eitaa logo
مُـبـتَــلا
584 دنبال‌کننده
225 عکس
123 ویدیو
0 فایل
✅ شاید برخی ابتلائات ، مقدمه ی بعضی اِفاضات باشد!  📨 معمولا دوست دارم وقایع و اتفاقات رو ثبت کنم ❣️وقتی دلم میگیره دست به قلم میشم! یه جورایی نوشتن آرومم میکنه! 🖋دست نوشته های یک لباس شخصی آی دی من: @sh_amirhossein
مشاهده در ایتا
دانلود
دیشب خیلی خسته بودم.... یک ماهی بود خوابم بهم ریخته بود و فشار کاری اجازه نمیداد خیلی شب ها استراحت کنم... بالاخره دیشب تونستم زود بخوابم... 😄😄😄
صبح پا شدم دیدم برف اومده🥰
یه بنده خدایی میگفت: هوا که خنک بشه درختایی که سایه مینداختن فراموش میشن درست مثل آدمایی که کارشون باهات تموم شده ... ! @mobtalai
مُـبـتَــلا
صبح پا شدم دیدم برف اومده🥰 #صبح_برفی_تون_بخیر
نتیجه این صبح برفی و بارانی ما ۴ ساعت و ۵۲ دقیقه در ترافیک موندن بود🙃
صبح برفی تون مجدد بخیر😭😭😭
خدا رحم کنه امروز چند ساعت ترافیک بمونیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آه از دوری... چ خاطرات قشنگی از آن محل دارم...😔 من باورم شده که فدای تو میشوم... بی بی جان با این ضریح جدید چقدر زیباتر شده حرم تون....😔😔😔 به این رفیق مون گفتم همه بچه ها کانالو دعا کنه🌹
از وقتی پیام داد زینبیه ام دلم گرفت... یه کنیم؟!
اسفند سال ۹۶ بود صبح زود زده بودم بیرون و باید تا شب برمیگشتم فرودگاه حلب! خیلی کار داشتم حتی یک دقیقه هم نباید الکی معطل میشدم دنبال کار ها بودم طرف ظهر بود و گفته بودن جاده امنیت نداره مراقب باشید تازه اذان شده بود! گفتم یکی دو ساعت دیگه میرسم نمازم همونجا میخونم پام گذاشته بودم رو پدال گاز و باسرعت میرفتم که دیدم یه ماشین وایساده کنار جاده سرعتم کم کردم دستم بردم سمت اسلحه ام شک کرده بودم یکم نزدیک تر که شدم دیدم یکی از بچه بسیجیا با رفیقش وایسادن نماز یکی مراقب بود اون یکی نماز بخونه تا بعد جابجا کنن باهم! راستش اون لحظه از خودم خجالت کشیدم... و کلی حال کردم که حضرت صاحب عج چه نیرو های خفنی داره... وایسادم کنارشون بعد اینکه نماز خوندیم همه مون بوسیدمشون و گفتم هرکی شهید شد بقیه رو شفاعت کنه و رزق شهادت بگیره برا اون دوتا که موندن!قبول؟ گفتن قبول! بغلشون کردم و ازشون جدا شدم... تو مسیر هی با خودم زمزمه میکردم ایکاش ماهم یه روز سرباز میشدیم... @mobtalai
✳️ ✳️ میگفت: دم سنگربودیم خداحافظی کرد نشست ترکِ موتورحاج همت و رفت... ۲ متر بیشتر فاصله نگرفته بود که خمپاره زدن... دقیقا خورد به موتور حاجی... شهیدشد ، به همین راحتی... بغضش رو به سختی فرو خورد و ادامه داد ۲۰ساله دارم جون میکنم، میرم...به دو میرم... که برسم به اون ۲متری که فاصله بود بینمون ... ••••••••••••••••••••••••• @mobtalai
ما چه میدانیم، خدا میداند شاید برخی ابتلائات ، مقدمه ی بعضی اِفاضات باشد!  @mobtalai
اما در مورد ✳ مبتــلا داستان ها ، دست نویس ها ، دلنوشته ها و سرگذشت یه جوونه که دوست داره وقایع و اتفاقات رو ثبت کنه✔ وقتایی که دلش میگیره دست به قلم میشه🖊 یه جورایی نوشتن آرومش میکنه!❤ از قضا اهل سفر کردنه و خیلی از شهر ها و کشور های اطراف چرخیده 🌍 اهل رفاقته👬 و شوخ طبع😃 گاهی بذله گو😉 اینجا سعی داره بیشتر تجربیات و دلنوشته هاشو با شما به اشتراک بذاره و سعی داره یه پاتوقی برای چند دقیقه آرامش دور از هیاهوی دنیای اطراف برای خودش و شما محیا کنه🌹 در آخر هم اینو بگم که خوشحال میشه نظرات تون و نقد و پیشنهادات تون رو بشنوه✅ @mobtalai
غُـسلها و کَفنها... • ثُم جلس وحیداً یبکیها... • بعدها همس فی لحدها...  • زهراء ، اَنا عَلی... ‌ غُسلَش داد و کـفَنَش کـرد آن‌گاه نِشَست و تنـها بَرایَش گِریـست. بَعد آرام دَرونِ کـَفَن گُفت: ‹ زَهرا، مَنم عَلی...›🥀 @mobtalai
یه روایت خیلی زیبا هست که از مدائنی نقل شده مدائنی لحظات خاکسپاری حضرت زهرا سلام‌الله علیها رو اینطوری نقل کرده: هنگامی امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) از دفن دختر پیامبر (ص) فراغت یافت. بر سر قبر او ایستاد و این دو بیت را انشاء کرد: لکل اجتماع من خلیلین فرقة وکل الذی دون الفراق قلیل و انّ افتقادی فاطمه بعد احمد دلیل علی ان لا یدوم خلیل یعنی برای هر دوستی جدایی و فراقی است و این دوریها و فراق است که پایان ناپذیر است فقدان فاطمه(س) بعد از رحلت پیامبر(ص) تنها دلیل برای کوتاه بودن دوستی ها است.... چقدر آدمو میسوزونه... چقدر مولا دل خون بوده... 😭😭😭 https://eitaa.com/joinchat/4183293956Ce9fa862527
‏شبی رو یادمه که از ترس اینکه فرداش امتحانمو خوب ندم تا خود صبح بیدار بودم؛‏ الان که به اون شب فکر میکنم خندم میگیره. دنیام چقد کوچیک بود. فرضا ک امتحانمو بد میدادم خب ک چی؟!مگه دنیا به اخر میرسید؟! نه! میخوام بگم یه زمانی یه چیزی برات اونقدر مهمه ک به خاطرش روح و روانتو ازار میدی اما همون چیز یه سال بعد ممکنه کاملا برات بی اهمیت باشه. میدونم همین الان یاد یکی از دغدغه هات افتادی اره همونی ک تو ذهنته! زیاد به خاطرش خودتو اذیت نکن. میدونی شاید سال بعد،دیگ حتی بهش فکرم نکنی. بیخیال. سعی کن فقط بزرگش نکنی خب؟ @mobtalai
قلب ‌شکسته و اعتماد بر باد رفته یه ‌روزی ترمیم میشه، پول هم که میاد و میره. تنها چیزی که برنمی‌گرده عمرته.... میفهمی چی میگم؟! جای‌ اشتباه و‌ کنار آدم ‌اشتباه نمون... یه کاری کن وقتی بیست ‌سال بعد جلوی ‌آینه به چروک‌های دور چشم و پیشونیت نگاه ‌میکنی با خودت بگی ارزششو داشت! نه اینکه بگی، حیف ‌عمری‌ که ‌تلف‌ کردم... @mobtalai
سلام شب بخیر یه مطلبی دیدم تو کتاب داستان راستان شهید مطهری به جون و دلم نشست! خودم خیلی حال کردم باهاش خوندنش شاید یکی دو دقیقه باشه اما شاید به دردت خورد و استفاده کردی ازش... مفضل بن قیس، سخت در فشار زندگی واقع شده بود. فقر و تنگدستی، قرض و مخارج زندگی او را آزار می‏ داد. یك روز در محضر امام صادق، لب‏ به شكایت گشود و بیچارگی های خود را مو به مو تشریح كرد: فلان مبلغ‏ قرض دارم، نمی دانم چه جور ادا كنم، فلان مبلغ خرج دارم و راه در آمدی‏ ندارم، بیچاره شدم، متحیرم، گیج شده‏ام، به هر در بازی می‏روم به رویم‏ بسته می ‏شود. در آخر از امام تقاضا كرد درباره ‏اش دعایی بفرماید و از خداوند متعال بخواهد گره از كار فرو بسته او بگشاید. امام صادق به كنیزكی كه آنجا بود فرمود: برو آن كیسه اشرفی كه‏ منصور برای ما فرستاده بیاور. كنیزك رفت و فورا كیسه اشرفی را حاضر كرد. آنگاه به مفضل‏ بن قیس فرمود: در این كیسه چهار صد دینار است و كمكی است برای‏ زندگی تو. مفضل عرض کرد مقصودم از آنچه در حضور شما گفتم این نبود، مقصودم فقط خواهش‏ دعا بود. حضرت فرمودند: بسیار خوب، دعا هم می‏ كنم . اما این نكته را به تو بگویم، هرگز سختی ها و بیچارگی های خود را برای مردم تشریح نكن، اولین اثرش این است‏ كه وانمود می‏ شود تو درمیدان زندگی زمین خورده‏ ای و از روزگار شكست‏ یافته ‏ای. در نظرها كوچك می‏ شوی. شخصیت و احترامت از میان می ‏رود.... @mobtalai
از زیارت‌ نامه‌ی ارباب و "سِلمٌ لمَن سالمكم و حَربٌ لمن حاربكم" این‏جور بر می‌ آید كه پروردگارِ عالمیان رفیق‌ باز ها را بیش‏تر دوست دارد... رمان قِیدار/ رضا امیرخانی @mobtalai
مُـبـتَــلا
از زیارت‌ نامه‌ی ارباب و "سِلمٌ لمَن سالمكم و حَربٌ لمن حاربكم" این‏جور بر می‌ آید كه پروردگارِ عالم
قلم رضا امیرخانی را خیلی دوست دارم اولین کتابی که از او خواندم "ده روز با ره بر" بود... بعد رمان "من‌ِاو" بود یک جورایی عاشقش شده بودم یادمه دو سه روزه خوندمش بار دوم... بار سوم... با من‌ِاو زندگی کردم... بعد تر ها یکی از دوستام قیدار رو داد بهم تا بخونمش... اونقدر خوشم اومد ازش که حتی کتاب صوتیش هم خریدم و تو ماشین دوبار کامل گوش کردم تو این کتاب شخصیت یه لوطی مسلک و رفیق باز رو شرح میده... بخونیدش😍 @mobtalai
👇🏻 یکم طولانیه ولی ارزشش داره زحمت پخشش با شما🌹