18.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قضاوت نکنیم، تو نمیدونی دیگری با چه چیزی دست و پنجه نرم میکند، پس مهربان باش!
#مبیّنات
https://eitaa.com/joinchat/3628531766Cbdf70e0912
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آفرینش به وسیله زن...
نگاه یک کارگردان به خلقت زن 👌
خیلی زیباست.
#مبیّنات
https://eitaa.com/joinchat/3628531766Cbdf70e0912
سلام به خوبان عالم🌹🌹🌹
روزتون لبریز از عشق به خدا❤
#مبیّنات
https://eitaa.com/joinchat/3628531766Cbdf70e0912
📜گفت و گوی امام زمان با زن مسیحی
یکی از هموطنان ایرانی نقل کرده:
«یک سال در ایام محرم به انگلستان سفر کرده بودم. یک روز که به منزل یکی از دوستان دعوت شده بودم وقتی وارد حیاط منزل شدم، با تعجب دیدم که آنجا نیز بساط دیگ و آتش و نذری امام حسین (علیهالسلام) برپاست، همه پیراهن مشکی بر تن کرده و شال عزا به گردن آویخته و عزادار حضرت سید الشهداء اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) هستند. در این میان متوجه یک زوج جوان که خیلی عاشقانه در مجلس امام حسین (علیهالسلام) فعالیت میکردند، شدم و وقتی از حال آنها جویا شدم، متوجه شدم که آن دو مسیحی بودهاند و مسلمان شدهاند و هر دو پزشک هستند. مرد متخصص قلب و عروق و زن هم فوق تخصص زنان.
برایم جالب بود که در انگلستان، برخی از مردم این طور عاشق اهل بیت (علیهالسلام) باشند و مخصوصاً دو پزشک مسیحی، مسلمان شوند و با این شور و حال و با کمال تواضع در مجلس امام حسین (علیهالسلام) نوکری کنند. کمی نزدیکتر رفتم، با آن زن تازه مسلمان شروع به صحبت کردن نمودم و از او پرسیدم که به چه علت مسلمان شده و علت این همه شور و هیجان و عشق و محبت چیست؟
او گفت: «درست است، شاید عادی نباشد، اما من دلم ربوده شده، عاشق شدم و این شور و حال هم که میبینی به خاطر محبت قلبی من است.» از او پرسیدم: «دلربای تو کیست؟ چه عشقی و چه محبتی!؟»
پاسخ داد: «من وقتی مسلمان شدم، همه چیز این دین را پذیرفتم، به خصوص این که به شوهرم خیلی اطمینان داشتم و میدانستم بیجهت به دین دیگری رو نمیآورد. نماز و روزه و تمام برنامهها و اعمال اسلام را پذیرفتم و دیگر هیچ شکی نداشتم. فقط در یک چیز شک داشتم و هر چه میکردم دلم آرام نمیگرفت و آن مسئله آخرین امام و منجی این دین مقدس بود که هرچه فکر میکردم برایم قابل هضم نبود که شخصی بیش از هزار سال عمر کرده باشد و باز در همان طراوت و جوانی ظهور کند و اصلاً پیر نشود. در همین سرگردانی به سر میبردم تا اینکه ایام حج رسید و ما هم رهسپار خانه خدا شدیم. شاید شما حج را به اندازه ما قدر ندانید. چون ما تازه مسلمانیم و برای یک تازه مسلمان خیلی جالب و دیدنی است که باشکوهترین مظاهر دین جدیدش را از نزدیک ببیند.
#ادامه_دارد
#مبیّنات
https://eitaa.com/joinchat/3628531766Cbdf70e0912
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
√ سردیهای عاطفی میان همسران، غالباً
محصول یک اشتباه بزرگ و تکراری است!
#استادشجاعی
https://eitaa.com/joinchat/3628531766Cbdf70e0912
مبیّنات
📜گفت و گوی امام زمان با زن مسیحی یکی از هموطنان ایرانی نقل کرده: «یک سال در ایام محرم به انگلستان
📕گفت وگوی امام زمان (عج) با زن مسیحی2
وقتی اولین بار خانه کعبه را دیدم، به طوری متحول شدم که تا به آن موقع این طور منقلب نشده بودم. تمام وجودم میلرزید و بیاختیار اشک میریختم و گریه میکردم. روز عرفه که به صحرای عرفات رفتیم، تراکم جمعیت آن چنان بود که گویا قیامت برپا شده و مردم در صحرای محشر جمع شده بودند. ناگهان در آن شلوغی جمعیت متوجه شدم که کاروانم را گم کردهام، هوا خیلی گرم بود و من طاقت آن همه گرما را نداشتم، سیل جمعیت مرا به این سو و آن سو میبرد، حیران و سرگردان، کسی هم زبانم را نمیفهمید، از دور چادرهایی را شبیه به چادرهای کاروان لندن میدیدم، با سرعت به طرف آنها میرفتم، ولی وقتی نزدیک میشدم متوجه میشدم که اشتباه کردهام. خیلی خسته شدم، واقعاً نمیدانستم چه کنم. دیگر نزدیک غروب بود که گوشه ای نشستم و شروع کردم به گریه کردن، گفتم خدایا خودت به فریادم برس! در همین لحظه دیدم جوانی خوش سیما به طرف من میآید. جمعیت را کنار زد و به من رسید. چهرهاش چنان جذاب و دلربا بود که تمام غم و ناراحتی خود را فراموش کردم. وقتی به من رسید با جملاتی شمرده و با لهجه انگلیسی فصیح به من گفت: «راه را گم کرده ای؟ بیا تا من قافلهات را به تو نشان دهم.» او مرا راهنمایی کرد و چند قدمی بر نداشته بودیم که با چشم خود «کاروان لندن» را دیدم! خیلی تعجب کردم که به این زودی مرا به کاروانم رسانده است. از او حسابی تشکر کردم و موقع خداحافظی به من گفت : «به شوهرت سلام مرا برسان». من بی اختیار پرسیدم: «بگویم چه کسی سلام رسانده؟»
او گفت : «بگو آن آخرین امام و آن منجی آخرالزمان که تو در رمز و راز عمر بلندش سرگردانی! من همانم که تو سرگشته او شده ای!» تا به خودم آمدم دیگر آن آقا را ندیدم و هر چه جستجو کردم، پیدایش نکردم. آنجا بود که متوجه شدم امام زمان عزیزم را ملاقات کردهام و به این وسیله طول عمر حضرت نیز برایم یقینی شد.
از آن سال به بعد ایام محرم، روز عرفه، نیمه شعبان و یا هر مناسبت دیگری که میرسید من و شوهرم عاشقانه و به عشق آن حضرت خدمتش را میکنیم و آرزوی ما دیدن دوباره اوست.»
منبع: کتاب ملاقات با امام زمان در عصر حاضر، ابوالفضل سبزی
#مبیّنات
https://eitaa.com/joinchat/3628531766Cbdf70e0912
یادت رفت
از عدم آمدیم، می خواستیم به ابد برویم
در فاصله عدم و ابد قرار بود که انسان شویم،
اما نشدیم،
چون یادمان رفت!
بیا
می خواهم چیزی را به یادت بیاورم؛
قرارت را
انسان شدن را...
عرفان نظرآهاری
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@mobayyenat
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
💌 اللهم ارزقنا هر آنچه که خیر است و ما نمیدانیم :)
روزتون بخیر 🌹
─┅═༅𖣔❄️𖣔༅═┅─
@mobayyenat
─┅═༅𖣔❄️𖣔༅═┅─
ماجرای کمک امام زمان (عج) به مرد عاشق را شنیده ای؟!
قسمت اول
اسمش شيخ محمد حسن سريره بود. ساکن نجف! جوانی بود اهل علم و با صداقت. بيمار بود و در نهايت تنگدستی و فقر و احتياج زندگی میکرد. حتی توانایی تهیهی غذای روزانه خود را نداشت و بيش تر اوقات به خارج نجف در بيابان نزد بادیه نشینان اطراف نجف میرفت تا اين که قُوت و آذوقه ای برای خود تهيه کند امّا آنچه به دست میآورد او را کفايت نمیکرد.
با همه این مشکلات عاشق دختری شده بود که نمیتوانست دست از او بردارد.
اگرچه او را از خانوادهاش خواستگاری کرده بود اما فاميل های آن دختر، به خاطر فقر و تهیدستی شيخ، به او جواب مثبت نداده بودند و او از جهت اين ابتلا در همّ و غمّ شديد بود.
هنگامی که تهی دستی و بيماری او شدت يافت و از ازدواج با آن دختر ناامید شد، تصميم گرفت چهل شب چهارشنبه به مسجد کوفه رود تا بلکه حضرت صاحب الامر (عجل اللّه فرجه) را از ناحيهای که نمیداند ببيند و مراد خود از او بگيرد.
شيخ باقر میگويد: شيخ محمد گفت: «من چهل شب چهارشنبه مواظبت کردم بر رفتن به مسجد کوفه! هنگامی که شب آخر فرا رسيد شب زمستانی و تاريکی بود و باد تندی میوزيد و کمی هم باران میباريد و من هم در دکّههای درب ورودی مسجد کوفه يعنی دکّه شرقی مقابل در اول که هنگام ورود به مسجد طرف چپ است نشسته بودم و نمیتوانستم به سبب خونی که در اثر سرفه از سينهام میآمد به داخل مسجد روم و با من هم چيزی نبود که خود را از سرما حفظ کنم و اين وضعيت، سينه ام را تنگ کرده و بر غم و غصه من شدت بخشيده و دنيا در چشمم تيره شده بود و با خود فکر میکردم که اين 39 شب به پايان رسید و اين آخرين شب است و من کسی را نديدم و چيزی هم بر من ظاهر نشد و من گرفتار اين سختی عظيم هستم و اين همه سختی و مشقت و ترس را در اين چهل شب تحمل کردم که از نجف به مسجد کوفه آمدم و حاصل آن ياس و نااميدی از ملاقات و برآورده شدن حاجاتم بود.
در همین زمان که در فکر بودم و کسی در مسجد نبود، آتشی روشن کردم تا قهوهای را که از نجف با خود آورده بودم گرم کنم. زيرا عادت به آن داشتم و نمیتوانستم آن را ترک کنم و قهوه هم بسيار کم بود. ناگهان شخصی را ديدم که از ناحيه در اول, به سوی من می آمد.
هنگامی که او را از دور مشاهده کردم ناراحت شدم و با خود گفتم اين عرب بيابانی از اطراف مسجد نزد من آمده است تا قهوه مرا بنوشد و من بدون قهوه در اين شب تاريک نمیتوانم بمانم و اين امر هم بر اندوه من اضافه کرد. در اين بين که من در انديشه بودم او نزديک من آمد و به من را به اسم سلام کرد و در برابرم نشست و من متعجب شدم از اين که او اسم مرا میداند و گمان کردم از اعراب اطراف نجف است که من نزد او میروم .
از او سوال کردم از کدام قبيله هستی؟ فرمود: «از بعضي از آنها.» من شروع کردم به شمردن طوايف اعراب اطراف نجف. او در پاسخ جواب می داد: «نه !!» و من هر طايفهای را ذکر میکردم او میفرمود: «از آنها نيستم.» اين امر مرا خشمگين کرد و به او گفتم: «آری تو از طريطره هستی» و اين را به صورت استهزا گفتم و اين لفظی است که معنی ندارد.
او از سخن من تبسّم کرد و فرمود: «چيزی بر تو نيست که من از کجا باشم اما چه چيز سبب شده که تو به اينجا آمده ای؟»
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/3628531766Cbdf70e0912
❣#جذب_سلامتی
اگر بیمار هستید و همه فکر و ذهن خود را بر آن متمرکز کرده اید و راجع به آن با همه حرف می زنید بدانید که برای خود سلول های بیمار بیشتری را خلق می کنید. به جای این، تجسم کنید که بدنی سالم و ایده ال دارید، اجازه دهید دکتر مراقب بیماری شما باشد.
🍃🌸
یکی از کارهایی که مردم هنگام بروز بیماری انجام می دهند این است که پیوسته راجع به بیماری شان حرف می زنند. علت این امر آن است که دائم به بیماری خود می اندیشند و در نتیجه افکار خود را به کلمات تبدیل می کنند.
🍃🌸
اگر ناخوش احوال هستید راجع به آن حرف نزنید چون در غیر اینصورت حالتان بدتر می شود. باید بدانید که افکارتان مسبب بیماری تان هستند.
پیش خود تکرار کنید: «من حالم خوب است و احساس خوبی دارم. الهی شکر».
مداوم خدا را شکر کنید تا نعمت سلامتی اش را بیشتر کند، آنگاه بهبود مییابید.
«لَئِن شَكَرتُم لَأَزيدَنَّكُم»
🌱اگر شکرگزاری کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود!
و حال و احساس خوب را در وجود خود احساس کنید🍃🍃🍃
https://eitaa.com/joinchat/3628531766Cbdf70e0912
مبیّنات
ماجرای کمک امام زمان (عج) به مرد عاشق را شنیده ای؟! قسمت اول اسمش شيخ محمد حسن سريره بود. ساکن نجف
گفت و گوی امام زمان (عج) و مرد عاشق❤️
قسمت دوم
من به او گفتم: «برای چه سوال می کنی؟» فرمود: «ضرری به تو نمی رسد اگر ما را خبر کنی.» من از حسن اخلاق و شيرينی طبع و گفتار او تعجب کردم و دلم ميل به او پيدا کرد و او هر مقدار سخن میگفت محبت من به او زيادتر میگشت.
برای او سيگار از تتن درست کردم و به او دادم فرمود: «تو بکش من نمی کشم.»
در فنجان برای او قهوه ريختم و به او دادم، او گرفت و کمی از آن نوشيد و باقی را به من داد و فرمود: «تو آن را بنوش.»
من آن گرفتم و نوشيدم و تعجب کردم که او تمام فنجان را ننوشيده بود اما محبت من هر آن به او زياد میشد.
به او گفتم:« ای برادر! خداوند تو را در اين شب به سوی من فرستاده تا انيس من باشی. آيا با من نمیآيی که نزد قبر مسلم(ع) برويم و آنجا بنشينيم و با يکديگر صحبت کنيم؟»
فرمود: «با تو میآيم اما جريان خودت را بگو.»
من نیز جریان خود را به او گفتم: «من واقع را برای شما میگويم، من در نهايت فقر و نيازمندی هستم. از آن وقتی که خود را شناختم و با اين فقر مبتلا به سرفه هستم و سال هاست که خون از سينه ام بيرون میآيد و معالجه آن را نمیدانم و به دختری از اهل محلّه مان در نجف اشرف تعلق خاطر پيدا کردهام و به سبب تنگدستی ميسر نشده است که او را بگيرم. گروهی از دوستان مرا مغرور کردند و به من گفتند که در حاجتهای خود به صاحب الزمان(عج) متوسل شو و به همین خاطر چهل شب چهارشنبه در مسجد کوفه بيتوته نما که او را خواهی ديد و حاجت تو را برآورده سازد و اين آخرين شب از چهل شب است و من در اين شب چيزی نديدم و در اين شب ها من تحمل مشقت های زيادی کردم و اين سبب آمدن من و اين خواسته ها و حوائج من میباشد.»
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/3628531766Cbdf70e0912