🔑کلید حل مشکلات....
💎دنیا و اخرت در گرو یک چیز....
#نماز_اول_وقت
💎عاشقان وقت نماز است اذان میگویند
🦋اذان ظهر به افق تهران
التماس دعا🌺🌺
#عطر_نماز ❣
🎙/ حجتالاسلام قرائتی:
🔹وقتے پلیـس به شما میگه لطفا گـواهینامه!
شما اگه پاسپورت، شناسنامه، کارت ملے
یا حتے کارت نمایندگے مجلس رو هم
نشون بدی بازم میگه گواهینامه...!
وقتی اون دنیا گفتن #نماز؛
هرچے دماز انسانیت، معرفتو... بزنی
بهتمیگن همهاینها خوبه
شما اصلکاری رو نشونبده.. نماز!
#نماز_اول_وقت
#التماس_دعای_فرج
❀❀نمـــــــــــــــازاول وقـــــــــت❀❀
🍃🌹🍃خاطرات فرمانده حسین به روایت همسر:
اوایل ازدواجمان برای شهادتش دعا میکرد،می دیدم که بعد نماز از خدا،طلب شهادت میکند.
نمازهایش راهمیشه اول وقت میخواند،نماز شبش ترک نمیشد،دیگر تحمل نکردم؛یک شب آمدم و جانمازش را جمع کردم،به او گفتم: تو این خونه حق نداری نماز شب بخونی،شهید می شی!
حتی جلوی نماز اول وقت اورا میگرفتم! اما چیزی نمیگفت. دیگر هم نماز شب نخواند!پرسیدم: چرا دیگه نماز شب نمیخونی؟
خندید و گفت: کاریو که باعث ناراحتی تو بشه تو این خونه انجام نمیدم،رضایت تو برام از عمل مستحبی مهم تره،اینجوری امام زمان هم راضی تره.
بعد از مدتی برای شهادت هم دعا نمیکرد،پرسیدم: دیگه دوست نداری شهید بشی؟؟
گفت: چرا. ولی براش دعا نمیکنم!چون خود خدا باید عاشقم بشه تا به شهادت برسم.
گفتم: حالا اگه تو جوونی عاشقت بشه چیکار کنیم؟؟
لبخندی زد و گفت: مگه عشق پیر و جوون میشناسه.
#در_محضر_شهدا
#نماز_اول_وقت
✍ آیت الله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند:
ما با کاروان و کجاوه به«گناباد» میرفتیم.
وقت نماز شد.
مادرم کارواندار را صدا کرد و گفت:
کاروان را نگهدار *میخواهم اول وقت نماز بخوانم.*
کاروان دار گفت:
بیبی❗دوساعت دیگر به فلان روستا میرسیم.
آنجا نگه میدارم تا نماز بخوانیم.
مادرم گفت : نه❗
*میخواهم اول وقت نماز بخوانم.*
کارواندار گفت:
نه مادر . الان نگه نمیدارم.
مادرم گفت:نگهدار.
او گفت:
*اگر پیاده شوید ، شما را میگذارم و میروم.*
مادرم گفت : بگذار و برو.
👈من و مادرم پیاده شدیم .کاروان حرکت کرد . وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد❓
من هستم ومادرم ؛ دیگر کاروانی نیست ؛ شب دارد فرا میرسد وممکن است حیوانات حمله کنند؛
ولی مادرم با خیال راحت با کوزهی آبی که داشت ، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد ؛ *رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند؛*
لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر میشد؛
در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم.
دیدم یک دُرشکه خیلی مجلّل پشت سرمان میآید.
کنار جاده ایستاد و گفت: *بیبی کجا میروی❓*
🍁مادرم گفت : *گناباد.*
او گفت:
ما هم به گناباد میرویم.بیا سوار شو.
یک نفس راحتی کشیدم.گفتم خدایا شکر.
*🌼مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده.*
به سورچی گفت:
*من پهلوی مرد نامحرم نمی نشینم.*
سورچی گفت:
خانم❗ فرماندار گناباد است.
بیا بالا ؛ ماندن شما اینجا خطر دارد؛ کسی نیست شما را ببرد.
مادرم گفت:
*من پهلوی مرد نامحرم نمینشینم❗*
در دلم میگفتم مادر بلند شو برویم.
خدا برایمان درشکه فرستاده است؛ ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح میگفت؛
آقای *فرماندار رفت کنار سورچی نشست.*
گفت: مادر بیا بالا ؛ اینجا دیگر کسی ننشسته است . مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم ورفتیم.
دربین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم.
👌 اگر انسان بنده ی خدا شد ، بيمه مىشود و خداوند امور اورا كفايت و كفالت مىكند.
«أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» زمر/۳۶
#نماز_اول_وقت
⚡️هرگاه که در نمازمان عجله کردیم و خواستیم آن را زودتر به پایان برسانیم
❌بیاد بیاوریم .........
🔘 همه ی آنچه که می خواهیم بعد از نماز به آنها برسیم و همه ی آنچه که می ترسیم از دست بدهیم..
✅ بدست همان کسی است که در مقابلش ایستاده ایم!!!💚
#نماز_اول_وقت💚
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج💚