eitaa logo
مـُـدافِعان‌‌ِحـَC᭄‌ــرَم🇮🇷🇵🇸
20.5هزار دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
11.6هزار ویدیو
229 فایل
﷽ بہ‌عشق امام‌حسین‌؏♥️ اینجاقراره‌ڪہ‌فقط‌ازشھدادرس‌زندگۍبگیریم♥! مطمئن باشید شھدا دعوتتون ڪردند🕊 پس #لفت‌ندید.😊 #باحضورافتخارےخانواده‌معظم‌شهدا🌷 @Sarbazvalayat6 خادم کانال👆👆
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 آیت الله العظمی وحید خراسانی: همه‌ی هیئات اقدام کنند، تا احیاء شود / در اقطار جهان، مسلمانان سعی کنند، آن روز را احیاء کنند / امسال، نیمه شعبان باید غیر از سال‌های قبل باشد! 🔰 آیة الله العظمی وحید خراسانی مدظله‌العالی، امروز ۵/فروردین/۱۴۰۰ در جمع تعدادی از اعضاء هیئت استفتاء که به جهت عرض تبریک ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام به حضور معظم له رسیده بودند، بیانات مهمی را پیرامون ولادت حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه و نیمه شعبان ایراد فرمودند که مشروح آن به شرح ذیل است. بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 ان شاءالله باید هر سال بزرگداشت میلاد علیه‌السلام از سال قبل باشکوه‌تر باشد؛ چرا که «بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری‌ وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأرضُ و السَّماء». اگر یک لحظه نظر لطف را بردارد تمام عالم محو است. هستی و وجود ما، به یُمن اوست. یاد اوست، فی کل الأحوال. 🔸 ان شاءالله همه‌ی اقدام کنند، تا نیمه شعبان احیاء شود. أجرشان هم در شب قدر است. لیلة القدر که همه‌ی اعمال در دفتر عمل ضبط است، خدمات آن‌ها نیز مضبوط و ثبت شده است. مقدرات شما، به خدمت شما در شب نیمه شعبان که ولادت امام زمان علیه‌السلام می‌باشد، وابسته است. امام زمان علیه‌السلام، مدار کون و مکان و ملجأ عالم غیب و شهود است. 🔸 امسال را از سال‌های قبل برگزار کنید. هر کس نصیبی دارد، به قدر وسع و طاقت خود، برای لیلة القدر قدم بردارد، «وَتَمَّت كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدقًا وَعَدلًا» تمام الکلمة و تمام النعمة در نیمه شعبان است، آن هم به وجود امام زمان علیه السلام. نزد همه انبیاء و اولیاء، تنها دو حرف از علم است. ۲۸ حرف وابسته به امام زمان علیه‌السلام است. عقل هر نفری در ظهور او، عقل چهل نفر می‌شود. 🔸 در اقطار جهان، سعی کنند، آن روز را احیاء کنند. شب قدر که شب تقدیر است به امضاء آن حضرت می‌رسد. اوست که بإذن الله، قدرت بر تغییر و تبدیل ما یشاء دارد. امسال، باید باشد. هر مریضی که شفاء می‌خواهد و هر مدیونی که اداء دینش را از خدا می‌خواهد و...، وعده ما و او در شب و روز نیمه‌ی شعبان. 🔸 باید به همّت و این سال بهتر از سال‌های قبل، اقامه‌ی میلاد آن حضرت بشود. اوست کلمة العلیاء، به تمّت الکلمة. توسل از ما، افاضه از او. 🔸 همه مردم، را هر روز، آن چه میّسر است برای حفظ او قرائت کنند. این دستور را ترک نکنند ان شاء الله تمام امت مهدوی بشود و در راستای اقامه‌ی . 🔸 بارالها ما را از انصار آن حضرت قرار بده و سعادت ما را در شهادت رکاب سیّد سادات ارض و سماء قرار بده... 📅 ۵/فروردین/۱۴۰۰ ◻️ ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @yasobodden ┗━━━🍂━ کانال«یعسوب الدین»
هدایت شده از مسجدالمهدی کن
سؤالی که ذهن حقیررا می‌آزارد این است:اگر کتابی بدست ما میرسید که گفته میشد یک دانشمند برجسته و نابغه‌ای هزار سال پیش نوشته است آیا برای فهمیدن مطالب آن بیشتر تلاش می‌کردیم یا برای فهمیدن حقایق و معارف کریم؟! امیدوارم جواب سنجیده ورفتار شایسته‌ای نسبت به این سؤال داشته باشیم 💬 علامه مصباح یزدی
روزمان را با آغاز کنیم 🔰✅پیروزی انتخابات را چگونه استقبال کنیم؟ ان شاء الله سوره 110. نصر آيه 1-3 آيه إِذَا جَآءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِى دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا هنگامى كه نصرت الهى فرا رسید. مردم را دیدى كه دسته دسته در دین خدا وارد مى‏شوند. پس باید سپاسگزارانه پروردگارت را تنزیه كنى و از او آمرزش بخواه كه او توبه‏ پذیر است. 🔰✅امام خامنه ای در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری ۱۳۹۷/۱۲/۲۳ در مواجهه‌ی با پیروزی‌ها قرآن به ما درس میدهد: اِذا جاءَ نَصرُ اللهِ وَ الفَتحُ، وَ رَاَیتَ النّاسَ یَدخُلونَ فی دینِ اللهِ اَفواجًا، فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّکَ وَ استَغفِرهُ اِنَّه کانَ تَوّابًا؛ نمیگوید خوشحالی کن، مثلاً برو وسط میدان شعار بده؛ فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّک؛ [میگوید] برو تسبیح کن؛ این مربوط به تو نیست، مربوط به خدا است؛ استغفار کن. در خلال این حرکت ممکن است یک غفلتی از تو سر زده باشد، از خدای متعال طلب مغفرت کن؛ در برخورد با حوادث مثبت این جوری باید برخورد کرد: دچار غرور نشدن، و از خدا دانستن که «وَ ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ وَلکِنَّ اللهَ رَمى» https://eitaa.com/joinchat/128385130C686a83d61c
🌹رهبرانقلاب‌اسلامی: عالیترین مفاهیم مربوط به زندگی انسان را میتواند به ما معرفی کند که البته این با تعلّم و تفقه بدست می‌آید. 🌷 ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
📢 هر روز بخوانید؛ حتی نیم صفحه 🔹 رهبر انقلاب: استماع قرآن یک امر تفنّنی نیست... هر روز حتماً قرآن بخوانید. حالا نمیگویم روزی مثلاً فرض کنید نیم جزء یا یک حزب بخوانید... روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه، امّا ترک نشود. در طول سال روزی نباشد که شما قرآن را باز نکنید و قرآن را تلاوت نکنید. ⚡️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
🔰 برگ برنده سه گانه 💠یک روز عکس حاج قاسم را روبروی چشم جهانیان بلند می کنی و روزی هم عزیز را روی دست می گیری و گفتی " این کتاب هیچ وقت نمی سوزد " و 👈🏻 برای اینکه همه بفهمند هیچوقت نسوختن یعنی چه ، مثالی از فرعون و نمرود زدی چونکه همه کار کرده بودند برای از بین بردن و اما در نهایت نام آن دو طاغوت در گور و خروارها خاک است و نام آن دو پیامبر خدا در افق اعلی . مثالت عالی بود سید ، چون همه ادیان ابراهیمی این دو پیامبر را قبول دارند و داستانشان را می دانند 🌀 باز هم مثال از حاج قاسم زدی و تارو مار کردن داعش توسط او ، تا همه بدانند حاج قاسمی که سال قبل عکسش را بلند کردی ، پیرو و تابع راه همان قرآنی است که امروز آن را روی دست گرفتی. به همه نشان دادی راه قرآن این است ، نه آن راهی که و رسانه های غربی آمریکایی نشان می دهند. ✅ کوتاه اما جانانه از منطق جمهوری اسلامی دفاع کردی و در مقابل هجمه و تهمت سانسور به نظام ، سانسور ظلم هایی که به این کشور در جنگ و تحریم و... شد توسط رسانه های غربی را به رخ آنان کشیدی. از کمک به صدام و اهدای بمب شیمیایی و... 👈🏻👈🏻 اگر آنان از اعتراض به حجاب در ایران گفتند ، تو هم از منع تحصیل افراد با حجاب در فرانسه گفتی ✅ سید جان سخن کوتاه میکنم، اما اوج کلامت آنجا بود که نام را آوردی، وعده آمدن او را دادی، موعودی که همه جهان منتظر آمدنش هستند ، خدا خیرت دهد که در مجمع جهانی ، هم نام را آوردی، هم و هم را. حضرت حجت (عج) یار و یاورت باشد سید. ✍🏻 احسان عبادی .
مـُـدافِعان‌‌ِحـَC᭄‌ــرَم🇮🇷🇵🇸
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق قسمٺ #چهل_وهفت از زیر روبنده از 🔥چشمان بسمه🔥 شرارت میبارید که با
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان قسمٺ _... امشب با خون این مرتدها انتقامش رو میگیرم! تو هم امشب میتونی انتقام رفتن شوهرت رو بگیری! از حرفهایش میفهمیدم.. شوهرش در کشته شده و میترسیدم برای انتحاری دیگری مرا کرده باشد.. که قدمهایم به زمین قفل شد... و او به سرعت به سمتم چرخید _چته؟ دوباره ترسیدی؟ دلی که سالها کافر شده بود... حالا برای حرم میتپید،.. تنم از ترس🔥 تصمیم بسمه🔥 میلرزید.. و او کمر به حاضر در حرم بسته بود... که با نگاهش به چشمانم فرو رفت و فرمان داد _فقط کافیه چارتا مفاتیح پاره بشه تا کنیم به سمت مون حمله کنن، اونوقت مردها از بیرون وارد میشن و همهشون رو میفرستن به درک! چشمانش شبیه دو چاه از آتش شعله میکشید..🔥 و نافرمانی نگاهم را میدید.. که کمی به سمت ابوجعده چرخید و بیرحمانه تهدیدم کرد _میخوای برگرد خونه! همین امشب شوهرت رو تو راه ترکیه میده و عقدت میکنه! ✨نغمه مناجات از حرم به گوشم میرسید... و 🔥چشمان ابوجعده🔥 دست از سر صورتم برنمیداشت که مظلومانه زمزمه کردم _باشه... و به اندازه همین یک کلمه نفسم یاری کرد.. و بسمه همین طعمه برایش کافی بود که دوباره دستم را سمت حرم کشید... باورم نمیشد.. به پیشواز کشتن اینهمه انسان باشد که مرتب لبانش میجنبید و میخواند... پس از سالها ... از عشق و عقیده کودکی و نوجوانی ام این بار نه به نیت که به قصد میخواستم وارد حرم دختر حضرت علی(ع) شوم... که قدم هایم میلرزید... عدهای زن و کودک در حرم نشسته بودند،... ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
مـُـدافِعان‌‌ِحـَC᭄‌ــرَم🇮🇷🇵🇸
✍🏻 رمان #دمشق_شهر_عشق #قسمت_صد_و_سی_و_دو 💠 دلم را مصطفی با خودش برده و دیگر با دلی که برایم نماند
✍️ رمان 💠 من و مادرش به زمین چسبیده و اعضای دفتر مردد بودند که عصبی فریاد کشید :«برید پایین، ابوالفضل پوشش میده از ساختمون خارج شید!» دلم نمی‌آمد در هدف تیر تنهایش بگذارم و باید می‌رفتیم که قلبم کنارش جا ماند و از دفتر خارج شدیم. 💠 در تاریکی راهرو یک چشمم به پله بود تا زمین نخورم و یک چشمم به پشت سر که غرّش وحشتناکی قلبم را به قفسه سینه کوبید و بلافاصله فریاد ابوالفضل از پایین راه‌پله بلند شد :«سریعتر بیاید!» شیب پله‌ها به پایم می‌پچید، باید پا به پای زانوان ناتوان مادر مصطفی پایین می‌رفتم و مردها حواسشان بود زمین نخوریم تا بلاخره به پاگرد مقابل در رسیدیم. 💠 ظاهراً هدف‌گیری مصطفی کار خودش را کرده بود که صدای تیراندازی تمام شد، ابوالفضل همچنان با اسلحه به هر سمت می‌چرخید تا کسی شکارمان نکند و با همین از در خارج شدیم. چند نفر از رزمندگان مردمی طول خیابان را پوشش می‌دادند تا بلاخره به خانه رسیدیم و ابوالفضل به دنبال مصطفی برگشت. 💠 یک ساعت با همان لباس سفید گوشه اتاقی که از قبل برای زندگی جدیدم چیده بودم، گریه می‌کردم و مادرش با آیه‌آیه دلداری‌ام می‌داد که هر دو با هم از در وارد شدند. مثل بود که از این معرکه خسته و خاکی ولی سالم برگشتند و همان رفتن‌شان طوری جانم را گرفته بود که دیگر خنده به لب‌هایم نمی‌آمد و اشک چشمم تمام نمی‌شد. 💠 ابوالفضل انگار مچ پایش گرفته بود که می‌لنگید و همان‌جا پای در روی زمین نشست، اما مصطفی قلبش برای اشک‌هایم گرفته بود که تنها وارد اتاق شد، در را پشت سرش بست و بی‌هیچ حرفی مقابل پایم روی زمین نشست. حریف ترس ریخته در جانم نمی‌شد که سرش را کج کرد و آهسته پرسید :«چیکار کنم دیگه گریه نکنی؟» 💠 به چشمانش نگاه می‌کردم و می‌ترسیدم این چشم‌ها از دستم برود که با هر پلک اشکم بیشتر می‌چکید و او درد‌های مانده بر دلش با گریه سبک نمی‌شد که غمزده خندید و نازم را کشید :«هر کاری بگی می‌کنم، فقط یه بار بخند!» لحنش شبیه شربت قند و گلاب، خوش عطر و طعم ، به‌جای اشک از من پرسید :«ممنونم که خندیدی! حالا بگو چی کار کنم؟» 💠 اینهمه زخمی که روی دلم مانده بود مرهمی جز نداشت که حرف دلم را زدم :«میشه منو ببری حرم؟» و ای کاش این تمنا در دلم مانده بود و به رویش نمی‌آوردم که آینه نگاهش شکست، و چشمانش به زیر افتاد. هنوز خاک درگیری روی موهایش مانده و تازه دیدم گوشه گردنش خراش بلندی خورده و خط نازکی از روی یقه پیراهن سفیدش افتاده بود که صدا زدم :«مصطفی! گردنت چی شده؟» 💠 بی‌توجه به سوالم، دوباره سرش را بالا آورد و با شیشه که در گلویش مانده بود، صدایش به خس‌خس افتاد :«هنوز یه ساعت نیس تو رو از چنگ‌شون دراوردم! الان که نمی‌دونستن کی تو این ساختمونه، فقط به خاطر اینکه دفتر بود، همه جا رو به گلوله بستن! حالا اگه تو رو بشناسن من چیکار کنم؟» می‌دانستم نمی‌شود و دلم بی‌اختیار بهانه‌گیر شده بود که با همه احساسم پرسیدم :«میشه رفتی حرم، بجا منم زیارت کنی؟» 💠 از معصومیت خوابیده در لحنم، دلش برایم رفت و به رویم خندید :«چرا نمیشه ؟» در سکوتی ساده بود و حرفی پشت لب‌هایش بی‌قراری می‌کرد که کسی به در اتاق زد. هر دو به سمت در چرخیدیم و او انگار منتظر ابوالفضل بود که برابرم قد کشید و همز‌مان پاسخ داد :«دارم میام!» باورم نمی‌شد دوباره می‌خواهد برود که دلم به زمین افتاد و از جا بلند شدم. 💠 چند قدمی دنبالش رفتم و صدای قلبم را شنید که به سمتم چرخید و لحنش غرق غم شد :« گُر گرفته، باید بریم!» هنوز پیراهن به تنش بود، دلم راضی نمی‌شد راهی‌اش کنم و پای حرم در میان بود که قلبم را قربانی (علیهاالسلام) کردم و بی‌صدا پرسیدم :«قول دادی به نیتم کنی، یادت نمیره؟» 💠 دستش به سمت دستگیره رفت و عهد بست :« قسم می‌خورم همین امشب به نیتت زیارت کنم!» و دیگر فرصتی برای عاشقی نمانده بود که با متانت از در بیرون رفت و پشت سرش همه وجودم در هم شکست... ... .
انواع در 1. و عفاف در پوشش: این همان چیزی است که توده مردم از آن مطلع هستند و بسیاری از بانوان متدیّن بر آن تاکید دارند. (نساء:59) 2. و عفاف در گفتار: طرز سخن گفتن با نامحرم (چه سخن گفتن زن با مرد و چه بالعکس)، طوری که موجب عشوه، شوخی و سخنان زننده نباشد. (احزاب:32) 3. در رفتار: همانطور که بر زن و مرد، پوششی از جانب خداوند واجب گردیده است، همانطور نیز، حفظ چشم از هر نگاهی بر مرد و زن مومن واجب گردیده است. (نور:31) 4. در پندار: طوری که انسان خود را در افکار پلید و کثیف، غرق نگرداند و همیشه با توکل بر خدا، خود را از افکار سخیف، دور کند. (آل عمران:8) کانال‌ مدافعان‌ حرم🇮🇷🇵🇸 ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8 ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧═
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 💠حدیث روز💠 🍃 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: 🍃 يا عليّ، مثَلُكَ في اُمّتي مَثَل «قُلْ هُو اللّه ُ أحدٌ»؛ فمَن أحَبّكَ بقلبِهِ، فكَأنّما قَرأَ ثُلُثَ القرآنِ و مَن أحبَّكَ بقلبِهِ و أعانَكَ بلسانِهِ، فكأنّما قَرأَ ثُلُثَـي القرآنِ و مَن أحبَّكَ بقلبِهِ و أعانَكَ بلسانِهِ و نَصرَكَ بيدِه، فكأنّما قَرأَ القرآنَ كلَّهُ.» 🍃 اى على! مَثَل تو ميان امّتم، مثل «قل هو اللّه احد» است؛ هر كه در دلْ، تو را دوست داشته باشد، چنان است كه يك سوم قرآن را خوانده و هر كه تو را در دل دوست بدارد و به زبان يارى‌ات دهد، گويا دو سوم قرآن را خوانده و هر كه تو را در دل دوست بدارد و به زبان يارى‌ات دهد و با عمل ياورى‌ات كند، چنان است كه همه قرآن را خوانده باشد.» 📚 الخصال، ج۱، ص۵۸۰ ْ کانال‌ مدافعان‌ حرم🏴 ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8 ═---✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄═ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌