📚 #داستان_کوتاه
مرد و زن نشسته اند دور سفره. مرد قاشقش را زودتر فرو می برد توی كاسه سوپ و زودتر می چشد طعم غذا را و زودتر می فهمد كه دستپخت همسرش بی نمک است و اما زن چشم دوخته به او تا مُهر تایید آشپزی اش را از چشم های مردش بخواند و مرد كه قاعده را خوب بلد است، لبخندی می زند و می گوید: "چقدر تشنه ام !"
زن بی معطلی بلند می شود و برای رساندن لیوانی آب به آشپزخانه می رود. سوراخ های نمكدان سر سفره بسته است و به زحمت باز می شوند و تا رسیدن آب فقط به اندازه پاشیدن نمک توی كاسه زن فرصت هست برای مرد.
زن با لیوانی آب و لبخندی روی صورت برمی گردد و می نشیند. مرد تشكر می كند، صدایش را صاف می كند و می گوید: " می دونستی كتاب های آشپزی رو باید از روی دستای تو بنویسن؟"
و سوپ بی نمكش را می خورد؛ با رضایت و زن سوپ با نمكش را می خورد؛ با لبخند!
و می دانید این زن خوشبخت چه کسی است ؟؟؟
همسر امام خمینی (رحمهالله علیه)
🌸🍃🌸🍃
📚داستان - کوتاه
🦋برای دیگران دعا کنیم 🦋
روزی امام حسن مجتبی علیه السلام وارد
اتاق مادرش ، حضرت زهراء علیها السلام گردید
دید که مادرش در حال قنوت نماز است و برای
مردها وزن های مؤمن با ذکر نامشان دعا میکند .
گوش کرد ، که دید مادرش فقط برای دیگران دعا
می نماید و برای خویش ، هیچ دعائی نمیفرماید ،
جلو آمد و اظهار داشت : ای مادر! چرا مقداری هم
برای خودت دعا نمی کنی همان طوری که برای
دیگران دعا می نمائی ؟
حضرت زهراء سلام اللّه علیها پاسخ داد :
ای فرزندم ! اوّل ما باید به فکر نجات همسایه
باشیم و سپس برای خودتلاش و دعا کنیم .
و در حدیثی وارد شده است که : دعای مؤ من
در حقّ دیگران مستجاب می شود و موقعی که
انسان در حقّ دیگران و برای دیگران دعا کند ،
ملائکه الهی برای او دعا خواهند کرد ، که حتما،
دعای آن ها مستجاب خواهد شد
#بحارالانوارج٤٣ص٨١
☆________☆_______☆_______☆
🕊 #از_ڪامـران_تا_سیـد_مرتضـے 🕊
✅ #پیشنهاد_مطالعه
❈ خود را «ڪامران آوینے» معرفے
مےڪرد . ڪراوات مےزد و بہ فلسفہ غرب علاقمند بود .
ریش پرفسوری و سیبیل نیچہ ای مےگذاشت و ڪتاب «انسان موجود تڪ ساحتی» هربوت مارڪوزه را [بـے آنڪہ خوانده باشد] طوری دست مےگرفت ڪہ دیگران جلد آن را ببینند ...
✜✦ اما وقتے ڪامران با #امام_خمینے (رحمةالله علیہ) و اندیشہ های امام آشنا شد ، از این رو بہ آن رو شد .
روزها را روزه مےگرفت و بدون وضو بر سر ڪارهایش حضور پیدا نمےڪرد .
نامش را گذاشت "سید مرتضے آوینے". او را در حقیقت خیلےها بعد از شهادتش شناختند .
✜•• وقتے ڪہ رهبر انقلاب بہ او عنوان #سید_شهدای_اهل_قلم دادند .
❢◈۰نظر #رهبر_انقلاب درباره ی شهید آوینے:
«یڪے از مدیران دستگاههای فرهنگے دربارهی یڪ نفر از همین چهرههای معروف فرهنگیِ خوب - ڪہ امروز جزو شهدای عالے مقام ماست و من خیلے بہ او علاقہ داشتم و همیشہ بہ دستگاههای مختلف فرهنگے توصیہ مےڪردم ڪہ از وجودش استفاده ڪنید- چند عڪس بہ من نشان داد ڪہ مربوط بہ قبل از انقلابِ او بود و او را در مناظری - ڪہ آن زمان برای جوانان خیلے پیش مےآمد - نشان مےداد .
آن آقا به من گفت : بفرما ! این همان ڪسے است ڪہ شما این طور از او تعریف مےڪنید ! من عڪسها را ڪہ نگاه ڪردم گفتم ارادتم بہ این شخص بیشتر شد ،
چون او در این محیط بوده و حالا این گونہ شده است ؛ حتماً باید از ایشان استفاده ڪنید !»
( بیانات در دیدار مسئولان سازمان صدا و
سیما- ۸۱/۱۱/۱۵)
#شهید_آسد_مرتضی_آوینی
#خاطرات_ناب
🌹 مسئول ڪاروان شهدا بود ؛ مےگفت :
پیڪر شهدا رو واسه تشییع مےبردن ؛
نزدیڪ خرم آباد دیدم جلو یڪے از تریلےها شلوغ شده ، اومدم جلو دیدم یه دختر 14 ، 15 ساله جلو تریلے دراز ڪشیده ، گفتم : چے شده ؟!! گفتن : هیچے این دختره اسم باباشو رو این تابوت ها دیده گفته تا بابامو نبینم نمیذارم رد بشید ... بهش گفتم : صبر ڪن دو روز دیگه میرسه تهران معراج شهدا ، بعد برمیگردوننشون ... گفت : نه من حالیم نمیشه ، من به دنیا نیومده بودم بابام شهید شده ، باید بابامو ببینم . تابوت ها رو گذاشتم زمین . پرچمو باز ڪردم یه ڪفن ڪوچک درآوردم ... سه چهار تا تیڪه استخوان دادم بهش ؛ هی میمالید به چشماش ، هے مےگفت : بابا ، بابا ، بابا ... دیدم این دختر داره جون میده ؛ گفتم : دیگه بسه عزیزم بذار برسونیم ... گفت : تو رو خدا بذار یه خواهش بڪنم ؟ گفتم : بگو ... گفت : حالا ڪه میخواید ببرید ، به من بگید استخوان دست بابام ڪدومه ؟!!! همه مات و مبهوت مونده بودن ڪه میخواد چیڪار ڪنه این دختر !!! اما ... ڪاری ڪرد ڪه زمین و زمانو به لرزه درآورد ...
استخوان دست باباشو دادم دستش ؛ تا گرفت گذاشت رو سرش و استخوان دست باباش را میکشید روی سرش
می گفت : "آرزو داشتم یه روز بابام دست بڪشه رو سرم"
شما بگید ما چقدر به شهدامون مدیونیم ؟؟؟!!!....
🌺دوستان خود را دعوت نمایید 🌺
https://eitaa.com/joinchat/1124991295C0228686da1
🌹محمد مقتدای اهل عالم
🌹محمد مصطفی آل عالم
🌹محمد رحمة للعالمین است
🌹رسول آسمانی برزمین است...
🔴گفت : ڪہ چی؟ هے جانباز،جانباز، شهید شهید!
میخواستن نرن! ڪسے مجبورشون نڪرده بود!
گفتم: چرا اتفاقا! مجبورشون مےڪرد!
گفت: ڪے؟!
گفتم: همونے ڪہ تو نداریش؟
گفت: من ندارم؟! چے رو؟
گفتم: غیرت
🍁🍂🍁🍂🍁
♥ ️بِسم رَب الشُهدا وَ الصِدیقین ♥ ️
محمد علی وصیت کرده بود : "وقتی که
پیکرش را برای طواف به حرم میبرند
مدت بیشتری پای #ضریح نگه دارند".
به خدام که گفتیم قبول نکردند و گفتند :
حرم شلوغه و پیکر ایشون همانطور که
با بقیه شهدا وارد میشه همراه بقیه هم
خارج میشه .
آن روز حدود سی تا چهل شهید را کنار
ضریح قرار داده بودند . مراسم نوحه
خوانی هم برگزار شد و بعد شهدا رو
طواف دادند .
اما وقتی نوبت محمدعلی شد متوجه
ریختن قطره های خون از پایین پیکر
شدیم و خدام را خبر کردیم .
به خاطر اینکه آب خون روی فرش ها
میریخت از تکون دادن پیکر خودداری
کردند .
حدود بیست و پنج دقیقه طول کشید تا
پیکر را توی دو لایه پلاستیکی قرار دادند
و دیگه خونی ازش نریخت .
به خاطر اتفاقی که افتاد محمدعلی نیم
ساعت بیشتر از بقیه کنار ضریح بود
و به خواسته اش که توی وصیتنامه
اش گفته بود رسید .
#شهید_محمدعلی_نیکنامی
♥ ️🕊 ♥ ️🕊 🌸 🕊 ♥ ️🕊 ❤️
دوستان خود را دعوت کنید ...
https://eitaa.com/joinchat/1124991295C0228686da1
👆🌹 #شهید_صادق_عدالت_اڪبری
✍ : #وصیت_تڪ_خطی_شهید
🍃ولادت : ۱۳۶۷/۲/۲ (تبریز)
🍂شهادت : ۱۳۹۵/۲/۴ ، دلامه سوریه
🍁آرامگاه : تبریر ، وادی رحمت
🌺؛سلام مرا بہ رهبـرم امام خامنہ ای برسانید
و بہ ایشان بگوییـد ...
از ایشـان شرمنـده ام ،
چون یڪـ جان بیشتر نداشتم تا در راه دفاع از حریم اسلام و انقلاب تقدیم ڪنم.
🌸 فاش میگویم و از گفتہ خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
🌸 طایر گلشن قدسم ، چہ دهم شرح فراق
ڪہ در این دام گہ حادثہ چون افتادم
https://eitaa.com/joinchat/1124991295C0228686da1
گفتم :
دگر قلبم شوق شهادت ندارد !
گفت :
مراقب ِنگاهت باش ...
اَلعَین بَریدُ القَلب ؛
چشم پیغام رسان دل است .
#شهید_مدافع_حرم
#محمدرضا_دهقان
#زن_مسلمان_آن_زنے_است_ڪہ
◄هم دین خود را
◄هم حجاب خود را
◄هم زنانگے خود را
◄هم ظرافت ها و رقت ها و لطافت های خود را حفظ میڪند.
🌸 #مقام_معظم_رهبرے 🌸
🌸 #حجاب_خونبهاے_شهیدان🌸
https://eitaa.com/joinchat/1124991295C0228686da1