eitaa logo
مجلهٔ مدام
1.6هزار دنبال‌کننده
658 عکس
55 ویدیو
1 فایل
یک ماجرای دنباله‌دار ارتباط با ادمین👇 @modaam_admin https://modaam.yek.link/
مشاهده در ایتا
دانلود
🟡 از میان روایت در «در خیال لاغر کودکی، آمدن عزیزجون، خاله، دایی، دختردایی و دخترخاله، اتفاق باهیبت تکرارنشدنی‌ای بود که خواب و خوراک را ازم گرفته بود.» مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
🟡 از میان روایت در جشن مدام «هر کجا که دلم تنگ شده، قرص هم شده. قرص به اینکه حتماً جایی در گذشته زندگی کرده‌ام که حالا دلتنگ جای خالی آن کیفیت شده‌ام و احتمالاً من واقعاً آن یک هفته را در کنار آن بچه‌ها زندگی کرده بودم که هم‌زندگی من شده بودند. » مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
16.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟡 از میان روایت در «امید اما هنوز با من است. هنوز یعنی به چیزی بندم عجالتاً. دستگیره‌ای دارم یعنی.» مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
🟡 از میان روایت در «شاید زندگی خودش یک جشن مدام باشد. یک جشن سرتاسری که آدم می‌تواند برای خودش دست و پا کند.» مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
🟡 از میان روایت در «تا جایی که به خاطر دارم، هیچ ‌وقت از جشن و مهمانی خوشم نمی‌آمد. نه فقط جشن، بلکه هر مناسبتی که قرار است آدم‌ها را گرد هم بیاورد، کلافه‌ام می‌کند.» مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
15.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟡از میان روایت در «استقلال که می‌برد مختصات قوانین خانه جابه‌جا می‌شد. بابا تا دوازده شب بیدار می‌ماند و به ما نمی‌گفت: «مگه شما فردا مدرسه ندارین؟» باید آخرین سانس خبر ورزشی را می‌دید و خیالش راحت می‌شد توپ‌های استقلال کنج دروازه جا خوش کرده، بعد تلویزیون را خاموش می‌کرد.» مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
🟡 از میان روایت در رفاقت مدام «رفیق‌بازها ممنون‌دار رفیق‌هاشان هم هستند که گذاشته‌اند مقداری اشک اضافه‌شان را به پای آن‌ها بریزند، مقداری پول اضافه‌شان را برای آن‌ها خرج کنند و مقداری عمر اضافه‌شان را برای آن‌ها صرف کنند.» مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
🟡از میان روایت در رفاقت مدام «همه ‌چیز مال همین لحظه است و هفتۀ بعد و سال بعد مهم نیست. طیف بی‌معناست و همه ‌چیز در لحظه اتفاق می‌افتد. دوست دوست است، هر محبتی عشق است و جهان به‌روشنی لحظه‌ای است که لمسش می‌کنیم.» مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
🟡 از میان روایت در رفاقت مدام «دوستی ما با پرتاب کلوخ آغاز شد، با شلیک یک گلوله ادامه پیدا کرد و با ترکش‌های خمپاره تمام شد.» مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
🟡 از میان روایت در رفاقت مدام «رضا برای من فقط یک دوست نبود. کسی بود که می‌توانستم تمام تاریکی‌هایم را پیشش بگذارم و مطمئن باشم نه‌تنها از آن‌ها نمی‌ترسد، بلکه برای‌شان جا باز می‌کند.» مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
🟢 بخشی از داستان‌«رکوئیم چهارم آذر» نوشتهٔ در رفاقت مدام لوک خوش‌شانس گفت: «وخی سرکار، وخی بریم پایین یه سیگاری دود کنیم.» ساکم را روی صندلی گذاشتم و برخاستم. مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
🟡 از میان روایت در رفاقت مدام «فکر می‌کنم آن سال اول، بهترین سال رفاقت‌مان بود. وقتی که از هم خیلی کم می‌دانستیم. وقتی هنوز پدرش زنده بود و من خبر نداشتم مادری ندارد.» مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine