eitaa logo
مـُـدافِعان‌‌ِحـَC᭄‌ــرَم🇮🇷🇵🇸
21.6هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
9.5هزار ویدیو
175 فایل
﷽ بہ‌عشق امام‌حسین‌؏♥️ اینجاقراره‌ڪہ‌فقط‌ازشھدادرس‌زندگۍبگیریم♥! مطمئن باشید شھدا دعوتتون ڪردند🕊 پس #لفت‌ندید.😊 #باحضورافتخارےخانواده‌معظم‌شهدا🌷 @Sarbazvalayat6 خادم کانال👆👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🎊🇮🇷 سه فرزند شهید حسین جوینده در راهپیمایی جشن پیروزی انقلاب اسلامی_تهران کانال‌ مدافعان‌ حرم ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8 ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
🎊🇮🇷 هادی کریمی فرزند ۲ ساله شهید راه قدس سعید کریمی در راهپیمایی جشن پیروزی انقلاب اسلامی_قم کانال‌ مدافعان‌ حرم ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8 ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
🎊🇮🇷 الهام سادات موسوی فرزند شهید مدافع حرم سید روح الله موسوی در راهپیمایی جشن پیروزی انقلاب اسلامی_قم کانال‌ مدافعان‌ حرم ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8 ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
🎊🇮🇷فرزندان شهید مدافع حرم حجت‌الاسلام والمسلمین سید رحمت الله موسوی در راهپیمایی جشن پیروزی انقلاب اسلامی کانال‌ مدافعان‌ حرم ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8 ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
🇮🇷🎊کمیل مهقانی فرزند شهید مدافع حرم مقداد مهقانی در راهپیمایی جشن پیروزی انقلاب اسلامی استان گلستان شهر فاضل آباد کانال‌ مدافعان‌ حرم ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8 ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
🌨 🗓امروز ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ مصادف با سالروز: 🌹شهادت شهید 🌹شهادت شهید 🌹شهادت شهید 🌹شهادت شهید 🌹شهادت شهید 🌹شهادت شهید 🌹شهادت شهید 🌹شهادت شهید 🌟شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات کانال‌ مدافعان‌ حرم ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8           ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تصاویر هوایی از حضور پرشور هموطنان در 😍❤️🇮🇷✌️ کانال‌ مدافعان‌ حرم ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8 ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
🔴اینجا استان سیستان و بلوچستان است. اینجا هموطنان و به کوری چشم عبدالحمید، ۲۲بهمن رو درکنار هم جشن گرفتند😍🤝❤️🇮🇷✌️ کانال‌ مدافعان‌ حرم ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8 ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
🔴حضور سید مصطفی خامنه‌ای فرزند ارشد رهبر معظم انقلاب در راهپیمایی ۲۲ بهمن کانال‌ مدافعان‌ حرم ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8 ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
🔴۴۵ سالگی ‌که چیزی نیست، ان شاءلله جشن ۲۵۰۰ سالگی😍❤️🇮🇷✌️ 🇮🇷 ✍یاسر آقایی کانال‌ مدافعان‌ حرم ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8 ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
کپسول اکسیژن به پشت و ماسک رو صورت ولی اومده انقلاب اینجوری ۴۵ ساله شده 🇮🇷 مردمی که جونشون رو برای این انقلاب جمهوری اسلامی ایران میدن ❤️🇮🇷✌️ ✍ابالفضل کانال‌ مدافعان‌ حرم ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8 ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اجرای سرود رای اولی ها در میدان انقلاب 😍❤️🇮🇷✌️ کانال‌ مدافعان‌ حرم ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8 ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عروس هم آوردن 😂✌️ 🇮🇷🌱🌸 کانال‌ مدافعان‌ حرم ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8 ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
اصناف مشهد همه امدندتاچشم دشمن کورشود کانال‌ مدافعان‌ حرم ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8 ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
حضور فرزند سردار شهید حاج محمد کرمی راد مشاور و رییس گروه مستشاری حاج قاسم سلیمانی و نماینده ادوار مجلس شورای اسلامی حاج حمید خسروی مدیر کل فرهنگی اجتماعی استانداری کرمانشاه ، شیخ ابوذر کرمی رییس بنیاد غدیر و بنیاد حجاب استان کرمانشاه در جشن ۴۵ سالگی انقلاب اسلامی امروز ۲۲ بهمن ماه ۱۴۰۲ کانال‌ مدافعان‌ حرم ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8 ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
🇮🇷🎊امیر حسین آقا عبدالهی فرزند شهید مدافع حرم علی آقا عبدالهی در راهپیمایی جشن پیروزی انقلاب اسلامی تهران کانال‌ مدافعان‌ حرم ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8 ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
🎊🇮🇷ساریه زهرا ملک محمدی وسامیه زینب ملک محمدی در حرم امام رضا(ع) فرزندان شهید محمد جلال ملک محمدی در راهپیمایی ۲۲ بهمن _ مشهد کانال‌ مدافعان‌ حرم ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8 ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
🎊🇮🇷محمدصدرا و محمدسینا فرزندان شهید مدافع‌ امنیت شهید مرتضی ابراهیمی در راهپیمایی جشن پیروزی انقلاب اسلامی_ شهریار کانال‌ مدافعان‌ حرم ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8 ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
مـُـدافِعان‌‌ِحـَC᭄‌ــرَم🇮🇷🇵🇸
✍🏻 رمان #دمشق_شهر_عشق #قسمت_صد_و_چهل_و_چهار یک دست مصطفي به پتوي خوني مادرش و با دست ديگرش دست
✍🏻 رمان 🔰دوباره رگبار گلوله در آسمان زينبيه پيچيد. رزمندگانِ اندکي در حرم مانده و درهاي حرم را از داخل بسته بودند که اگر از سدّ اين درها عبور مي‌کردند، حرمت حرم و خون ما با هم شکسته مي‌شد. مي‌توانستم تصور کنم تکفيري‌هايي که حرم را با مدافعانش محاصره کرده‌اند چه ولعي براي بريدن سرهايمان دارند و فقط از خدا مي‌خواستم شهادت من پيش از مصطفي باشد تا سر بريده‌اش را نبينم. تا سحر گوشم به لالايي گلوله‌ها بود، چشمم به پاي پيکر ابوالفضل و مادر مصطفي بي‌دريغ مي‌باريد و مصطفي با مدافعان و اندک اسلحه‌اي که برايشان مانده بود، دور حرم مي‌چرخيدند و به گمانم ديگر تيري برايشان نمانده بود که پس از نماز صبح بدون اسلحه برگشت و کنارم نشست. نگاهش درياي نگراني بود، نمي‌دانست از کدام سر قصه آغاز کند و مصيبت ابوالفضل آهن دلم را آب داده بود که خودم پيش‌قدم شدم :«من نمي‌ترسم مصطفي!» از اينکه حرف دلش را خواندم لبخندي غمگين لب‌هايش را ربود و پاي ناموسش در ميان بود که نفسش گرفت :«اگه دوباره دستشون به تو برسه، من چي کار کنم زينب؟» از هول اسارت ديروزم ديگر جاني برايش نمانده بود که نگاهش پيش چشمانم زمين خورد و صداي شکستن دلش بلند شد :«تو نمي‌دوني من و ابوالفضل ديروز تا پشت در خونه چي کشيديدم، نمي‌دونستيم تا وقتي برسيم چه بلايي سرتون اومده!» هنوز صورت و شانه و همه بدنم از ضرب لگدهاي وحشيانه‌شان درد مي‌کرد، هنوز وحشت شهادت بي‌رحمانه مادرش به دلم مانده و ترس آن لحظات در تمام تنم مي‌دويد، ولي مي‌خواستم با همين دستان لرزانم باري از دوش غيرتش بردارم که دست دلش را گرفتم و تا پاي حرم بردم :«يادته داريا منو سپردي دست حضرت_سکينه (عليهاالسلام)؟ اينجا هم منو بسپر به حضرت_زينب (عليهاالسلام)!» دل من را ابوالفضل با خودش برده بود که با نگاهم دور صحن و ميان مردم گشتم و حضرت_زينب (عليهاالسلام) را شاهد عشقم گرفتم :«اگه قراره بلايي سر حرم و اين مردم بياد، جون من ديگه چه ارزشي داره؟» و نفهميدم با همين حرفم با قلبش چه مي‌کنم که شيشه چشمش ترک خورد و عطر عشقش در نگاهم پيچيد :«اين حرم و جون اين مردم و جون تو همه برام عزيزه! برا همين مطمئن باش تا من زنده باشم نه دستشون به حرم مي‌رسه، نه به اين مردم نه به تو!» در روشناي طلوع آفتاب، آسمان چشمانش مي‌درخشيد و با همين دستان خالي عزم مقاومت کرده بود که از نگاهم دل کَند و بلند شد، پهلوي پيکر ابوالفضل و مادرش چند لحظه درددل کرد و باقي دردهاي دلش تنها براي حضرت_زينب (عليهاالسلام) بود که رو به حرم ايستاد. لب‌هايش آهسته تکان مي‌خورد و به گمانم با همين نجواي عاشقانه عشقش را به حضرت زينب (عليهاالسلام) مي‌سپرد که تنها يک لحظه به سمتم چرخيد و مي‌ترسيد چشمانم پابندش کند که از نگاهم گذشت و به سمت در حرم به راه افتاد. از جا بلند شدم. لباسم خوني و روي ورود به حرم را نداشتم که از همانجا دست به دامن محبت حضرت_زينب (عليهاالسلام) شدم. مي‌دانستم رفتن امام_حسين (عليه‌السلام) را به چشم ديده و با هق‌هق گريه به همان لحظه قسمش مي‌دادم اين حرم و مردم و مصطفي را نجات دهد که پشت حرم همهمه شد. مردم مقابل در جمع شده بودند، رزمندگان مي‌خواستند در را باز کنند و باور نمي‌کردم تسليم تکفيري‌ها شده باشند که طنين لبيک_يا_زينب در صحن حرم پيچيد... دو ماشين نظامي و عده‌اي مدافع تازه نفس وارد حرم شده بودند و باورم نمي‌شد حلقه محاصره شکسته شده باشد که ديدم مصطفي به سمتم مي‌دود. آينه چشمانش از شادي برق افتاده بود، صورتش مثل ماه مي‌درخشيد و تمام طول حرم را دويده بود که مقابلم به نفس‌نفس افتاد :«زينب حاج قاسم اومده!» يک لحظه فقط نگاهش کردم، تازه فهميدم سردار سليماني را مي‌گويد و او از اينهمه شجاعت به هيجان آمده بود که کلماتش به هم مي‌پيچيد :«تمام منطقه تو محاصره‌اس! نمي‌دونيم چجوري خودشون رو رسوندن! با ۱۴ نفر و کلي تجهيزات اومدن کمک!» بي‌اختيار به سمت صورت ابوالفضل چرخيدم و به‌خدا حس مي‌کردم با همان لب‌هاي خوني به رويم مي‌خندد و انگار به عشق سربازي حاج_قاسم با همان بدن پاره‌پاره پَرپَر مي‌زد که مصطفي دستم را کشيد و چند قدمي جلو برد :«ببين! خودش کلاش دست گرفته!» ... .
مـُـدافِعان‌‌ِحـَC᭄‌ــرَم🇮🇷🇵🇸
✍🏻 رمان #دمشق_شهر_عشق #قسمت_صد_و_چهل_و_پنج 🔰دوباره رگبار گلوله در آسمان زينبيه پيچيد. رزمندگانِ
✍🏻 رمان 🔰سردار سليماني را نديده بودم و ميان رزمندگان مردي را ديدم که دور سر و پيشاني‌اش را در سرماي صبح زينبيه با چفيه‌ اي پوشانده بود. پوشيده در بلوز و شلواري سورمه‌اي رنگ، اسلحه به دست گرفته و با اشاره به خيابان منتهي به حرم، گراي مسير حمله را مي‌داد. از طنين صدايش پيدا بود تمام هستي‌اش براي دفاع از حرم حضرت_زينب (عليهاالسلام) به تپش افتاده که در همان چند لحظه همه را دوباره تجهيز و آماده نبرد کرد. ما چند زن گوشه حرم دست به دامن حضرت_زينب (عليهاالسلام) و خط آتش در دست سردار_سليماني بود که تنها چند ساعت بعد محاصره حرم شکست، معبري در کوچه‌هاي زينبيه باز شد و همين معبر، مطلع آزادي همه مناطق سوريه طي سال‌هاي بعد بود تا چهار سال بعد که داريا آزاد شد. 🔹در تمام اين چهارسال با همه انفجارهاي انتحاري و حملات بي‌امان تکفيري‌ها و ارتش آزاد و داعش، در زينبيه مانديم و بهترين برکت زندگي‌مان، فاطمه و زهرا بودند که هر دو در بيمارستان نزديک حرم متولد شدند. حالا دل کندن از حرم حضرت_زينب (عليهاالسلام) سخت شده بود و بي‌تاب حرم حضرت_سکينه (عليهاالسلام) بوديم که چهار سال زير چکمه تکفيري‌ها بود و فکر جسارت به قبر مطهر حضرت دل‌مان را زير و رو کرده بود. محافظت از حرم حضرت_سکينه (عليهاالسلام) در داريا با حزب‌الله لبنان بود و مصطفي از طريق دوستانش هماهنگ کرد تا با اسکورت نيروهاي حزب‌الله به زيارت برويم. فاطمه در آغوش من و زهرا روي پاي مصطفي نشسته بود و مي‌ديدم قلب نگاهش براي حرم حضرت_سکينه (عليهاالسلام) مي‌لرزد تا لحظه‌اي که وارد داريا شديم. از آن شهر زيبا، تنها تلي از خاک مانده و از حرم حضرت سکينه (عليهاالسلام) فقط دو گلدسته شکسته که تمام حرم را به خمپاره بسته و همه ديوارها روي هم ريخته بود. با بلايي که سر سنگ و آجر حرم آورده بودند، مي‌توانستم تصور کنم با قبر حضرت چه کرده‌اند و مصطفي ديگر نمي‌خواست آن صحنه را ببيند که ورودي حرم رو به جوان محافظ‌مان خواهش کرد : «ميشه برگرديم؟» و او از داخل حرم باخبر بود که با متانت خنديد و رندانه پاسخ داد :«حيف نيس تا اينجا اومديد، نيايد تو؟» ديدن حرمي که به ظلم تکفيري‌ها زير و رو شده بود، طاقتش را تمام کرده و ديگر نفسي برايش نمانده بود که زهرا را از آغوشش پايين آورد و صدايش شکست :«نمي‌خوام ببينم چه بلايي سر قبر اوردن!» و جوان لبناني معجزه اين حرم را به چشم ديده بود که اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) را به ضمانت گرفت :«جووناي شيعه و سني تا آخرين نفس از اين حرم دفاع کردن، اما وقتي همه شهيد شدن، امام_علي (عليه‌السلام) خودش از حرم دخترش دفاع کرد!» و ديگر فرصت پاسخ به مصطفي نداد که دستش را کشيد و ما را دنبال خودش داخل خرابه حرم برد تا دست حيدري اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) را به چشم خود ببينيم. بر اثر اصابت خمپاره‌اي، گنبد از کمر شکسته و با همه ميله‌هاي مفتولي و لايه‌هاي بتني روي ضريح سقوط کرده بود، طوري که تکفيري‌ها ديگر حريف شکستن اين خيمه فولادي نشده و هرگز دست‌شان به قبر مطهر حضرت سکينه (عليهاالسلام) نرسيده بود. مصطفي شب‌هاي زيادي از اين حرم دفاع کرده و عشقش را هم مديون حضرت_سکينه (عليهاالسلام) مي‌دانست که همان پاي گنبد نشست و با بغضي که گلوگيرش شده بود، رو به من زمزمه کرد : «مياي تا بازسازي کامل اين حرم داريا بمونيم بعد برگرديم زينبيه؟» دست هر دو دخترم در دستم بود، دلم از عشق حضرت_زينب (عليهاالسلام) و حضرت_سکينه (عليهاالسلام) مي‌تپيد و همين عطر خاک و خاکستر حرم مستم کرده بود که عاشقانه شهادت دادم : «اينجا مي‌مونيم و به کوري چشم داعش و بقيه تکفيري‌ها اين حرم رو دوباره مي‌سازيم ان‌شاءالله!»... نويسنده: فاطمه ولي‌نژاد . .
📸فرزند شهید مدافع حرم داود نری میسا در راهپیمایی ۲۲ بهمن اهواز کانال‌ مدافعان‌ حرم ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8           ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧═
📸🇮🇷دختر شهید مدافع حرم ، شهید علی آقازاده نژاد در راهپیمایی ۲۲ بهمن‌ _قم کانال‌ مدافعان‌ حرم ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8           ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧═