eitaa logo
مـُـدافِعان‌‌ِحـَC᭄‌ــرَم🇮🇷🇵🇸
21.7هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
9.5هزار ویدیو
175 فایل
﷽ بہ‌عشق امام‌حسین‌؏♥️ اینجاقراره‌ڪہ‌فقط‌ازشھدادرس‌زندگۍبگیریم♥! مطمئن باشید شھدا دعوتتون ڪردند🕊 پس #لفت‌ندید.😊 #باحضورافتخارےخانواده‌معظم‌شهدا🌷 @Sarbazvalayat6 خادم کانال👆👆
مشاهده در ایتا
دانلود
مـُـدافِعان‌‌ِحـَC᭄‌ــرَم🇮🇷🇵🇸
#عࢪوسے📒 #خوشتیپ_آسمانی🦋 مادرشهید:موقع‌عروسی‌دوستش‌‌🤵🏻 رفته‌بودبهشت‌زهراعکس‌گرفته‌بود.📸🌱 گفتم‌دوستت
📒 🦋 آقای‌مهدوی:یک‌روز‌نماز‌صبح‌🌥 دیدم‌دوتاجوان‌‌🤨 از‌این‌جوان‌های‌طیف‌رنگین‌کمانی‌‌🌈 که‌خیلی‌شمایل‌آن‌ها👀 به‌بچه‌مذهبی‌ها‌و‌بچه‌هیئتی‌ها‌🌱 نمی‌خوردواردمسجدشدند.🕌 بعدازنمازبه‌من‌گفتند:اینجاآیا‌اعتکاف‌برگزارمیشه😍 گفتم‌:اینجا‌اعتکاف‌مختص‌خواهرانه.🧕🏻 ازاون‌جهت‌که‌شوق‌معنویت‌رو‌ازچشمانش‌ می‌خوندم‌شماره‌تماسم‌رادادم‌وگفتم‌🙂 فردابامن‌تماس‌بگیرید.📲 تماس‌گرفتن‌ومن‌هم‌هماهنگ‌کردم‌که‌برای‌ اعتکاف‌به‌بقعه‌ی‌خواهر‌امام‌رضا(ع)بروند🚶🏻‍♂ که‌مختص‌دانشجویان‌وهیئت‌فاطمیون‌رشت‌بود. میل‌وشوق‌به‌معنویت‌کاملا‌درایشون‌مشهودبود. هرهفته‌یک‌یادوروز‌باتوجه‌به‌بعدمسافتی‌که‌بود برای‌نمازصبح‌به‌مسجدمی‌آمدند.❤️ +شهیدنوری‌قبل‌ازورودبه‌جهاداصغر‌یک‌جهاد‌ اکبردرونی‌توی‌همین‌رشت‌داشت.🏕 اینکه‌ازخواب‌‌شیرین‌جوانی‌بیدارمی‌شد‌و‌برای‌‌ نماز‌به‌مسجد‌می‌آمد.🕌 یک‌روز‌گفت‌:حاجی‌آقا🧔🏻اگریک‌نفری‌مبتلا‌به‌ یک‌عمل‌بدباشه‌وبخوادترکش‌کنه، اماهی‌مبتلابشه‌بایدچیکارکنه؟🥺 گفتم‌،مامذلیم‌یقینا‌مبتلابه‌گناه‌می‌شیم🔥 خداکشتی‌گرفتن‌های‌ما‌باشیطان‌😈 ونفس‌اماره‌‌رودوست‌داره‌.🌱 حتی‌اگرشیطان‌ونفس‌اماره‌🤕 مارو‌ضربه‌فنی‌کرده‌باشند،🤼‍♂ اگرماحسن‌ظن‌به‌خداداشته‌باشیم‌و‌همون‌لحظه‌ بلندبشیم‌بگیم‌تو‌بازهم‌یار‌ویاور‌ماهستی،🤞🏼 خداتلاش،جهادودست‌وپازدن‌های‌ما‌رو🔗 دوست‌داره.❤️ 💯~ادامہ‌دارد...‌همراهمون‌باشید😉 ♥️|
مـُـدافِعان‌‌ِحـَC᭄‌ــرَم🇮🇷🇵🇸
#عمو‌شاهین📒 #خوشتیپ_آسمانی🦋 وقتی‌ قرار بود به‌ منطقه‌‌ البوکمال‌ بریم‌🚶🏻‍♂ گفتند یک‌ سری‌ از بچه‌ها
📒 🦋 چادر بچه‌ های‌ موشکی‌‌ اول‌ مقر بود.‌⛺️ من‌ با‌ آقای‌ فرشید زارع‌‌ صحبت‌ می‌کردم‌ و گفتم‌: ۱۰ تا نیرو می‌خوام‌ تا برم‌ مهمات‌ ها رو‌ بیارم.بابک‌ دو،سه‌ روز‌ بود‌ که‌ پشت‌ دوربین‌‌ موشکی‌ بود و جلوی‌ چادر خوابیده‌ بود.😴تا صدای‌ من‌ رو شنید‌ دستاشو‌ از چادر‌ بیرون‌ آورد🖐🏻 و گفت: عمو شاهین‌ من‌ میام‌ هاا.😍 نمی‌دونست‌ کجا، فقط‌ می‌دونست‌🌱 جایی‌ که‌ ما می‌ریم‌‌ درگیریه‌ گفت‌: آقا من‌ میام‌ هاا.😁 گفتم‌ باشه‌ پس‌ برو لباس‌ بپوش.❤️ اولین‌ نفر بابک‌ پرید‌ تو ماشین.🔗 ده‌ تا‌ از‌ بچه‌های‌ جوان‌ رو‌ بردیم‌🧔🏻 چون‌ بایستی‌ بچه‌ها‌ می‌رفتن‌ پایین‌🚶🏻‍♂ مهمات‌ها رو‌ می‌ذاشتند‌ رو‌ کولشون‌ و‌ از شیاری‌ می‌اومدند‌ بالا‌ و‌ می‌گذاشتند‌ داخل‌ ماشین‌.🚖شب‌ بود، تاریک‌ بود دست‌ پای‌ هم‌ دیگرو‌ نمیدیدیم‌😣 همین‌ طور‌ که‌ داشتیم‌‌‌ مهمات‌ها‌ رو‌ می‌ریختیم، یکهو‌ یک‌ دونه‌ مهمات‌ اومد درست‌ خورد‌ به‌ پای‌ من🦶🏻 وقتی‌ که‌ خورد یهو با ناراحتی،نه‌ اینکه‌ داد بزنم‌ گفتم: آقا به‌ پا‌‌ مواظب‌ باش‌،🤦🏻‍♂ این‌ پا رو‌دمن‌ می‌خوام،این‌ پا رو نیاز داریم.🚶🏻‍♂ یکهو بابک‌ گفت:عمو شاهین‌ ببخشید،😢 هی‌‌ رفت‌‌ پایین‌ جعبه‌ها رو آورد‌.📦 هی‌ گفت‌:عموشاهین‌ ببخشید.💔 بار سوم‌ گفتم‌: آقا‌ تو‌ من‌ رو‌ خفه‌ کردی ول‌ کن‌ دیگه‌ یه‌ بار زدی‌ منم‌ یک‌ چیزی‌ گفتم‌،تمام‌ شد و رفت.😂 منظورم‌ از‌ این‌ خاطره‌ اینکه‌‌ بابک‌❤️ خیلی‌ بچه‌ی‌ با احترامی‌ بود.🥺 💯~ادامہ‌ دارد...‌همراهمون‌ باشید😉 ♥️|⃣1⃣