eitaa logo
مدافعان حجابیم
241 دنبال‌کننده
260 عکس
250 ویدیو
1 فایل
ـ﷽ـ🌱 〖خداوندگار‌م؛ رحمتِ‌تو ،💜 بیشتر‌از‌آرزوهایِ‌کوچکِ‌منھ'〗 • • • "✿ • •
مشاهده در ایتا
دانلود
بچه ها! جنگ الان، جنگ نرمه... 😔 جنگ از بین بردن، ایمان. ، ... 😔 حواستون باشه ✋ همه چیز به شما بستگی داره ... @chadoram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻مهم‌تر از بی‌حجاب‌سازی ایران 🔹بی‌شک انقلاب ما موجب رجعت بشر به معنویت و اصالت‌های فرهنگ انسانی شد که یکی از مصادیق آن حجاب است. دشمنان ما بیش از آنکه به دنبال بی‌حجاب سازی ملت ما باشند نگران پیشرفت حجاب به عنوان یک فرهنگ انسانی در جهان هستند. می‌خواهند سرچشمۀ حجاب را بخشکانند تا بتوانند سلطۀ خود را حفظ کنند. 👤 علیرضا پناهیان 🔆 @chadoram
مدافعان حجابیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین #ریحانه_شو #قسمت‌72 توی راه من و حسین مشغول حرف زدن شدیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین ناخودآگاه اشک از چشمانم سرازیر شد.. چه عظمتی داشت حرم. راست میگفتند هرکس برود حال و هوایش عوض میشود. اتوبوس جلوی هتل ایستاد و وسایلمان را گرفتیم و رفتیم داخل اتاق رزرویمان! اول دوش گرفتیم و غسل زیارت کردیم بعد حاضر شدیم تا برای نماز صبح برویم حرم.. خیلی مشتاق دیدن داخلش بودم اما چون تنها بودم کمی دلشوره داشتم که نتوانم اعمال را به درستی انجام بدهم ..نشستم روی تخت و رو به حسین گفتم: _من اونجا چجوری پیدات کنم که کمکم کنی اعمال رو انجام بدم؟ من گه چیزی بلد نیستم.. _میریم توی رواق امام خمینی..اونجا خانوادگیه. همو اونجا پیدا میکنیم و من بهت میگم چیکار کنی فقط یه چیز..ممکنه شلوغ باشه نتونی بری نزدیک ضریح نمیخواد خودتو اذیت کنی همین که ببینیش و سلام بدی هم کافیه..همون صلوات خاصه و یک کتاب اونجا هست بردار و زیارت مخصوص امام رضا رو از اون کتاب رو به ضریح بخون. _آها باشه... حسین نزدیک آمد و دستانم را گرفت و گفت: _منو خیلی دعا کن سمیرا.. خودت میدونی چی میخوام خواهش میکنم دعا کن به آرزوم برسم و لایق بشم. چشمانش پر از اشک شد ولی خودش را گرفت گریه نکند! نمیدانستم چه بگویم..الان دلم نمیخواست شهید بشود ولی دلم نمی آید به او بگویم برای شهادتت دعا نمیکنم! بعد از چند ثانیه گفتم: _دعات میکنم هرچی صلاحته بشه.. هرچند نمیتونم به این زودی شهید بشی و نداشته باشمت اما اگر قسمتت شهادت باشه .. ادامه ندادم و اشک هایم ریخت.. با دستش اشک را از صورتم گرفت و گفت: _یادته قول دادیم مانع پیشرفت هم نشیم؟! سمیرا من پیشرفتم توی همین شهادته این دنیا هیچی نیست بخدا همه چی اون وره.. _کاش میتونستم مثل تو انقدر اون ور رو درک کنم.. _میتونی سمیرا باید بخوای.. سمیرا؟ دل ببند اما وابسته نشو.. اگر وابسته بشی نمیتونی اون دنیا رو درک کنی.. حتی به منم وابسته نشو.. _نمیشه.. تو به من خدارو نشون دادی.. کلافه بلند شد و دستی بر روی سرش کشید و گفت: _سمیرا وابستگی خوب نیست.. من شهید نشم بالاخره یه روزی میمیرم تو نباید وابسته باشی.. گریه هایم شدت گرفت و بین هق هق هایم گفتم: _اما من دوستت دارم حسین.. نزدیک آمد و دستش را روی سرم گذاشت و سرم را روی شانه اش و آرام گفت: _منم دوستت دارم سمیرا.. اما اینو بدون با شهید شدنم تو منو ازدست نمیدی. من همیشه کنارتم همیشههههه.. تازه قول میدم اون دنیا هم خودت رو برای همسرم انتخاب کنم! خندید! درست وسط حال بدم سعی میکرد مرا به خنده بیاورد و شوخی کند..حتی با آن دنیاهم شوخی میکرد! _من سعیمو میکنم اما باید بهم فرصت بدی.. انتظار نداشته باش به این راحتی بتونم دلبسته ات نباشم! انتظار هم نداشته باش الان دعا کنم شهید بشی.. نگاهش را به جلو انداخت و خیره به همانجا گفت: _باشه.. اما اگر میخوای من به معراج برسم باید تو منو برسونی... شرمنده سرم را پایین انداختم وگفتم: _زمان میخوام برای این قضیه.. تنها کسی هم که میتونه کمکم کنه خود تویی! _من همیشه کنارتم و کمکت میکنم. _ممنون.. _حالا پاشو بریم حرم نماز بخونیم که دیر شد.... ☘☘☘☘☘☘☘☘☘ بھ قلم: پ_ڪاف ❌ 🌺 @chadoram
کاشْ دَرْ صَدْرِ خَبَرْهایِ جَهانْ گُفتِه شَوَدْ🌱 عاقِبَتْ جُمعه شُد و حَضرَتِ مَهدی آمَدْ😍✋ @chadoram
🍃 تر از خدا کہ نداریم❗️ 😌وقتے است حتے در برابر او هم داشتہ باشے، یعنے ے حجاب چیز دیگرے است... ❤️ یقین داشتہ باش صحبت از است❗️ 🌸 بحث، بحثِ ے یک زن است❗️ 😉 میدانے ڪہ... ✨ تو ے خلقتے... @chadoram
⚡⚡️ ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﺑﺎغچہ ﺍﺳﺖ ﮔﻞ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﯾﺪ ڪاﺷﺖ! ﮔﻞ ﻧَﮑﺎﺭﯼ؛ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﺪ ... ﺯﺣﻤﺖ ڪاﺷﺘﻦ یڪ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ... ڪﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺯﺣﻤﺖ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺮﺯﮔﯽ یڪ ﻋﻠﻒ ﺍﺳﺖ! ﮔﻞ بڪاﺭﯾﻢ؛ ﺯﯾﺎﺩ! ﺗﺎ ﻣﺠﺎﻝ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ، ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻧﺸﻮﺩ. ﺑﯽ ﮔﻞ ﺁﺭﺍﯾﯽ ﺫﻫﻦ، ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﻢ، ﻫﺮﮔﺰ ﺁﺩﻡ، ﺁﺩﻡ ﻧﺸﻮﺩ .......... .....★♥️★..... @chadoram .....★♥️★.....
|•🍃°| ✍آیت الله فاطمی نیا: "مسأله والدین شوخی نیست ‼️خدا می داند یک پرخاش به مادر، صد سال انسان را عقب می اندازد! اگر کوتاهی کرده اید تا دیر نشده جبران کنید👌." ………..... 🍃.❤️.🍃 ………… @chadoram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 وصیتنامه شهید 🇮🇷 برادران و خواهران من ، امام زمان (عج) غریب است ، نباید آقا را فراموش کنیم ، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم. از شما بزرگواران خواهشی دارم ، بعد از نمازهای یومیه ، دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید ، زیرا امام منتظر دعای خیر شما است. هر گناه ما ، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه) و سلام را به امام زمان (عج) بفرستید تا رستگار شوید.... مدافع حرم @chadoram
شهادت فقط در خون غلطیدن نیست! شهادت هنگامی رخ مۍ دهد ڪه از زخمِ ڪنایه و تڪه  پراڪنی دیگران بگیرد. و همان ســــت ڪه از دلت جارےمۍ شود... و آن هنگام ڪه مردان به دنبال راهی براے هــــــستند تو اینجا هر‌روز شهید مۍشوے شهیده ے حجاب ...! @chadoram
مدافعان حجابیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین #ریحانه_شو #قسمت‌73 ناخودآگاه اشک از چشمانم سرازیر شد..
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین چادر مشکی ام را سر کردم و همراه با حسین رفتم به حرم. خدای من چقدر اینجا زیباست..چقدر آدم آرامش دارد.. رفتیم جلوی ایوان طلا ایستادیم. نگاهی به حرم با ابهت امام رضا انداختم و مثل حسین صلوات خاصه را فرستادم.. همانجا توی حیاط فرش بود و جانماز برای نمازگزاران. یک جایی پیدا کردم و نشستم، حسین هم رفت صف آقایان. جمعیت زیادی آنجا بودند و این برای من جالب بود که این وقت از صبح انقدر حرم شلوغ باشد! نمازمان را که به جماعت خواندیم یک گوشه نشستم تا حسین آمد سمتم: _بریم داخل زیارت کنیم خانمم؟ _بریم اما قبلش بیا بهم یاد بده باید چیکار کنم؟ آداب صحیح زیارت را از حسین یاد گرفتم معلم اخلاق خوبی است! انقدر خوب و باحوصله جواب میداد و حرف میزد که گاهی اوقات دلم میخواست خودم را به خنگی بزنم و بازهم از او سؤال بپرسم!! خداروشکر که او را دارم.. راه افتادیم برویم داخل و زیارت بکنیم.. توی راه گفتم: _همسرجان؟! _چه دلبر♥️ ...یه بار دیگه بگو!!! خندیدم و گفتم: _نه دیگه الان حسش نیست! _خب برو توی حسش توروخدا..خواهش میکنم یه بار دیگه بگو.. لحظه ای مغزم را سفید کردم و نفس عمیقی کشیدم و دوباره با همان لحن گفتم: _همسرجان؟! _جانِ همسر؟ _جانت سلامت خب.. میگم نماز شکر چجوریه؟! _دو رکعته مثل نماز صبح فقط نیت فرق میکنه _یعنی چی؟ _یعنی اگر نماز صبح نیست میکنی دورکعت نماز واجب صبح قربة الی الله بخونی حالا اینجا نیت میکنی دو رکعت نماز مستحبی شکر میخونی قربة الی الله! لازم هم نیست نیت رو به زبون بیاری.. همین که به نیت همین نماز اقامه کنی و الله اکبر بگی کافیه. _آها..ممنون معلم اخلاق! _خواهش میکنم..حالا چرا میخوای نماز شکر بخونی کلک؟! نکنه بخاطر اینکه منو داری؟؟؟!! با خنده ضربه ی آرامی به بازویش زدم و گفتم: _ای نامرد پررو! با خنده رفتیم داخل..او سمت آقایان و من از سمت خانم ها. چشمم که از دور به ضریح افتاد ناخودآگاه بلند بلند گریه کردم!اطرافیانم باتعجب نگاهم میکردند!! اما من حالا احساس سبکی میکردم! کمی نزدیکتر رفتم اما بدلیل شلوغی ترسیدم جلوتر بروم..همانجا نشستم و زیارتنامه را باز کردم و طبق گفته حسین شروع کردم به خواندن. گاهی عربی برایم سخت بود و فقط نگاه میکردم و ترجمه را میخواندم.. زیارت نامه را که خواندم رو به ضریح کردم و با گریه و اشک گفتم: _امام رضا ممنون که منِ نالایق رو صدا زدی بیام حرمت.. من شنیدم تو رئوفی حتی شنیدم خیلی خوب حاجت میدی کمکم کن امام رضا..اول از همه کمکم کن خودمو بشناسم و بتونم حقایق رو درک کنم.. بتونم گناهانمو جبران کنم..من آدم خوبی نبودم.... کمکم کن لایق همسری حسین باشم تا ابد.. گریه ام شدت گرفت: کمکم کن بتونم با نبودنش کنار بیام.. نمیگم نمیخوام به آرزوش برسه اما حالا زوده شهید بشه.. من باید هنوز ازش خیلی چیزا یاد بگیرم.. قول میدم حاجتمو که بدی پسردار که شدم اسمشو بزارم رضا.. و سکوت کردم و فقط اشک میریختم.. ☘☘☘☘☘☘☘☘☘ بھ قلم: پ_ڪاف ❌ 🌺 @chadoram