eitaa logo
مدافعان حجابیم
241 دنبال‌کننده
260 عکس
250 ویدیو
1 فایل
ـ﷽ـ🌱 〖خداوندگار‌م؛ رحمتِ‌تو ،💜 بیشتر‌از‌آرزوهایِ‌کوچکِ‌منھ'〗 • • • "✿ • •
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدافعان حجابیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین #ریحانه_شو #قسمت27 سکوت کردم و چای و خرما را با اشاره دس
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین چقدر مادر عوض شده! مگر او نبود که همیشه از ریحانه و زهرا بدش می آمد؟ مادرم نگذاشت که ریحانه و زهرا بروند و آنها را برگرداند داخل! ریحانه نزدیکم آمد و درگوشم گفت: _ای کلک نگفته بودی مامانت انقدر مهربونه! لبخندی زدم و با دستم داخل را اشاره کردم و رفتیم داخل پذیرایی.. خانم ها یک بخش از پذیرایی بودند و آقایان بخش دیگری! اما همه همدیگر را میدیدم و بخش جداگانه ای درنظر نگرفته بودیم. هرکس گوشه ای مشغول حرف زدن بود و یا گاهی مادرم حرفی میزد و گریه میکرد و بقیه همراهی اش میکردند! غرق در سکوت بودم و به عکس پدرم خیره شده بودم.. چقدر اذیتت کردم بابا.. منو ببخش دختر خوبی برات نبودم.. غرق بابا و خاطراتمان بودم که ضربه دست ریحانه به بازویم مرا به خود آورد: _چیشده؟ _خانواده من و همسرم اومدن برای تسلیت.. و شروع کرد به معرفی کردن و آنها یکی یکی می آمدند و تسلیت میگفتند. سپس زهرا آمد... _سمیراجون خانواده من و همسرم هم اومدن.. و او هم شروع کرد به معرفی کردن و من هم به ترتیب بابت حضورشان تشکر میکردم.. چشم چرخاندم ببینم آیا برادرشوهرش هم آمده؟ پس چرا نمیبینمش؟! حتما برایش ارزشی نداشتم.. ریحانه سقلمه ای به پهلویم زد و آرام گفت: _دنبال کسی میگردی؟! دستپاچه شدم..کمی مِن مِن کردم و گفتم: _داشتم نگاه میکردم ببینم کیا اومدن... شوهر تو و زهرا هم اومدن آره؟! _آره چطور؟! دلم را به دریا زدم و پرسیدم: _برادر شوهر زهرا هم اومده؟ ریحانه لبخندی زد و گفت: _چشمت گرفتش آره؟! ☘☘☘☘☘☘☘☘☘ بھ قلم: پ_ڪاف ❌ 🌺 @chadoram
پارت دیشب👆👆👆👆
مدافعان حجابیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین #ریحانه_شو #قسمت28 چقدر مادر عوض شده! مگر او نبود که هم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین _چشمت گرفتش آره؟! با تعجب نگاهش کردم... _چی؟من؟! بنظرت واقعا من از این آدما خوشم میاد؟ ریحانه لبخندی زد و گفت: _باشه حاج خانم ما تسلیم..اما اینو بدون رفیقتو نمیتونی گول بزنی! درضمن،بله طرف هم اومده. سرم را رو به آقایان چرخاندم و لبخند محوی زدم که از نگاه ریحانه دور نماند. آخر لو رفتم و تنها کاری که میتواستم درحال حاضر بکنم کتمان حقیقت بود آن هم به دروغ! ریحانه خیلی زرنگ بود و البته خیلی خوب مرا میشناخت. مجدد به عکس پدرم خیره شدم.. اشک از چشمانم فروریخت.. پدرعزیزم معذرت میخوام که نمیتونم طبق خواسته ات از اینجور آدما بدم بیاد! معذرت میخوام که بازم دارم از خواسته ات سرپیچی میکنم.. مراسم ختم پدرم داشت تمام میشد و دوباره هرکس برای عرض تسلیت پیش من و مادرم می آمد.. ولی من همه ی حواسم پرت بود! چرا نمی آید تسلیت بگوید؟ مطمئنا اگر برایش مهم نبودم نمی آمد ولی حالا که آمده پس چرا رخ نشانم نمیدهد؟! این چه درگیری ای است که من دارم؟ در مراسم فوت پدرم باید فکرم دگیر مرد دیگری باشد که حتی نمیدانم فکر کردن به او درست است یا نه؟! آیا او هم به من فکر میکند؟! جواب هیچکدام را نمیدانم و این مرا آزار میداد.. کم کم خانه خلوت شده بود و زهرا و ریحانه هم داشتند با مادرم خداحافظی میکردند که متوجه آمدن کسی شدم.. آری حسین بود! داشت می آمد سمت من.. دستم را روی قلبم گذاشتم..تپشش به شدت زیاد شده بود. خدایا حالا که آمده کمکم کن حالم بد نشود! دستانم به لرزش افتاد و تپش قلبم به مرور تندتر میشد.. حسین نزدیکم رسید: _سلام.. ☘☘☘☘☘☘☘☘☘ بھ قلم: پ_ڪاف ❌ 🌺 @chadoram
🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃💚 🍃💚🍃💚 💚🍃💚 🍃💚 💚 📖 شخصی مسجدی ساخت بهلول از او پرسید: مسجد رابرای رضای خدا ساختی یااینکه بین مردم شناخته شوی؟ شخص پاسخ داد : معلوم است برای رضای خداوند! بهلول خواست اخلاص شخص را بیآزماید. در نیمه های شب بهلول رفت و روی دیوار مسجد نوشت این مسجد را بهلول ساخته است صبح که مردم برای ادای نماز به مسجد آمدند نوشته روی دیوار را میخواندند و میگفتن خدا خیرش بدهد چه انسان خَیرَِّی آن شخص طاقت نیاورد و فریاد سر داد ایُّهاالَناسّ بهلول دروغ میگوید! این مسجد را من ساختم، من از مال خود خرج کردم و شما او را دعای خیر میکنید! بهلول خندید و پاسخ داد معامله تو باخلق بوده نه با خالق بیایید در زندگی خویش با خدا معامله کنیم نه با چشم مردم. 💚🍃💚🍃💚🍃💚 @chadoram
افکار و تصاویر ذهنی ما قطعات کوچکی از پازل آینده هستند...🌐🌐🌐 هر ایده و تفکر مثبت،کامل کننده قسمتی از تابلو فردای ماست...🖼 فردایی که بهش فکر میکنیم و در موردش حرف میزنیم.💭 پس مراقب افکارمان باشیم،🙇🏻‍♀ مراقب کلام مان باشیم🗣 ➕مثبت بیاندیشیم و جز مثبت نگوییم➕ فرصت کوتاه است!🏃🏻🏃🏻 •┈••✾•🍃🌸🍃•✾•┈• @chadoram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زائران کربلا التماس دعا این روز ها سلام ما رو هم به آقا امام‌ حسین برسونید بهش بگید یه نفر هست که خیلی دلتنگه هواشو داشته باشید😔 برای ما هم خیلی دعا کن زائر کربلا... @chadoram
⁨و فردا اربعین است🏴 می آید زینبی با قامتی از غم خمیده چهل روز است حسینش را ندیده زبان اشک تنها می تواند شرح حالش را بگوید حسینی تسلیت باد 🏴 @chadoram