#داستان کوتاه
توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم
طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم
خواندم سه عمودی
یکی گفت : بلند بگو
گفتم : یک کلمه سه حرفیه
ازهمه چیز برتر است
حاجی گفت: پول💵💷
تازه عروس مجلس گفت: عشق❤️
شوهرش گفت: یار🧖♀
کودک دبستانی گفت: علم📚🗞🖌
حاجی پشت سرهم گفت : پول💶، اگه نمیشه طلا،💎 سکه✨
گفتم: حاجی اینها نمیشه
گفت: پس بنویس مال💰
گفتم: بازم نمیشه
گفت: جاه😏
خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه
مادر بزرگ گفت:
مادرجان، "عمر"🧓 است.
سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار👨✈️👨🔧👨🎨👨🏭👨💻
ديگری خندید و گفت: وام💶
یکی از آن وسط بلندگفت: وقت🕰⏰
خنده تلخی کردم و گفتم: نه
اما فهمیدم
تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی
حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید !
هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم
شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش👞👡
کشاورزبگوید: برف❄️
لال بگوید: حرف😄
ناشنوا بگوید: صدا🎧🥁🎼🎹
نابینا بگوید: نور☀️⚡️
و من هنوز در فکرم
که چرا کسی نگفت:
🌹🍃فرج 🍃🌹
ظهور آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات ❤️❤️❤️