.
🔴پیام رهبرمعظم انقلاب در پی جسارت به ساحت قرآن مجید در سوئد:
رهبرمعظم انقلاب: اشد مجازات برای عامل جسارت به ساحت قرآن مورد اتفاق همه علمای اسلام است
🔹جسارت به ساحت مقدس قرآن در سوئد، حادثهای تلخ، توطئهآمیز و خطرآفرین است. اشد مجازات برای عامل این جنایت مورد اتفاق همه علمای اسلام است، دولت سوئد نیز باید بداند که با پشتیبانی از جنایتکار، در برابر دنیای اسلام آرایش جنگی گرفته و نفرت و دشمنی عموم ملتهای مسلمان و بسیاری از دولتهای آنان را بهسوی خود جلب کرده است.
🔹وظیفه آن دولت آن است که عامل جنایت را به دستگاههای قضایی کشورهای اسلامی تحویل دهد. توطئهگران پشت صحنه نیز بدانند که حرمت و شوکت قرآن کریم روزبهروز افزونتر و انوار هدایت آن درخشانتر خواهد شد. امثال این توطئه و عاملان آن، حقیرتر از آنند که بتوانند جلوگیر این درخشش روزافزون باشند. والله غالبٌ علی اَمرِه
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🎥محب قرآنیم و با حسینیم(ع)/ میان میدانیم و با حسینیم(ع)
🔸مداحی زیبای حاج مهدی رسولی در واکنش به اهانت به قرآن در برخی از کشورها
#مصحف_شریف
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
مـُـدافِعانِحـَC᭄ــرَم🇮🇷🇵🇸
🖋اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_هفدهم با دیدن این صحنه بین اون چیزی که می دیدم و چیزهایی که فک
🖋اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_هجدهم
سخت ذهنم درگیر این پازل بهم ریخته بود که مامانم در اتاق در زد و اومد داخل بلند شدم نشستم ...
گفت: دخترم میخوای استراحت کنی ؟ گفتم نه مامان جون استراحت کردم ذهنم درگیر مصاحبه ی فردا صبحمه...
اومد کنارم روی تخت نشست ...
دستی به سرم کشید و گفت: الهی من قربونت برم اینقد خودت رو اذیت نکن دخترم، یه کم هم به آینده خودت فکر کن یه چیزی میخوام بگم نه نیاری...
گفتم: مامان تو رو خدا بی خیال دوباره خواستگار ...من که شرایطم رو قبلا گفتم....
دستم رو گرفت و گفت: آخه دختر این شرایطی تو میگی باید از تو آسمون بیارن ! بعد هم تا نبینی از کجا بفهمیم شرایط تو رو داره یا نه! تا کی مدام این و اونو رد میکنی؟؟؟
تا وقتی گل با طراوته خریدار داره یه کم عاقل باش مادرم من خیرت رو میخوام هر مادری آرزو داره عروسی دخترش رو ببینه...
امروز فاطمه خانم زنگ زد همون که مدیر مدرسه اندیشه است برا پسرش ...
تا می تونست از پسرش تعریف کرد می گفت: پسرش بچه خوب و متعهدیه از همه مهم تر هم فکر و عقیده دختر شماست!
منم روم نشد بگم دخترم از آسمون سفارش شوهر داده! گفتم این هفته بیان خونه...
خدا رو چه دیدی شاید این آقازاده بسته ی سفارشی شما بود...
لبخندی زدم و گفتم: چی بگم مامان شما که خودتون بریدید و دوختید این هفته من خیلی سرم شلوغه خیلی درگیرم ...
مامانم لپمو بوس کرد و گفت: کاری که نمی خوایم بکنیم یه سر میان و میرن...
سرمو تکون دادم و گفتم: چشم بیان ببینیم چه جوریه....
لبخند نشست رو صورتش و گفت: مامان فدات بشه یه دستیم به سر و روت بکش...
گفتم: مامان جونم همینی که هست! ماشاالله از دختر شاه پریون و خوشگلی چیزی کم ندارم کسی دعوت نامه نفرستاده براشون....
مامان بلند شد و در حالی که سرش رو تکون میداد و از اتاق بیرون می رفت گفت : بله غیر از اینم نیست فقط خدا به داد شوهر تو برسه !!!
#سیده_زهرا_بهادر
.
مـُـدافِعانِحـَC᭄ــرَم🇮🇷🇵🇸
🖋اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_هجدهم سخت ذهنم درگیر این پازل بهم ریخته بود که مامانم در اتاق د
🖋اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_نوزدهم
از اونجایی که حدس میزدم پسر فاطمه خانم هم مثل بقیه خواستگارهام ملاکهای من رو نداره حتی بهش فکر هم نکردم و دوباره خودم رو متمرکز این پازل بهم ریخته کردم تا شاید چیزی دستگیرم بشه....
ولی انگار باید این گره به دست خود خانم مائده باز می شد ....
بالاخره فردا صبح شد و من سر قرار با فرزانه راهی خونهی خانم مائده شدیم دوباره جلوی در استرس روز قبل باعث شدت دلشوره و نگرانیمون شده بود.
آیفون رو زدیم و خانم مائده در را باز کرد ایندفعه فرزانه ساکت بود نمی دونم به چی فکر میکرد شاید هم یاد حس وحشتناک دیروز افتاده بود....
از پله ها رفتیم بالا ....
خانم مائده اومد استقبالمون و رفتیم داخل اتاق پذیرایی ، تا این لحظه روال مثل دیروز بود تا ما نشستیم خانم مائده با یه سینی چایی اومد لبخندی زد هنوز ما حرفی نزده بودیم
گفت: واقعا از بابت دیروز ببخشید نمی خواستم اصلا اینجوری بشه داداشم خیلی اسرار کرد که آخرشم دیدین چی شد...
گفتم: نه اشکال نداره برا همه ممکنه پیش بیاد ... راستی پای داداشتون خیلی آسیب دید ؟
فرزانه طوری که خانم مائده متوجه نشه یه سقلمه زد به پهلوم و آهسته گفت: به تو چه!!! احوال داداش یه داعشی رو می پرسی؟
با یه لبخند پر از حرص نگاهش کردم...
خانم مائده گفت : نه بخیر گذشت آسیب جدی ندید فقط چند روز باید استراحت کنه که دیگه گفتم بیاد پیش خودم بمونه...
فرزانه با چشمای از حدقه بیرون زده گفت: یعنی الان داداشتون تو خونه است ؟
خانم مائده گفت: بله داخل اتاق کناری در حال استراحته ...
آب دهنم رو آروم قورت دادم و نگاهی به فرزانه انداختم...
کاری نمی شد کرد گفتم: خوب آماده هستید مصاحبه رو شروع کنیم ...
خانم مائده گفت بله به کجا رسیدیم؟
فرزانه نیش خندی زد و با طعنه گفت:
با اتفاق دیروز هنوز ب بسم اللهیم
خانم مائده دوباره عذر خواهی کرد.
گفتم: داشتید از دوران نوجوانی تون می گفتید از عاشق جهاد و گذشت بودن از تعصب و وجه ی مذهبیتون...
اگر امکان داره برامون بیشتر توضیح بدید...
#سیده_زهرا_بهادر
.
✍🏻 شهیدۍڪہ براۍرفتنش بہسوریہ نذرڪرد لب بہ آب نزند.
🔹اهل نماز اول وقت و امر به معروف بود، با جذبه، خوشرو و کم حرف بود و در رشته های هاپکیدو و جودو و کونگ فو فعالیت داشت و استادهم بود، چندین بار مقام اول کشوری را بدست آورد. از ۲۱سالگی مشتاق دفاع از حرم و اعزام به سوریه بود، ولی بدلیل اینکه تک پسر بود و پدرش جانباز ۸ سال دفاع مقدس بود اعزامش نمیکردند، بعد از ۳ سال تلاش، در سفرش به کربلا، با توسل و مددگرفتن از امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) نذر کرده بود تا زمانی که پایش به حرم حضرت زینب (ع) نرسد آب به لبانش نزند، نذرش هم قبول شد، فردای روزی که از کربلای برگشت پدرش او را همراه خود برای آموزش به پادگان برد، بعد از یک ماه در تاریخ ۱۲دی ماه ۹٤ ساعت ۱۱ ظهر تماس گرفتند که سریع به محل گفته شده برود، سریع غسل شهادت کرد و راه افتاد.
سرانجام در۱۳ دی ماه ۹٤ به سوریه اعزام شد. همیشه آرزو داشت روی شناسنامه اش مهر شهادت بخورد که درتاریخ ۲۱دی ماه ۹۴به آرزویش رسید.
🌹 #شهید_عباسآبیارۍ
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_وقت_حاج_قاسم ♥️
💔یک شب دلش شکست، به زینب گلایه کرد؛
فردا هنوز سحر نزده، انتخاب شد...!
🎙️روایتی از حاج قاسم
#محرم
#امام_زمان
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
14_1389_shab5_Ruze_Moteei_148259.mp3
8.49M
🌿🥀°•
◾️روضه و مرثیه
حضرتعبداللہبنالحسنسلامالله علیه
🎤حاجمیثممطیعۍ
شب_پنجم_محرم
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🥀°•
میشنوم صداۍ بابام حسن رو 💔 .
#محرم
#عبدالله_بن_الحسن 🌿
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
هدایت شده از مـُـدافِعانِحـَC᭄ــرَم🇮🇷🇵🇸
#زیارت_نامه_شهدا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
#یادشان_با_صلوات
✨ الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
.
هر روز به رسم ادب ماه محرم
🏴 اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ
🏴عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائڪَ
🏴 عَلَیْڪَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما
🏴 بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا
🏴جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِڪُمْ
🏴اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🏴 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🏴وَعلے اولاد الحسين
🏴 وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
.
°•🌱
#السلام_علیک_یا_بقیة_الله ✋🏻
قسم به عصمت زهرا که تا زمان ظهور
عزای غربتِ مهـدی کم از محرم نیست
▪️سلام داغ دارترین
▫️امام عصر علیه السلام
#بحق_الزهرا_عجل_لولیک_الفرج🌱
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🌱
🌿روز یـکشنبـــه روز زیارتی
🌸حضرت علـــــے علیه السلام
🌸حضـرت زهــرا سلام الله علیها
#التماس_دعا 🤲🏻
.
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤ببينيد| روایت رهبرمعظم انقلاب از ماجرای شهادت حضرت عبدالله بن الحسن
➕دعای امام حسین پس از شهادت وی
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
استوری پنجم ماه محرم حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام
چِقَدر نِیزِهشِکَستِهبِهتَنَت جاماندِه
جایِصَدزَخمرُویِپیرُهَنَتجاماندِه
پِدَریکِردِهایاز بَسبِهیَتیمانِحَسَن
دَربَرَت بازویاِبنُالحَسَنَتجاماندِه
صل الله علیک یا اباعبدالله 🏴
▪️ زن مگو مرد آفرین روزگار!
◾️ «فرستادگان حسین علیهالسلام» مجموعهای از بیانات رهبر انقلاب است که دربارهی نقش زنان و دختران قافلهی کربلا در گسترش پیام عاشورا ایراد شده.
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🌱
اول مرداد سالروز شهادت دانشمند کم نظیر کشور ، شهید داریوش رضایی نژاد ، به دست عوامل رژیم صهیونیستی ، در سال ۱۳۹۰ ، گرامی باد.
یادش گرامی وراهش پررهرو
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
﴿#زیآرتعٰاشۅرٰا 📿﴾
السلامعلیڪیااباٰعبدِالله🖤
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
1_1156559648.mp3
28.44M
#ماھِ_عشاق✨🌱
قرائت زیارت عاشورآ
• بھ نیّت...
#شھدا
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
مـُـدافِعانِحـَC᭄ــرَم🇮🇷🇵🇸
🖋اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_نوزدهم از اونجایی که حدس میزدم پسر فاطمه خانم هم مثل بقیه خواست
🖋اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_بیستم
نفس عمیقی کشید و گفت: آره توی اون دوران یه سر داشتم و هزار سودا ...
یادمه خیلی تلاش میکردم ایمانم رو قوی کنم خیلی اهل دعا و نماز و نافله بودم دوستان گروهمون هم همینطور بودند و این باعث تقویت این نوع رفتارها در ما می شد....
توی همون دوران یکی از دوستانم خیلی دوست داشت به خاطر ثواب زیادی که احترام و محبت به والدین در اسلام گفته شده پای مادرش رو ببوسه ولی بخاطر جو خونشون اصلا نمیشد این کار رو بکنه!
اینقد روی خودش کار کرد تا بالاخره در همون ایام نوجوانی تونست این توفیق نصیبش بشه و خیلی خوشحال بود از اینکه تونسته بود با نفسش مبارزه کنه و به هدفش برسه....
در واقع تقدس نگاه تیممون خیلی وقتها به تقویت چنین موارد خوبی کمک میکرد...
ولی در همون ایام که ما مشغول کسب ثواب بودیم بخاطر رشد یک بعدیمون اتفاقاتی داشت می افتاد که بعدها متوجه ضرر و زیان بزرگش شدیم...
خوب یادمه گاهی که با مدرسه اردو می رفتیم هر کدوم از بچه هامون تلاش میکردن یه باری از دوش کسی بردارند مثل کسانی که در مسابقه دو میدانی چنان می دون که ثانیه ها رو هم از دست ندن همچین حسی داشتن...
فرزانه دیگه طاقت نیاورد پرسید خوب این کارها که خیلی خوبن !
پس چرا آخرش شدین این؟!
من یه نگاه به فرزانه کردم و با چشم و ابروهام بهش فهموندم که این چه سوالیه توی این موقعیت!!!
ولی فرزانه بدون توجه به حرکات من منتظر جواب خانم مائده موند....
خانم مائده سرش رو انداخت پایین و در حالی که بغض گلویش رو گرفته بود
گفت: چون خودم رو درست نشناختم...
دین رو درست نشناختم....
تکلیف رو درست نشناختم...
جهاد رو درست نشناختم...
اشکهاش سر خوردن روی گونه هاش...
سرش رو بلند کرد و با دست اشکها رو پاک کرد و ادامه داد خودمون هم فکر میکردیم این کارهای خوب از ما چه دسته گلهایی می سازه!!
ولی نمی دونستیم برای دسته گل شدن هم آب لازم هست هم خاک هم نور....
فرزانه که از اشک ریختن خانم مائده کمی احساس خجالت بهش دست داد! خودش رو مشغول نوشتن روی برگه ها کرد...
من گفتم : از کی متوجه درک اشتباهتون از دین شدید؟؟؟
خانم مائده در حالی که آه عمیقی کشید نگاهش خیره به قاب عکس روی دیوار موند و سکوت کرد...
فرزانه که انگار منتظر بود مچ خانم مائده رو بگیره، با یک هیجانی سرش رو از روی برگه ها آورد بالا و دوباره سوال من رو تکرار کرد!
خانم مائده نگاهش رو از قاب عکس برداشت و ...
#سیده_زهرا_بهادر
.
مـُـدافِعانِحـَC᭄ــرَم🇮🇷🇵🇸
🖋اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_بیستم نفس عمیقی کشید و گفت: آره توی اون دوران یه سر داشتم و هزا
🖋اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_بیست_ویکم
گفت: به اونجا هم می رسیم هنوز زوده ...
فرزانه که منتظر جواب مد نظر خودش بود با این حرف خانم مائده دوباره خودش رو مشغول نوشتن روی برگه ها کرد.
من گفتم: خوب داشتید می گفتید ادامه بدید...
خانم مائده گفت: توی اون تایم زمانی که ما می گذروندیم روزگار بر وفق مراد ما بود.
شبهای چهارشنبه دعای توسل ...
شبهای جمعه دعای کمیل ...
صبح های جمعه دعای ندبه...
قرار همیشگیمون بود.
ما یک تنه داشتیم مثلا روی معنویاتمون کار میکردیم ولی این دقیقا شبیه ماشینی بود که بنزین نداشت و ما مدام هولش میدادیم که بره جلو !
البته بی تأثیر هم نبود چند قدمی حرکت میکرد ولی خوب تا وقتی ماشینی بنزین نداشته باشه مگه چقدر آدم توان داره هولش بده! اون موقع معلوم نبود ولی حساس ترین جای زندگیم خودش رو نشون داد...
حرفهای خانم مائده من رو یاد تحلیل هامون با فرزانه انداخت...
اینکه یک خشک مقدس فقط دنبال سجاده و تسبیح...
اینکه یه خشک مغز با پیشونی پینه بسته مخلصترین بنده خدا رو می کشه...
داشتم فکر میکردم دین ما ابعاد مختلف زندگیمون رو در بر میگیره چرا یه عده از اینور میفتن یه عده از اونور؟! که گاهی هم این نوع افتادن خیلی خطرناک میشه حالا یا برای خودشون یا برای جامعه...
با حرف زدن دوباره فرزانه رشته ی افکارم پاره شد...
فرزانه گفت: دوستانتون هم همینطور بودن! بعد با کنایه یه دستی زد و گفت: یعنی هیچ کس نبود یه لیتر بنزین بریزه تو این ماشین!
خانم مائده لبخند تلخی نشست رو صورتش و گفت: دوستان هر کسی هم تم و هم گرایش همون فردن ...
معمولا آدما دوستانی رو انتخاب میکنن که با روحیات و شخصیت خودشون سازگاری داره ، خوب منم از این قضیه مستثنی نبودم ...
توی دوره ی نوجوانی و جوانی که اوج شور و هیجان انسان هست وقتی در قالب یه گروه یا تیم میشه با افکار و رفتار همون گروه انس میگیره و تفکراتش نقش می بنده...
فرزانه مجال نداد حرفش تموم بشه دوباره با طعنه گفت: البته اگر تفکری باشه!
خانم مائده سرش رو به نشونه تایید تکون داد و گفت بله کاملا درست می گید اگر تفکری باشه و به فکر فرو رفت و ساکت شد...
روی برگه برای فرزانه نوشتم میشه لطفاً اینقد نطق نکنی! هر دو دقیقه یه چیزی میگی طرف دیگه نمی تونه حرف بزنه! اینجوری ادامه بدی تا فردا باید مصاحبه بگیریم...
فرزانه تا نوشته رو خوند با یه دستش زد روی لبش و دست دیگه اش رو گذاشت رو چشمش ...
یعنی یه جوری تابلو کرد که خانم مائده هم فهمید من چی براش نوشتم...
#سیده_زهرا_بهادر
.