من بابامو میخوام...
زمستون پارسال به اتفاق دوستان رفتیم به یکی از محله های قدیمی شیراز دیدار یکی از خانواده های شهدای مدافع حرم...
اسمش رقیه بود، تولد ده سالگیش همراه شده بود با سالگرد شهادت پدرش
هنوز بهانه بابا رو داشت
مادرش میگفت :
هر شب قاب عکس باباش رو بغل میکنه میخوابه
شبها که از خواب میپرید باباش آرومش میکرد بغلش میکرد
اما حالا شبها که از خواب میپره بهانه بابا رو میگیره و هیچکس نیست آرومش کنه اصلا هیچکس نیست دل منو آروم کنه آخه منم وقتی میرم بغلش میکنم خودمم تاب نمیارم و هر دو با هم اینقدر گریه میکنیم که از حال میریم...
#شهدا #شهید #مدافع_حرم #عشق #شعر #شاعری #طنز #کلیپ #مذهبی