مامیگیـم: " وَالشِمر و جالِس عَلے صَدرڪ " ولی‌بچه‌ها.. بعضی‌وقتا‌یه‌ڪارایی‌میڪنیم؛ همینجوری‌سنگینی‌میڪنه‌ رو‌سینه‌ی‌امام‌زمانِمون!🚶🏻‍♂️🥀 #تلنگر #امام‌_زمان

🖇 #تلنگر 🌱 از شیطان پرسیدند: گمراه کردن شیعیان چه سودی دارد؟! گفت: امامِ اینها کـه بیایـد روزگـارمـن سیاه خواهد شد! اینهاکه گناه مۍڪنند امامشان دیرتر می آید.💔 #اللهم_عجل_الولیک_الفرج #اجرک‌الله‌یا‌صاحب‌الزمان(عج)

🔹میگم: آخه این مدل لباس؟! 🔸میگه: همه می پوشن 🔹میگم: این جور حرف زدن؟! 🔸میگه: همه همینجوری حرف می زنن 🔹میگم: غیبت؟! 🔸میگه: همه می کنن ! ✅ تاوان گناهات رو چی رفیق؟! اونو فقط خودت پس میدی:)❤️‍🩹 #تلنگر

مشکل ما آدما می‌دونید چیه ؟ اینه که برای تجدید روحیه ی معنوی مون ، سفرای زیارتی میریم ، میریم تکیه های شهدا ، مراسمات و جلسات مذهبی . اما تا چند ساعت غرق روزمرگی هامون میشیم ؛ روز از نو روزی از نو ( : بیا و درستش کن . دیگه یه جوری شنا میکنیم تو دریای مواج دنیا و مشغولیت های اون که اصلا یادمون میره چه قول و قرارایی گذاشتیم . [ روزمرگی ها رو غرق یاد خدا و اهل بیت کن ] - #تلنگر .

آخرش مهم نیست . مهم این ِکه الان چقدر از زندگیت رضایت داری ؟ مهم این ِکه الان چقدر برای لحظه های زیستن میجنگی ؟ تهش و بیخیال . الان و اگه دریابی ؛ ته ماجرا هم قشنگ میشه . - #تلنگر .

خوش به حال ِاونایی که به جای حرف ، فقط به چیزی که اعتقاد دارن عمل میکنن . خوش به حالشون . خوش به حالشون . و مکررا ََخوش به حالشون . ما که یه عمره فقط حرف ِاضافه زدیم . بدون اینکه ذره ای به چیزی که اعتقادمونه ؛ شبیه باشیم ! راستی ، تو کجای ِکاری ؟ - #تلنگر

-این دختࢪهایۍڪه هۍ از خودشون عڪس میزارن و یه عده قࢪبون صدقشون میࢪن..😐 میخوام ببینم اینهمه بهت گفتن خوشگلۍ... نازۍ... جیگرۍ👀 تا حالا یڪیشون بهت گفته: خیلۍ خانومۍ با فهمۍ ، با ادبۍ ، با شعوࢪۍ ، با حيايي؟؟؟!🙂❗ #تلنگر #دلی

یہ جا "امیر المومنین" میگن(: وقتی بیرون آدمے خراب شود، "درونش نیز ویران میشود..." این رو به اونایی بگید ڪه میگن ظاهر مهم نیست مهم دلہ ..!! #تلنگر

#تلنگر..!

☀️ مادرت زهرا، دار و ندارش را، جانش را فدای امام زمانش کرد تا به ما بیاموزد: برای امام خویش، هر‌چه داریم باید فدا کنیم… 🔗 #تلنگر ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran

#تلنگر  📌 راننده تاکسی... 🚖 رانندهٔ تاکسی ترمز کرد. پیرمردی با دستان لرزان در هوای سرد، مسیرش را گفت. راننده، حوصلهٔ سوار‌کردنش را نداشت. بهانه آورد و سریع دور شد. نگاه پیرمرد به شیشهٔ تاکسی ماند که نوشته بود: اللهم عجل لولیک الفرج… 👤 او هم خودش را #یک_منتظر می‌دانست!