چادر و حجاب...
ماه بانو...
ارثیه مادرمان اینگونه به دستت رسید؟...
ارثیه مادرمان با رژ جیغ و هزار بزک و دوزک به دستت رسید؟...
قرار بود مبلغ باشی خواهر نه مخرب...
قرار بود لبخند به لب مولا بیاوری اما حالا...
امروز میخواهم خواهرنه مخاطب قرارت دهم...
ماه بانو...
آیا میدانی اگر با همین آرایش بر چهرت دل جوانی را بلرزانی چه میشود؟...
این را بدان بانو...
همین که جلوی آیینه می ایستی...
روسری گل گلی صورتی رنگت را روی سر میگزاری..
طلق را در درونش قرار میدهی...
گیره مخصوص حجاب را بر میداری...
و روسری ات را به صورت لبنانی میبندی...
و چادر عباییت را بر سر میگذاری زیباترین ٱرایش دنیا را کرده ای...
با این تفاوت که ارایشت برای خالق است نه مخلوق...
ماه بانو...
وقتی حجاب را برمیگزنی... چادر بر سر میگذاری...
باید تفاوتی داشته باشی یانه؟... حجاب و چادر را از مادرمان برایمان به ارث رسیده آنقدر زیبایی را در دون خود جای داده که احتیاجی به این خودنمایی ها نباشد...
ماه بانو...
شاید دلت از حرف هایم برنجد اما...
این را به خاطر بسپار...
حجاب و چادر با هزار تبرج و لوازم آرایشی جور واجور و خودنمایی هیچ سنخیتی ندارد...
وقتی با چادر و حجاب...
ناخن میکاری...
خودنمایی میکنی...
و وقتی چادر و حجاب میشود وسیله ای برایت برای جمع کردن لایک...
از تو خواهش میکنم نگو حجاب را تبلیغ میکنم...
چون شما حجاب اصلی و مد نظر حضرت زهرا را تخریب میکنی نه تبلیغ... ماه بانو...
شاید حرفهایم برایت کمی تلخ باشد اما باید بگوییم تا شاید روزی به دست تو و امثال تو برسد...
خدا تو را منع به زیبایی نمیکند... اما اجازه نمیدهد ارزشت مخصوصا با حجاب به زیر سوال برود...
وقتی خودت را آرایش میکنی...
روسری ات را با حجاب میبندی..
چادر به سر میکنی...
زیبایبت چند برابر در مقابل دید نامحرم است...
پس نگذار زیبایی و معصومیت حجابی که داری در میان خروار ها تبرج و خودنمایی گم شود..
یادت باشد حجاب و چادر خودشان به تنهایی مصداقی قوی برای زیباییت هستند...
#چادر
#فاطمه_الزهرا
️
#شهیده
#حجاب_فاطمی
@chadoram
*⚘﷽⚘
#طنز_جبهه
طلبه های جوان👳آمده بودند برای #بازدید👀 از جبهه
0⃣3⃣نفری بودند.
#شب که خوابیده 😴بودیم
دوسه نفربیدارم کردند😧
وشروع کردند به پرسیدن سوال های مسخره و الکی!😜
مثلا میگفتند:
#قرمز چه رنگیه برادر؟!😐
#عصبی شده بودم😤.
گقتند:
بابابی خیال!😏
توکه بیدارشدی
#حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو #بیدار کنیم!😎
دیدم بد هم نمیگویند😍😂☺️
خلاصه همین طوری سی نفررابیدارکردیم!😅😉
حالا نصف شبی جماعتی بیدارشدیم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم!😇
قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه درمحوطه قرارگاه #تشییعش کنند!😃😄
فوری پارچه سفیدی انداختیم روی محمد رضا
و #قول گرفتیم تحت هرشرایطی 😶خودش رانگه دارد!
گذاشتیمش روی #دوش🚿بچه ها و راه افتادیم👞
•| #گریه و زاری!😭😢
یکی میگفت:
ممدرضا !
نامرد چرا رفتیییی؟😱😭😩
یکی میگفت:
تو قرار نبود شهید شی!
دیگری داد میزد:
#شهیده دیگ چی میگی؟
مگه توجبهه نمرده!
یکی #عربده میکشید😫
یکی #غش می کرد😑
در مسیر بقیه بچه ها هم اضافه➕میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه 😭و شیون راه می انداختند!
گفتیم برویم سمت اتاق #طلبه_ها
#جنازه را بردیم داخل اتاق
این بندگان خدا که فکر میکردند #قضیه جدیه
رفتند وضو گرفتند و نشستند به قران 📖خواندن بالای سر #میت
در همین بین من به یکی از بچه ها گفتم :
برو خودت رو روی محمد رضا بینداز ویک
نیشگون محکم بگیر☺️😂
رفت گریه کنان پرید روی محمد رضاوگفت:
محمد رضا این قرارمون نبود😩
منم میخوام باهات بیااااام😭
بعد نیشگونی 👌گرفت که محمد رضا ازجا پرید
وچنان جیغی کشید😱که هفت هشت نفر از بچه ها از حال رفتند!
ماهم قاه قاه میخندیدیم😬😂😂😂😅
.....خلاصه آن شب با اینکه #تنبیه 👊سختی شدیم ولی حسابیی خندیدیم
#خنده_حلال😂
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
@chadoram
🍃🌱..
معلم با لبخند به تک تک بچه ها نگاه میکرد
و به حرف هایشان گوش میداد که یک
دفعه به صندلی رو به رویش چشم دوخت.
_راضیه ساکتی!؟ تو میخوای چیکاره بشی؟
راضیه که در حال بازی کردن با جلد کتابش بود، سرش را بالا آورد.
نفس عمیفی کشید و به اطرافش نگاه کرد و بعد دو باره به کتابش چشم دوخت.
_خانم,من...من دوست دارم یکی از یاران امام زمان(ارواحنافداه) بشم.
#شهیده راضیه کشاورز🍃
(برشی از کتاب زیبای راض بابا)