هدایت شده از مردم گرمسار
#امام_حاضروناظر
کودکی ام را مرور میکنم همان دوران شیرین که آدمی از دنیا و تعلقاتش ، از آدمیان و مادیاتش و از پلیدی این دنیای سیاه و تاریک هیچ نمیفهمد
و تمام دنیایش خلاصه میشود در خانواده اش
و چه چیزی شیرین تر از تماشای پدری مهربان و خوش رو که پشت خنده اش هزاران غم را پنهان کرده است و چه شیرینی بهتر از آن نگاه پر مهر مادر که خستگی در پس چشمانش حلقه زده و تویی که کودکی بیش نیستی هیچ از آن خستگی و درماندگی پدر و مادر زحمت کش این دنیای تاریک نمیفهمی اما غم گاهی اوقات بی دلیل به سراغ دل کوچکت پرواز میکند .
اما خیالی نیست زیرا به زودی تو هم پا در جای همه ی بزرگان این شهر می گذاری و طعم واقعی این دنیا را میچشی.
من هم در کودکی مانند تمام کودکان سرزمینم به چشم دیدم لحظه های غم و شادی را ، اما نه غم و شادی ای که از خانواده ام به من می رسید، نه !
قصه ماجرای عجیبی داشت
حالا که بزرگتر شدم و خودم پدری شدم برای فرزندانم میفهمم تمام ان قصه ی پر غصه ای را اگر بگویم برایتان شما هم همچون من میخواهید برگردید به آن دوران،
به آن کودکی شیرین که تا قبل از زبان باز کردنمان بهترین دوران عمرمان بود
قصه از این قرار است:
از امام پرسیده بود: نوزادها، چرا بی دلیل گاهی میخندند و بی درد، گاهی گریه می کنند؟
امام صادق علیه السلام به مفضل فرمود: نوزادی نیست مگر اینکه امام زمان خودش را می بیند و با او نجوا میکند. گریه های نوزاد برای غیبت امام است و خنده هایش برای آمدن امام به سمت او. اما زمانی که نوزاد زبان باز می کند، درِ این رحمت بر او بسته میشود و بر دلش مهر فراموشی میخورد.
[بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۳۸۲]
و حال فقط یک خواسته در این دل پر آشوبم هست
دلم میخواهد بازگردم به دورانی که میدیدم با چشمانم امامم را و آن قدر پاک و معصوم بودم که از دوری اش گریه و با دیدنش لبخند بر لبانم موج میزد
بارالها کاش دنیای پر غصه ی مان را همچون نوزادیمان رنگ ببخشی اما این بار بدون رنگ دوری
#صاحبنا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج