eitaa logo
مـُـدافِعان‌‌ِحـَC᭄‌ــرَم🇮🇷🇵🇸
21.7هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
9.5هزار ویدیو
175 فایل
﷽ بہ‌عشق امام‌حسین‌؏♥️ اینجاقراره‌ڪہ‌فقط‌ازشھدادرس‌زندگۍبگیریم♥! مطمئن باشید شھدا دعوتتون ڪردند🕊 پس #لفت‌ندید.😊 #باحضورافتخارےخانواده‌معظم‌شهدا🌷 @Sarbazvalayat6 خادم کانال👆👆
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مسجدالمهدی کن
🔴اگر امریکا و اسرائیل «لا اله الّا الله» بگویند، ما نداریم؛ چرا که آنها می‌خواهند سرِ ما بگذارند. ♦️امام خمینی (ره) : بر فرض که امریکا یک طرح صد در صد اسلامی - انسانی بدهد، ما باور نمی‌کنیم که آنها به نفع صلح و منافع ما گامی بردارند. اگر امریکا و اسرائیل «لا اله الّا الله» بگویند، ما قبول نداریم؛ چرا که آنها می‌خواهند سرِ ما کلاه بگذارند. ♦️آنها که صحبت از صلح می‌کنند، می‌خواهند منطقه را به جنگ بکشند. شما متوقعید ما در مقابل امریکا و اسرائیل و دیگر ابرقدرتها، که می‌خواهند منطقه را ببلعند، بی تفاوت باشیم؟ نه، ما با هیچ کدام از ابرقدرتها و قدرتها سر سازش نداریم 📚صحیفه امام خمینی »جلد15 » صفحه 339
آیت الله (حفظه الله تعالی): 🍀اگر اين را خوانديم و تا غروب آلوده نشديم، نه بيراهه رفتيم و نه راه کسي را بستيم، زبان ما، چشم ما، گوش ما پاک بود، خدا را شاکر باشيم که اين نماز شد. https://eitaa.com/joinchat/128385130C686a83d61c
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان قسمٺ ترجیح داد صندلی عقب ماشین پیش من بنشیند... از حیاط خانه که خارج شدیم، مصطفی با همان لحن محکم شروع کرد _ببخشید زود بیدارتون کردم، اکثر راههای منتهی به شهر داره بسته میشه، باید تا هوا روشن نشده بزنیم بیرون! از طنین ترسناک کلماتش.. دوباره جام وحشت در جانم پیمانه شد و سعد🔥 انگار نمیشنید مصطفی چه میگوید که زیر گوشم زمزمه کرد _نازنین! هر کاری کردم بهم اعتماد کن! مات چشمانش شده و میدیدم.. دوباره از نگاهش شرارت🔥 میبارد که مصطفی از آیینه نگاهی به سعد کرد و با صدایی گرفته ادامه داد _دیشب از بیمارستان یه بسته «آنتی بیوتیک» گرفتم که تا تهران همراهتون باشه. و همزمان از جیب پیراهن کِرِم رنگش یک بسته کپسول درآورد.و به سمت عقب گرفت.... سعد با اکراه بسته را از دستش کشید و او همچنان بود که توضیح داد _اگه بتونیم از شهر خارج بشیم، یک ساعت دیگه میرسیم دمشق. تلفنی چک کردم برا بعد از ظهر پرواز تهران جا داره. و شاید هنوز نقش اشک هایم به دلش مانده بود.. و میخواست خیالم را تخت کند که لحنش مهربانتر شد _من تو فرودگاه میمونم تا سوار هواپیما بشید، به امید خدا همه چی به خیر میگذره! زیر 🔥نگاه سرد و ساکت سعد،🔥پوزخندی پیدا بود و او میخواست در این لحظات آخر برای دردهای مانده بر دلم مرهمی باشد.. که با لحنی دلنشین ادامه داد _خواهرم،ما هم مثل شوهرت هستیم ظلمی که تو این شهر به شما شد، ! این وهابیها حتی ما سُنیها رو هم ندارن... و سعد دوست نداشت... ادامه دارد.... . نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد