eitaa logo
💠 حاج قاسمی ها 🇮🇷
1.9هزار دنبال‌کننده
32.6هزار عکس
25.4هزار ویدیو
303 فایل
حاج قاسمی ها جهاد تبیین https://eitaa.com/joinchat/446562498C9c8111dcda کانال https://eitaa.com/modafeanharmim https://t.me/modafe انقلاب و نهضت امام حسین علیه السلام.... با پیام رسانی مجاهدان ادامه دارد... ملتزم به قانون و مسئول در برابر خدا
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5771863775791550975.mp3
4.28M
▫️وقتی حضرت خضر علیه السلام به بردگی می‌رود! 📚اعلام الدین ص ۳۵۰ 👈عضویت در قصه های مهدوی
▪️او قرن‌هاست که می‌بیند روضه‌هایی را که ما فقط شنیده‌ایم. عجیبی از زندگی مرحوم آقا نجفی قوچانی 👉 https://eitaa.com/elteja_tales/466 👈عضویّت در قصّه‌های مَهدوی @Elteja_tales
4_5893221547073605919.mp3
4.94M
▪️او قرن‌هاست که می‌بیند روضه‌هایی را که ما فقط شنیده‌ایم. عجیبی از زندگی مرحوم آقا نجفی قوچانی 📚سیاحت شرق، ص۲۴۶. 👈عضویّت در قصّه‌های مَهدوی @Elteja_tales
🌺گوهرشاد یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود. او می خواست در کنار حرم امام رضا (ع) مسجدى بنا کند . 🌻به همه کارگران و معماران اعلام کرد دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى شرطش این است که فقط با وضو کار کنید و در حال کار با یکدیگر مجادله و بد زبانى نکنید و با احترام رفتار کنید. گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به مسجد میرفت؛ روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفته بود، در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى چهره او را دید . جوان بیچاره دل از کف داد و عشق گوهرشاد صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به مرگ نزدیک کرد. چند روزی بود که به سر کار نمی رفت و گوهر شاد حال او را جویا شد . به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به عیادت او رفت.. 🌸چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید تصمیم گرفت جریان را به گوش ملکه گوهرشاد برساند .وگفت اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست. او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر عکس العمل گوهرشاد بود. ملکه بعد از شنیدن این حرف با خوشرویى گفت: این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از ناراحتى یک بنده خدا جلوگیرى کنیم؟ و به مادرش گفت برو به پسرت بگو من براى ازدواج با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد . 🌺 یکى اینکه مهر من چهل روز اعتکاف توست در این مسجد تازه ساز . اگر قبول دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط نماز و عبادت خدا را به جاى آور. و شرط دیگر این است که بعد از آماده شدن تو . من باید از شوهرم طلاق بگیرم . حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن. 🌻جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این مژده درمان شد و گفت چهل روز که چیزى نیست اگر چهل سال هم بگویى حاضرم . جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به امید اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد باشد . روز چهلم گوهر شاد قاصدى فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد. قاصد به جوان گفت فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه منتظر است تا اگر تو آماده هستى او او هم شرط خود را انجام دهد . جوان جواب داد : به گوهر شاد خانم بگوید اولا از شما ممنونم و دوم اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم. قاصد گفت منظورت چیست؟ مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى ؟؟ جوان گفت آنوقت که عشق گوهرشاد من را بیمار و بى تاب کرد هنوز با معشوق حقیقى آشنا نشده بودم ... 🌷و آن جوان شد اولین پیش نماز مسجد گوهر شاد و شد آیت الله محمد صادق همدانی.... 🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃
4_5951921964619665026.mp3
6.76M
▪️حکایت شهادت حضرت حمزه علیه السلام... ▪️یک شب قبل از جنگ احد. پیامبر صلی الله علیه وآله صدایش کرد. فرمود: عموجان، فردا تو شهید می‌شوی! اشک در چشم‌هایش حلقه زد. بعد پیامبر صلی الله علیه وآله جمله‌ای فرمود که حمزه از شدت گریه روی زمین افتاد... 📚 طُرَف من الأنباء و المناقب، ص125 علیه السلام 👈عضویّت در قصّه‌های مَهدوی @Elteja_tales
از شیخ مرتضی انصاری سوال کردند: این حسن شهرت را از کجا آوردی؟ گفت شبی مادرم از من آب خواست، دقایقی طول کشید تا آب بیاورم؛ وقتی به کنارش رفتم خواب او را فرا گرفته بود! دلم نیامد که بیدارش کنم، به کنارش نشستم تا پگاه، مادر چشمانش را باز کرد و کاسه آب را در دستان من دید. پی به ماوقع برد. گفت: فرزندم امیدوارم نامت عالم‌گیر شود. -------------------------- کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam --------------------------