eitaa logo
مـُـدافِعان‌‌ِحـَC᭄‌ــرَم🇮🇷🇵🇸
21.7هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
9.5هزار ویدیو
175 فایل
﷽ بہ‌عشق امام‌حسین‌؏♥️ اینجاقراره‌ڪہ‌فقط‌ازشھدادرس‌زندگۍبگیریم♥! مطمئن باشید شھدا دعوتتون ڪردند🕊 پس #لفت‌ندید.😊 #باحضورافتخارےخانواده‌معظم‌شهدا🌷 @Sarbazvalayat6 خادم کانال👆👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان قسمٺ در گوشم صدای سعد می آمد.. که رهایی مردم سوریه مستانه نعره میزد _بالرّوح، بالدّم، لبیک سوریه! و حالا مردم سوریه تنها این بدمستی سعد و همپیاله هایش بودند... کنار راهروی بیمارستان روی زمین کِز کرده بودم.. و میترسیدم مصطفی شهید شود..که فقط بیصدا گریه میکردم... ابوالفضل بالای سرم تکیه به دیوار زده.. و چشمان زیبایش از حال و روز مردم رنگ خون شده بود که به سمتش چرخیدم و با گریه پرسیدم _زنده می مونه؟ از تب بی تابی ام حس میکرد دلم برای مصطفی با چه ضربانی میتپد.. که کنارم روی زمین نشست و به جای پاسخ، پرسید _چیکاره اس؟ تمام استخوانهایم از و میلرزید.. که بیشتر در خودم فرو رفتم و زیرلب گفتم _تو داریا پارچه فروشه، با جوونای از حرم حضرت سکینه(س) میکردن! از درخشش چشمانش فهمیدم حس از حرم به کام دلش شیرین آمده.. و پرسیدم _تو برا چی اومدی اینجا؟ طوری نگاهم میکرد که انگار هنوز عطش دو سال ندیدن خواهرش فروکش نکرده و همچنان تشنه چشمانم بود که تنها پلکی زد و پاسخ داد _برا همون کاری که سعد رو میکرد! لبخندی عصبی لبهایش را گشود، طوری که دندانهایش درخشید.. و در برابر حیرت نگاهم با همان لحن نمکین طعنه زد _عین آمریکا و اسرائیل و عربستان و ترکیه، این بنده خداها همه شون میخوان مردم سوریه مبارزه کنن! این تکفیری هام که میبینی با خمپاره و انتحاری افتادن به جون زن و بچه های سوریه، معارضین صلحجو هستن!!! و دیگر این حجم غم در سینه اش... ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد .