eitaa logo
مدافعان حجابیم
224 دنبال‌کننده
260 عکس
250 ویدیو
1 فایل
ـ﷽ـ🌱 〖خداوندگار‌م؛ رحمتِ‌تو ،💜 بیشتر‌از‌آرزوهایِ‌کوچکِ‌منھ'〗 • • • "✿ • •
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافعان حجابیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین #ریحانه_شو #قسمت_نوزدهم مامان و خاله رفتند کارهای ترخیص
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین مامان و خاله برگشتند و مامان شروع کرد به سوال پرسیدن!: _تو چت شد؟! داشتیم کارهای ترخیصتو میکردیم یهو این دکتره اومد گفت اجازه ترخیص نیست و هنوز باید تحت نظر باشی.. چه باید میگفتم؟! میگفتم او را دیدم قلبم برایش تپید؟! کمی سکوت کردم که باز مامان به حرف آمد: _چه بلایی داری سر خودت میاری سمیرا؟! من که گفتم بابا حالش خوبه پس نگران چی هستی؟! _من.. نمیدانستم چه بگویم؟! _من.. نمیخوام برم خارج ازکشور! چه شد که این را گفتم نمیدانم ولی هرچه بود خوب بود! مامان کمی خودشرا جمع کرد و گفت: _حالا بعدا راجبش حرف میزنیم..یکم کمتر به خودت فشار بیار تا زودتر مرخص بشی و بریم خونه.. سکوت کردم.. جای ریحانه و دلداری هایش خالی بود ولی اگر می آمد قطعا مامان رفتار خوبی با او نمیکرد! مامان و خاله رفتند بیرون تا من کمی استراحت کنم بخاطر آرام بخشی که زده بودم.. حالم خوب نبود.. چرا این پسر مذهبی فکر و قلب مرا درگیر کرده است؟! من که انقدر ضعیف نبودم! مطمئنا این عشق نیست و فقط افکار خودم هست.. اما ... پس او چرا تا مرا دید به من خیره شد؟! چه میخواست بگوید؟! لعنتی بگذار بخوابم!.. تو با این قد بلند و ته ریش زیبایت و چشمان فریبنده ات با قلب من چه کردی؟! خواب از چشمانم رفته حتی با آرام بخش! داشتم با خودم کلنجار میرفتم که صدای گریه های مامان رشته ی افکارم را درید!.. ☘☘☘☘☘☘☘☘☘ بھ قلم: پ_ڪاف @chadoram