eitaa logo
مدافعان حجابیم
241 دنبال‌کننده
260 عکس
250 ویدیو
1 فایل
ـ﷽ـ🌱 〖خداوندگار‌م؛ رحمتِ‌تو ،💜 بیشتر‌از‌آرزوهایِ‌کوچکِ‌منھ'〗 • • • "✿ • •
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 وصیتنامه شهید 🇮🇷 برادران و خواهران من ، امام زمان (عج) غریب است ، نباید آقا را فراموش کنیم ، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم. از شما بزرگواران خواهشی دارم ، بعد از نمازهای یومیه ، دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید ، زیرا امام منتظر دعای خیر شما است. هر گناه ما ، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه) و سلام را به امام زمان (عج) بفرستید تا رستگار شوید.... مدافع حرم @chadoram
شهادت فقط در خون غلطیدن نیست! شهادت هنگامی رخ مۍ دهد ڪه از زخمِ ڪنایه و تڪه  پراڪنی دیگران بگیرد. و همان ســــت ڪه از دلت جارےمۍ شود... و آن هنگام ڪه مردان به دنبال راهی براے هــــــستند تو اینجا هر‌روز شهید مۍشوے شهیده ے حجاب ...! @chadoram
مدافعان حجابیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین #ریحانه_شو #قسمت‌73 ناخودآگاه اشک از چشمانم سرازیر شد..
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین چادر مشکی ام را سر کردم و همراه با حسین رفتم به حرم. خدای من چقدر اینجا زیباست..چقدر آدم آرامش دارد.. رفتیم جلوی ایوان طلا ایستادیم. نگاهی به حرم با ابهت امام رضا انداختم و مثل حسین صلوات خاصه را فرستادم.. همانجا توی حیاط فرش بود و جانماز برای نمازگزاران. یک جایی پیدا کردم و نشستم، حسین هم رفت صف آقایان. جمعیت زیادی آنجا بودند و این برای من جالب بود که این وقت از صبح انقدر حرم شلوغ باشد! نمازمان را که به جماعت خواندیم یک گوشه نشستم تا حسین آمد سمتم: _بریم داخل زیارت کنیم خانمم؟ _بریم اما قبلش بیا بهم یاد بده باید چیکار کنم؟ آداب صحیح زیارت را از حسین یاد گرفتم معلم اخلاق خوبی است! انقدر خوب و باحوصله جواب میداد و حرف میزد که گاهی اوقات دلم میخواست خودم را به خنگی بزنم و بازهم از او سؤال بپرسم!! خداروشکر که او را دارم.. راه افتادیم برویم داخل و زیارت بکنیم.. توی راه گفتم: _همسرجان؟! _چه دلبر♥️ ...یه بار دیگه بگو!!! خندیدم و گفتم: _نه دیگه الان حسش نیست! _خب برو توی حسش توروخدا..خواهش میکنم یه بار دیگه بگو.. لحظه ای مغزم را سفید کردم و نفس عمیقی کشیدم و دوباره با همان لحن گفتم: _همسرجان؟! _جانِ همسر؟ _جانت سلامت خب.. میگم نماز شکر چجوریه؟! _دو رکعته مثل نماز صبح فقط نیت فرق میکنه _یعنی چی؟ _یعنی اگر نماز صبح نیست میکنی دورکعت نماز واجب صبح قربة الی الله بخونی حالا اینجا نیت میکنی دو رکعت نماز مستحبی شکر میخونی قربة الی الله! لازم هم نیست نیت رو به زبون بیاری.. همین که به نیت همین نماز اقامه کنی و الله اکبر بگی کافیه. _آها..ممنون معلم اخلاق! _خواهش میکنم..حالا چرا میخوای نماز شکر بخونی کلک؟! نکنه بخاطر اینکه منو داری؟؟؟!! با خنده ضربه ی آرامی به بازویش زدم و گفتم: _ای نامرد پررو! با خنده رفتیم داخل..او سمت آقایان و من از سمت خانم ها. چشمم که از دور به ضریح افتاد ناخودآگاه بلند بلند گریه کردم!اطرافیانم باتعجب نگاهم میکردند!! اما من حالا احساس سبکی میکردم! کمی نزدیکتر رفتم اما بدلیل شلوغی ترسیدم جلوتر بروم..همانجا نشستم و زیارتنامه را باز کردم و طبق گفته حسین شروع کردم به خواندن. گاهی عربی برایم سخت بود و فقط نگاه میکردم و ترجمه را میخواندم.. زیارت نامه را که خواندم رو به ضریح کردم و با گریه و اشک گفتم: _امام رضا ممنون که منِ نالایق رو صدا زدی بیام حرمت.. من شنیدم تو رئوفی حتی شنیدم خیلی خوب حاجت میدی کمکم کن امام رضا..اول از همه کمکم کن خودمو بشناسم و بتونم حقایق رو درک کنم.. بتونم گناهانمو جبران کنم..من آدم خوبی نبودم.... کمکم کن لایق همسری حسین باشم تا ابد.. گریه ام شدت گرفت: کمکم کن بتونم با نبودنش کنار بیام.. نمیگم نمیخوام به آرزوش برسه اما حالا زوده شهید بشه.. من باید هنوز ازش خیلی چیزا یاد بگیرم.. قول میدم حاجتمو که بدی پسردار که شدم اسمشو بزارم رضا.. و سکوت کردم و فقط اشک میریختم.. ☘☘☘☘☘☘☘☘☘ بھ قلم: پ_ڪاف ❌ 🌺 @chadoram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️شاید ۲۰ سال پیش کسی به مخیله‌اش هم نمی رسید روزی در خیابانهای شهر، دخترانی را مشاهده کند که آن سالها مردم شاید آنها را در سالن های عروسی هم نمی دیدند... دخترانی بزک کرده با موهای پف کرده و بیرون ریخته و مانتوهایی کوتاه و تنگ و شلوارهایی تنگتر! این روند ۲۰ سال طول کشید تا به اینجا رسید. در فیلمهای سینمایی هی مدل گذاشتن، زن های هنرپیشه مدل شدن و به تبع آن دختران جوان هم از آن ها یاد می‌گرفتند. 💯‼️ چشم های ما متوجّه این آب رفتن نمی شد و آنقدر کم کم این کار را کردند که چشم ما عادت می‌کرد... 😔 مانند بچه‌ای که جلوی چشم پدر و مادرش بزرگ می‌شود و قد می‌کشد و والدینش حس نمی‌کنند اما دیگران که کمتر او را می‌بینند و چشمانشان عادت نکرده، متوجه رشد هفتگی او می‌شوند... ما عادت کردیم به روسری‌هایی که هر روز آب می‌رفت و تبدیل شد به نواری باریک و بعضا توری... مانتوهایی که شاید بهتر باشد بلوز و پیراهن راحت نامیدشان تا مانتو... ⬅️ به هر حال کم کم کار به این جا کشید و مدام گفتند بی‌حجابی معضل فرهنگی است، برای حل آن باید کار فرهنگی کرد... سال ها گذشت و لباس ها آب رفت و کار فرهنگی در زمینه عفت و حجاب مشاهده نشد. ❌ مد پوشش خانمها تغییر کرده است، پوشیدن ساق شلواری (ساپورت) به جای شلوار... یعنی دیگر شلوار جین تنگ هم نه! ساق شلواری! و بدون تردید در یکی دو سال آینده این کنار می رود و برخی را .......... ⚠️ چشمهای ما هنوز عادت نکرده‌اند... خدایی نکرده اینها هم روز به روز نازکتر و کوتاهتر می‌شود و ما عادت می‌کنیم.... آن وقت... نمی‌دانم بعدش سراغ چه خواهند رفت... . ______________ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ @chadoram
مدافعان حجابیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین #ریحانه_شو #قسمت‌74 چادر مشکی ام را سر کردم و همراه با ح
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین طبق هماهنگی هایی که از قبل کرده بودیم با هرسختی که بود رواق امام خمینی را پیدا کردم و یکجا نشستم تا حسین بیاید و مرا پیدا کند.. همانطور خیره به اطراف وجمعیت زیادی که آنجا حضور داشتند بودم و به این فکر میکردم که چقدر خوشبختم که باهمسرم اینجا هستم که چشمم به دختر بچه ای افتاد که گوشه ای نشسته بود و گریه میکرد.. رفتم نزدیکش و با زبان بچگانه گفتم: _خانم کوچولوی خوشگل ما چرا داره گریه میکنه؟! اوهم با هق هق و معصومانه گفت: _مامانمو گم کردم نیستش... _عزیزم خب باید همینجا بشینی تا بتونه پیدات کنه. _نه من میترسم! _چرررررااااا؟! از چی میترسی؟ _بابام میگفت اگر مامانو گم کردی میدزدنت! خنده ای زدم و دخترک را درآغوش گرفتم،،،طفلکی! چه ترس بدی به بچه داده بودند.. این حرف از بچه مراقبت نخواهد کرد و فقط اورا ترسو و ضعیف بار می آورد! رو به بچه کردم و گفتم: _اسمتو به من میگی؟! _من اسمم زینبه.. _به به چه اسم قشنگی..زینب خانم بلدی قرآن بخونی؟! با شوق اشک هایش را پاک کرد و گفت: _آره اتفاقا کلاس قرآن میرم و دارم سوره ها رو حفظ میکنم. _به به! بخون ببینم چی بلدی.. و شروع کرد به خواندن..از سوره توحید خواند و بعد ناس و....تا ده سوره ی کوتاه را خواند و گفت: _فعلا همینا رو حفظ کردم.ولی من میخوام همه ی کتاب قرآن رو حفظ کنم _آفرین دختر خوب ماشاءالله بهت.. در همین حال مادری با قربان صدقه و اشک نزدیکمان شد: _الهی مادر فدات بشه کجا بودی تو؟ دورت بگردم دختر قشنگم..مادر برات بمیره.. زینب کوچولو به حرف آمد: _مامااان..این خانم خیلی خوبه نذاشت بترسم و گریه کنم. مراقبم بود و باهم کلی حرف زدیم و منم براش قرآن خوندم. _آفرین عزیزدلم.. و رو به من کرد و گفت: _الهی خیر جوونیت رو ببینی دخترجان. الهی هرچی که میخوای امام رضا بهت بده _ممنون خانم. خدا دخترتون رو حفظ کنه. _ممنون عزیزم ان شاءالله مادر بشی.. تشکر کردم و بلند شدم بروم سرجایم بنشینم که متوجه آمدن حسین از دور شدم. برایش دست تکان دادم تا متوجه من شد و آمد نزدیک من: _سلام خانم خانما زیارت قبول. _سلام آقا ممنون زیارت شماهم قبول باشه. _خوب بود؟؟؟ _اوهوم.. بعد از چند ثانیه گفتم؛ _حسین؟؟ _جونم؟ _من دلم بچه میخواد!! با تعجب و همراه با خنده نگاهم کرد و گفت: _بزار نگات کنم ببینم سرت ضربه نخورده!؟ حالت خوبه سمیرا؟ _اوهوم خوبم..ببین اون دختر بچه رو.. _خب.. _مامانشو گم کرده بود و من رفتم باهاش حرف زدم حسین اینقدر قشنگ قرآن خوند که از ته دلم بچه خواستم! لبخندی زد و گفت: _ان شاءالله شماهم مادر میشی بچه ات برات قرآن میخونه. _ان شاءالله .. ☘☘☘☘☘☘☘☘☘ بھ قلم: پ_ڪاف ❌ 🌺 @chadoram
[ ✨] چـــــــ🌸ــــــــــادرے ها کنیــــــــــــزانِ زیـــــنــــــــ❤️ـــب اند... بانــــــو؛ کنیـــــــــــزهایش را دختــــــــــــ😍ـــــرم صدا میزد🦋 @chadoram
حجاب یعنی همین دقت در برخورد که😌 آلوده نشوی و آلوده نسازی که 😓 اسیر نشوی و اسیر ننمایی ...✋️ حجاب فقط این نیست که زن خود را بپوشاند ، که زن و مرد هر دو باید در این دنیایی که راه است و میدان حرکت است و کلاس و کوره ، سنگ راه هم نباشند 🌸 و دیگران را در خود اسیر نسازند و چشم ها و دل ها را نگه ندارند و در دنیا نمانند ...👌🏻👌🏻👌🏻 [ نامه های بلوغ ص ۱۳۳ ] @chadoram
از امشب شبی دوتا پارت میزارم اما اگه کم بشیم باز همون شبی یه پارت میزارم اما خبر خوب کانالمون رو به دوستاتون معرفی کنید به دویست و پنجاه که رسیدم تعداد پارت ها بیشتر میشه