eitaa logo
مبیّنات
1.2هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
240 ویدیو
0 فایل
هرگاه خسته شدی، بیا و کمی اینجا بنشین. به قدر یک استکان چای خستگی ات را در کن و راهی زندگی شو☕🌹...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردی‌های عاطفی میان همسران، غالباً محصول یک اشتباه بزرگ و تکراری است! https://eitaa.com/joinchat/3628531766Cbdf70e0912
مبیّنات
📜گفت و گوی امام زمان با زن مسیحی یکی از هموطنان ایرانی نقل کرده: «یک سال در ایام محرم به انگلستان
📕گفت وگوی امام زمان (عج) با زن مسیحی2 وقتی اولین بار خانه کعبه را دیدم، به طوری متحول شدم که تا به آن موقع این طور منقلب نشده بودم. تمام وجودم می‌لرزید و بی‌اختیار اشک می‌ریختم و گریه می‌کردم. روز عرفه که به صحرای عرفات رفتیم، تراکم جمعیت آن چنان بود که گویا قیامت برپا شده و مردم در صحرای محشر جمع شده بودند. ناگهان در آن شلوغی جمعیت متوجه شدم که کاروانم را گم کرده‌ام، هوا خیلی گرم بود و من طاقت آن همه گرما را نداشتم، سیل جمعیت مرا به این سو و آن سو می‌برد، حیران و سرگردان، کسی هم زبانم را نمی‌فهمید، از دور چادرهایی را شبیه به چادرهای کاروان لندن می‌دیدم، با سرعت به طرف آن‌ها می‌رفتم، ولی وقتی نزدیک می‌شدم متوجه می‌شدم که اشتباه کرده‌ام. خیلی خسته شدم، واقعاً نمی‌دانستم چه کنم. دیگر نزدیک غروب بود که گوشه ای نشستم و شروع کردم به گریه کردن، گفتم خدایا خودت به فریادم برس! در همین لحظه دیدم جوانی خوش سیما به طرف من می‌آید. جمعیت را کنار زد و به من رسید. چهره‌اش چنان جذاب و دلربا بود که تمام غم و ناراحتی خود را فراموش کردم. وقتی به من رسید با جملاتی شمرده و با لهجه انگلیسی فصیح به من گفت: «راه را گم کرده ای؟ بیا تا من قافله‌ات را به تو نشان دهم.» او مرا راهنمایی کرد و چند قدمی بر نداشته بودیم که با چشم خود «کاروان لندن» را دیدم! خیلی تعجب کردم که به این زودی مرا به کاروانم رسانده است. از او حسابی تشکر کردم و موقع خداحافظی به من گفت : «به شوهرت سلام مرا برسان». من بی اختیار پرسیدم: «بگویم چه کسی سلام رسانده؟» او گفت : «بگو آن آخرین امام و آن منجی آخرالزمان که تو در رمز و راز عمر بلندش سرگردانی! من همانم که تو سرگشته او شده ای!» تا به خودم آمدم دیگر آن آقا را ندیدم و هر چه جستجو کردم، پیدایش نکردم. آنجا بود که متوجه شدم امام زمان عزیزم را ملاقات کرده‌ام و به این وسیله طول عمر حضرت نیز برایم یقینی شد. از آن سال به بعد ایام محرم، روز عرفه، نیمه شعبان و یا هر مناسبت دیگری که می‌رسید من و شوهرم عاشقانه و به عشق آن حضرت خدمتش را می‌کنیم و آرزوی ما دیدن دوباره اوست.» منبع: کتاب ملاقات با امام زمان در عصر حاضر، ابوالفضل سبزی https://eitaa.com/joinchat/3628531766Cbdf70e0912
یادت رفت از عدم آمدیم، می خواستیم به ابد برویم در فاصله عدم و ابد قرار بود که انسان شویم، اما نشدیم، چون یادمان رفت! بیا می خواهم چیزی را به یادت بیاورم؛ قرارت را انسان شدن را... عرفان نظرآهاری •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @mobayyenat •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
💌 اللهم ارزقنا هر آنچه که خیر است و ما نمی‌دانیم :) روزتون بخیر 🌹 ─┅═༅𖣔❄️𖣔༅═┅─    @mobayyenat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔❄️𖣔༅═┅─
ماجرای کمک امام زمان (عج) به مرد عاشق را شنیده ای؟! قسمت اول اسمش شيخ محمد حسن سريره بود. ساکن نجف! جوانی بود اهل علم و با صداقت. بيمار بود و در نهايت تنگدستی و فقر و احتياج زندگی می‌کرد. حتی توانایی تهیه‌ی غذای روزانه خود را نداشت و بيش تر اوقات به خارج نجف در بيابان نزد بادیه نشینان اطراف نجف می‌رفت تا اين که قُوت و آذوقه ای برای خود تهيه کند امّا آنچه به دست می‌آورد او را کفايت نمی‌کرد. با همه این مشکلات عاشق دختری شده بود که نمی‌توانست دست از او بردارد. اگرچه او را از خانواده‌اش خواستگاری کرده بود اما فاميل های آن دختر، به خاطر فقر و تهی‌دستی شيخ، به او جواب مثبت نداده بودند و او از جهت اين ابتلا در همّ و غمّ شديد بود. هنگامی که تهی دستی و بيماری او شدت يافت و از ازدواج با آن دختر ناامید شد، تصميم گرفت چهل شب چهارشنبه به مسجد کوفه رود تا بلکه حضرت صاحب الامر (عجل اللّه فرجه) را از ناحيه‌ای که نمی‌داند ببيند و مراد خود از او بگيرد. شيخ باقر می‌گويد: شيخ محمد گفت: «من چهل شب چهارشنبه مواظبت کردم بر رفتن به مسجد کوفه! هنگامی که شب آخر فرا رسيد شب زمستانی و تاريکی بود و باد تندی می‌وزيد و کمی هم باران می‌باريد و من هم در دکّه‌های درب ورودی مسجد کوفه يعنی دکّه شرقی مقابل در اول که هنگام ورود به مسجد طرف چپ است نشسته بودم و نمی‌توانستم به سبب خونی که در اثر سرفه از سينه‌ام می‌آمد به داخل مسجد روم و با من هم چيزی نبود که خود را از سرما حفظ کنم و اين وضعيت، سينه ام را تنگ کرده و بر غم و غصه من شدت بخشيده و دنيا در چشمم تيره شده بود و با خود فکر می‌کردم که اين 39 شب به پايان رسید و اين آخرين شب است و من کسی را نديدم و چيزی هم بر من ظاهر نشد و من گرفتار اين سختی عظيم هستم و اين همه سختی و مشقت و ترس را در اين چهل شب تحمل کردم که از نجف به مسجد کوفه آمدم و حاصل آن ياس و نااميدی از ملاقات و برآورده شدن حاجاتم بود. در همین زمان که در فکر بودم و کسی در مسجد نبود، آتشی روشن کردم تا قهوه‌ای را که از نجف با خود آورده بودم گرم کنم. زيرا عادت به آن داشتم و نمی‌توانستم آن را ترک کنم و قهوه هم بسيار کم بود. ناگهان شخصی را ديدم که از ناحيه در اول, به سوی من می آمد. هنگامی که او را از دور مشاهده کردم ناراحت شدم و با خود گفتم اين عرب بيابانی از اطراف مسجد نزد من آمده است تا قهوه مرا بنوشد و من بدون قهوه در اين شب تاريک نمی‌توانم بمانم و اين امر هم بر اندوه من اضافه کرد. در اين بين که من در انديشه بودم او نزديک من آمد و به من را به اسم سلام کرد و در برابرم نشست و من متعجب شدم از اين که او اسم مرا می‌داند و گمان کردم از اعراب اطراف نجف است که من نزد او می‌روم . از او سوال کردم از کدام قبيله هستی؟ فرمود: «از بعضي از آنها.» من شروع کردم به شمردن طوايف اعراب اطراف نجف. او در پاسخ جواب می داد: «نه !!» و من هر طايفه‌ای را ذکر می‌کردم او می‌فرمود: «از آنها نيستم.» اين امر مرا خشمگين کرد و به او گفتم: «آری تو از طريطره هستی» و اين را به صورت استهزا گفتم و اين لفظی است که معنی ندارد. او از سخن من تبسّم کرد و فرمود: «چيزی بر تو نيست که من از کجا باشم اما چه چيز سبب شده که تو به اينجا آمده ای؟» https://eitaa.com/joinchat/3628531766Cbdf70e0912
اگر بیمار هستید و همه فکر و ذهن خود را بر آن متمرکز کرده اید و راجع به آن با همه حرف می زنید بدانید که برای خود سلول های بیمار بیشتری را خلق می کنید. به جای این، تجسم کنید که بدنی سالم و ایده ال دارید، اجازه دهید دکتر مراقب بیماری شما باشد. 🍃🌸 یکی از کارهایی که مردم هنگام بروز بیماری انجام می دهند این است که پیوسته راجع به بیماری شان حرف می زنند. علت این امر آن است که دائم به بیماری خود می اندیشند و در نتیجه افکار خود را به کلمات تبدیل می کنند. 🍃🌸 اگر ناخوش احوال هستید راجع به آن حرف نزنید چون در غیر اینصورت حالتان بدتر می شود. باید بدانید که افکارتان مسبب بیماری تان هستند. پیش خود تکرار کنید: «من حالم خوب است و احساس خوبی دارم. الهی شکر». مداوم خدا را شکر کنید تا نعمت سلامتی اش را بیشتر کند، آنگاه بهبود می‌یابید. «لَئِن شَكَرتُم لَأَزيدَنَّكُم» 🌱اگر شکرگزاری کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود! و حال و احساس خوب را در وجود خود احساس کنید🍃🍃🍃 https://eitaa.com/joinchat/3628531766Cbdf70e0912
روےِ دیوارِ دِل خود بنویسید خدا هست...🌱 @mobayyenat
مبیّنات
ماجرای کمک امام زمان (عج) به مرد عاشق را شنیده ای؟! قسمت اول اسمش شيخ محمد حسن سريره بود. ساکن نجف
گفت و گوی امام زمان (عج) و مرد عاشق❤️ قسمت دوم من به او گفتم: «برای چه سوال می کنی؟» فرمود: «ضرری به تو نمی رسد اگر ما را خبر کنی.» من از حسن اخلاق و شيرينی طبع و گفتار او تعجب کردم و دلم ميل به او پيدا کرد و او هر مقدار سخن می‌گفت محبت من به او زيادتر می‌گشت. برای او سيگار از تتن درست کردم و به او دادم فرمود: «تو بکش من نمی کشم.» در فنجان برای او قهوه ريختم و به او دادم، او گرفت و کمی از آن نوشيد و باقی را به من داد و فرمود: «تو آن را بنوش.» من آن گرفتم و نوشيدم و تعجب کردم که او تمام فنجان را ننوشيده بود اما محبت من هر آن به او زياد می‌شد. به او گفتم:« ای برادر! خداوند تو را در اين شب به سوی من فرستاده تا انيس من باشی. آيا با من نمی‌آيی که نزد قبر مسلم(ع) برويم و آنجا بنشينيم و با يکديگر صحبت کنيم؟» فرمود: «با تو می‌آيم اما جريان خودت را بگو.» من نیز جریان خود را به او گفتم: «من واقع را برای شما می‌گويم، من در نهايت فقر و نيازمندی هستم. از آن وقتی که خود را شناختم و با اين فقر مبتلا به سرفه هستم و سال هاست که خون از سينه ام بيرون می‌آيد و معالجه آن را نمی‌دانم و به دختری از اهل محلّه مان در نجف اشرف تعلق خاطر پيدا کرده‌ام و به سبب تنگدستی ميسر نشده است که او را بگيرم. گروهی از دوستان مرا مغرور کردند و به من گفتند که در حاجت‌های خود به صاحب الزمان(عج) متوسل شو و به همین خاطر چهل شب چهارشنبه در مسجد کوفه بيتوته نما که او را خواهی ديد و حاجت تو را برآورده سازد و اين آخرين شب از چهل شب است و من در اين شب چيزی نديدم و در اين شب ها من تحمل مشقت های زيادی کردم و اين سبب آمدن من و اين خواسته ها و حوائج من می‌باشد.» https://eitaa.com/joinchat/3628531766Cbdf70e0912
رحمت به روح صائب شیرین سخن که گفت: عالم پر است از تو و خالی است جای تو 🍃 روزتون لبریز عشق به امام عصر(عج) 🌹 •┈••✾•🍂🍁•✾•┈• @mobayyenat •┈••✾•🍁🍂•✾•┈•
با سلام و عرض ادب به جست و جو گران یاد خدا چرا می‌گم جست وجو گران؟! چون دارید دنبالش می‌گردید. دنبال اونی که بهتون آرامش رو بده از این همه پراکندگی قطعا خسته شدی! این کانال رو چک کن، اون استوری رو ببین. این مطلب رو انجام بده. اون استاد چی گفته و... این ها انسان رو سردرگم می‌کنه. البته ما ناگزیریم چون در دنیای کثرت ها زندگی می‌کنیم.🤷‍♂ تکثر(کثرت) ذهن رو هم آشفته می‌کنه. به نظرم وقتشه یه تکون اساسی به خودمون بدیم! حداقل اینه که یه زمان خاص در روز از این کثرت ها دور شیم. بریم ببینیم این روزا چه خبره و می‌تونیم چیکار کنیم؟👇👇👇
هدیه خدا همانطور که می‌دونید ماه رجب داره میاد.😍 این ماه با بقیه ماه ها متفاوته. حتی با ماه مبارک رمضان. چون این ماه مختص خود خود خداست. چی از این بالاتر. در روایت داریم ماه شعبان ماه پیامبر و ماه رمضان ماه امت خداست. پس رجب یه جورایی خاص شده. فکر می‌کنی حیف نیست ازش استفاده نکنیم؟!🤔 می‌دونم اولش سخته پاشدن اما بیا امتحان کنیم. ببینیم می ارزه یا نه! اگر حال دلت خوب نشد اصلا لفت بده از ماه رجب☺️
خلوت با خود همانطور که در روایت داریم. تو این ماه یکی از بهترین زمان هایی هست که می‌تونیم یه کم به خودمون توجه کنیم. برای خودمون وقت بذاریم. به دغدغه ها و افکار خودمون برسیم. «چرا که من عرف نفسه عرف ربه» هرکس خودشو بشناسه خداشو می‌شناسه. اولین نکته که شاید برای خیلی ها سخت باشه روزه گرفتن اول ماهه. مثل خیلی چیزای دیگه اینم انگیزه می‌خواد و هدف! اما اگر بدونی این پنج شنبه چه خبره می‌تونی نه بگی؟! 😇