مدافعان ظهور
نامهها بر نامهها ۱۵ #قسمت_۲ اینها آن گنجینهی بخششاند، باید از آنها یاد بگیرید. نماز خوب خواندن ر
نامهها بر نامهها ۱۵
#قسمت_۳
بعد غذای افطاریات هم که یک کمی نان جو است و گاهی با نمک و گاهی هم احیاناً آن هم به زور یک شیری به شما بخورانند (آن اندازه) آخه چقدر؟
آقا در جوابشان فرمود که پس شما اگر نماز و روزهی پیغمبر را میدیدید چه میگفتید؟!
ما که در مقابل او کاری نمیکنیم.
که البته اینها را بارها به عرض رساندم؛ اینها دستورالعملهای کُمّلین است.
ما یک انسانهای متعارف داریم؛ همین ماها، آنقدر نفسمان جانمان قوی نیست. ما اگر بخواهیم یک روز دو روز نخوریم ننوشیم، دیگر کمکم روز سوم از پا در میآییم.
یک ماه رمضان روزه گرفتیم دیگر تقریباً اواخر ماه رمضان، آن دعای روز بیست و هشتم، بیست و نهم یا سیام مربوط به: اللّهُمّ غَشِنی، آقایان طرفهای مازندران ما شوخی میکنند، میگویند که دیگر روز غش کردن فرا رسیده یعنی؛ دیگه آخرین روز است داریم غش میکنیم.
بارالها! فردا فطر بشود، برای همین است که مردم ما عادت کردند که هر سال روز بیست و نهم منتظرند که حتما اعلام شود چون دیگر غش کردهاند دیگر نمیرسد به سیام.
این وضع ما است. حالا اینهمه منبرها هم که در گوش ما میخوانند حرف میشنویم میگویند؛ (آقا) امام زینالعابدین برای استقبال ماه رمضان چقدر خوشحال شد خواست ماه رمضان تشریف ببرد در بدرقهاش چقدر ناراحت بود بعد از اینکه عید فطر حرام است
باز میگویند شش روز آدم برای اینکه ماه رمضان را بدرقه کنند برای رفتناش، باز روزه بگیرد، اینهمه که میگویند باز هم سالها الآن تا یک آقایی اعلام کند امروز دیگر روز آخر است فردا فطر است، اگر مردم راه مقلّد بودنشان باز باشد که دنبال هرکسی بخواهند بگردند درجا شاید ۹۰ درصد بگویند حق با همین آقا است.
این نفوس مستکفی است، جانهایی هستند که متوسطاند.
نمیشود دعوا کرد هر کسی به یک اندازهای قبول است، ظرفیتها مختلف است. شما الآن یک ماشین عظیمی آب زلال را از فلان چشمه بگیر بیاور؛ بعد به آقایان بفرما بنوش!
اینجور نیست که همه مثل هم دو تا لیوان سه تا چهار تا با هم بخورند، نه.
هر کسی به فراخور تشنگی خودش آب میگیرد.
حالا تا تشنگی افراد چه مقدار باشد.
بعضیها همّتشان بلند است؛ خیلی،تشنگی دارند. بعضیها، نه؛ آنقدر همت بلند ندارند برایشان زمینه یا پیش نمیآید یا نیامده، به هر حال اینها هست.
یک سری از مردم هستند که اینها جزو
اقلیها هستند؛ اینها مقربوناند.
اینها کاملند. کامل؛ در اصطلاح قرآن و حکمت و عرفان به آن انسانی میگویند که به تمام اسماء حُسنای الهی رسیده باشد. دست تصرف در مادهی کائنات دارد، میتواند عصا اژدها کند(حالا بحثهای علمیاش از جنبهی فلسفی در جای خودش باید بحث شود).
این کاملها که جمعش کاملین هم میشود یا جمعش کُمّل هم میشود، کُمَّل؛ یعنی کاملها، اینها یک دستورات سنگینی در پیشگاه الهی برای حضور و مراقبت دارند که آن دستورهای سنگین برای ما نقل شد، اما ما مأمور به انجام اين دستورات سنگین نیستیم. الآن برای ما نقل شد امام امیرالمؤمنین شبانهروز هزار رکعت نماز میخواند، اما ما مأمور به این نیستیم که اگر میخواهیم مستحبات را هم مقداری مراعات کنیم بیاییم شبانهروز بایستیم هزار رکعت نماز بخوانیم. آن دستور سنگینی است برای کسی که زمینههای قبلی را طی کرد، شجرهی وجودیاش یک درخت تنومندی است،
حالا اگر بخواهد رشدی بکند به صدها متر ارتفاع برسد و شاخههای عجیب و غریبی هم از او بروید، ساقهی عظیمالشأنی داشته باشد که بادهای تند صرصر نمیتواند این درخت را تکان دهد، آن معلوم میشود خیلی زمینه گرفته. آن زمینهای که این درخت در آن رشد کرده، نرم نیست. اگر بخواهد نرم باشد آنی با یک فشار باد از ریشه کَنده میشود.
#شرح_نامه_ها_برنامه_ها۱۵
#حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی
#استاد_صمدي_آملي
#فایل_صوتی۱۵
جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹
مدافعان ظهور
نامهها بر نامهها ۱۵ #قسمت_۳ بعد غذای افطاریات هم که یک کمی نان جو است و گاهی با نمک و گاهی هم احی
نامهها بر نامهها ۱۵
#قسمت_۴
آن درخت، درخت بیریشه نیست.
اگر صد متر ارتفاع شاخهای دارد، شاید صد و پنجاه متر ریشههای او در عمق رفتهاند در زمین که بتواند این بار عظیم چند تنی در بالا را در مقابل بادها نگهداری کنند، حفظاش کنند.
شاید یک کسی یک ماهی، یک روزی، یک هفتهای ادای امام علی را در بیاورد بتواند هزار رکعت نماز را درجا از فردا شروع کند بخواند، اما بعد از یک ماه مریض است راهی بیمارستان است، بعد میگویند: سردرد گرفته، مغزش درد گرفته، بیماری صرع گرفته، حالا خودخوری میکند.
این هست، اینها هم هست.
مثل مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای قاضی اگر دستوری هم میداد، اگر دستورهای سنگین بود، اینها را تا یواش یواش بار بیاورد که بتواند یک دستور سنگین سجدهی چندساعته را داشته باشند؛ طول میکشد، خب آنی افراد سردرد میگیرند.
دین نیامده (نعوذاً بالله) مردم را دیوانه کند، دین میخواهد مردم را آدم بسازد.
حالا سجدهی طولانی که باید مغز سر را دچار حادثه کند و شخص دچار مریضی صرع بشود و دیوانگی پیدا کند، اینکه مقصود دین نیست، اینکه نمیخواهد که یک عده آدم را خل کند! بعضی از دستورات از اهل بیت نقل شده که ما میشنویم، نزدیک است خل بشویم تا چه رسد به اینکه عملش کنیم!
بله مگر اینکه یک کسی شروع بکند، آهسته آهسته، ذره ذره، از کلاس الفبا شروع کند، بعد از دوازده سال برسد به دیپلم، بعد از شانزده، هفده سال برسد به ریاضیات معادلات سنگین.
وگرنه معلوم است امروز که کودک کُتّابی رفت به مکتبخانه، باید حرف الف ب و باء و بابا را یاد بگیرد، اگر به او معادلات ریاضی بگویید دیوانهاش میکنید (برای پدر و مادرش) به منزل میفرستید!
این چیز روشنی است.
مراتب افراد، هر مرتبهای با مرتبهی دیگر فرق میکند؛ تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض ما حتی انبیاء را بعضیها را بر بعضی دیگر تفضل دادیم (درجهبندی است.)
آن مأموریتی که علی در عبادت دارد، شاید آن مأموریت را حضرت موسی هم نداشت.
حضرت موسی یک کوه طوری داشت، شبانهروز دو سه مرتبه پیاده میرفت آنجا در یک محلی یک تپهای، آنجا عبادت میکرد.
حالا آنجا تا تشریف ببرد، مجدداً یک چند دقیقهای (مثلاً) یک ساعتی (هر چقدر) یک نمازی را به وفق برنامهی خودش انجام بدهد، بعد پیاده تشریف بیاورد، باز مجدداً برود روستای خودش، آنجا باز ابلاغ رسالت کند، بررسی امور مردم کند.
این کجا و علی در حال حکومت کجا و آن نمازهای علی کجا؟!
نباید اشتباه گرفت در دستورات دینی، هر کسی ظرفیتی دارد.
منتها (بله) میشود کم کم ظرفیت را زیاد کرد، این البته راه دارد؛ آهسته آهسته!
مراد تو شود حاصل ولی آهسته آهسته
راه را آهسته آهسته بروی خوب میتوانی طی کنی، ادامه هم میدهی.
اما اگر یک کوهپیمایی که میخواهد درجا با یک حرکت سریع به طرف کوه حرکت کند، یک چند لحظهای رفته بالاتر، چند ده متری، چند متری عروج گرفته، رفته بالا، میبیند رگهای پایش کشیده و نفس بند آمده یا دچار تنگی نفس، یا به گرفتن عضلات، یا به شَل شدن و فلج شدن منجر میشود، اینکه کوهپیمایی نیست!
این است که میگویند: عجله نکنید! مطلقاً باید در سیر انسانی عجله را برداشت.
هر کسی عجله کرد، ضرر کرد. در نتیجه به جسم ضربه زد و کسی که جسم سالم نداشته باشد یک آدم بیمعنایی است؛ نه به درد دین میخورد، نه به درد آخرت میخورد نه به درد دنیا، هیچ به درد نمیخورد.
اگر میخواهی در دریای معارف دین غواصی کنی اولین لازمهی غواصی تو یک کشتی داشتن است. کشتی؛ بدن سالم را میگویند. اگر بدن سالم داشته باشی، غواصی میکنی. اما اگر بدن سالم نداری از دریا و از بحرهای دریا بیخبری، نمیتوانی گشت و گذار کنی.
#شرح_نامه_ها_برنامه_ها۱۵
#حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی
#استاد_صمدي_آملي
#فایل_صوتی۱۵
جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹
مدافعان ظهور
نامهها بر نامهها ۱۵ #قسمت_۴ آن درخت، درخت بیریشه نیست. اگر صد متر ارتفاع شاخهای دارد، شاید صد و
نامهها بر نامهها ۱۵
#قسمت_۵
این است که ائمه دستورات سنگین داشتند، اما مریض نمیشدند.
امام امیرالمؤمنین سجدههای طولانی میرفت. امام سجاد آنقدر سجده میکرد، پیشانیاش پینه میبست، قیچی میکردند!
اما هیچکس نگفته:
(نعوذبالله) امام زینالعابدین به مریضی جنون دچار شد،سرگیجه گرفت،
داشتند خیابان راه میرفتند (نعوذبالله) حرفهای نامطلوب میزدند!
چرا؟ چون از بس که سجده کرده، عقلش از دست رفته!
چنین چیزی نبود!
نه! پیشانی مبارکش از کثرت سجده پینه میبست، زانوی مبارکش از کثرت سجده پینه میبست، مثل پینه بستن زانوی شتر؛ نه اینکه شتر بارش میکنند، هی باید بنشیند، بلند شود، چون قدش بلند است و مردم قدشان نمیرسد صد کیلو، سیصد کیلو بار را بگذارند آن بالا، باید نردبان بگذارند بروند آن بالا.
خدا برنامهریزی کرد که این حیوان خدا بخوابد، چون میخواهد بخوابد، شبانهروز هی او را میخوابانند، بلند میکنند.
آن وقت پینه میبندد روی زانوی شتر، این را میگویند (عرب): ثُفُن؛ یعنی پینهی زانوی شتر، بعد پینه بستهها را جمع میبندند میگویند: ثفنات.
امام زینالعابدین را میگفتند: ذوالثفنات.
(در روایات داریم؛ نگاه کنید) کسی است که پای او و زانوی او پینهها بسته!
اما هیچکس نگفت که یک روز دیدیم امام در کوچه داشت (نعوذبالله) شَل راه میرفت، عصا زیربغلش بود، روی ویلچر نشسته بود، روی تخت بیمارستان داشتند او را میبردند، زن و بچه بغل او را گرفته بودند، اعصاب آنها خردشده که آقا داشت عبادت میکرد، پاهایشان شَل شده بود، این حرفها را کسی نزد؛ زد؟ جایی شنیدید که ائمه به خاطر عبادت رفته باشند؟!
آن قدرت نفسانیای که نفس ناطقهی انسانیشان پیدا میکند، آنچنان آن قدرت و قوت و احکام آن بر بدن حاکم میشود، بدن مطلقا محکوم نفس قرار میگیرد. این بدن، بدن مطیع است، این بدن دیگر بدن عاصی نیست، هرگز از نفس ناطقه عصیان نمیکند.
اما ما نه؛
ما بخواهیم یک شب تا به صبح سجده برویم، فردا صبح تا غروب سردرد داریم.
یک جوان بخواهد یک هفته فشار بیمعنا بیاورد ،هفتهی بعد مریضی است.
دین که نمیخواهد با دستوالعملها (عارف؛ انسان الهی انسانساز که نمیخواهد با دستورالعملها) مردم را داغون کند، مردم خسته بشوند، مردم دیوانه بشوند، مریض بشوند.
حالا تو میخواهی ذکر بگویی، باید مریض بشوی! روی دست پدرو مادر بیفتی، عذاب دست دیگران بشوی، بعد یک عمر زن و بچه را به فلاکت برسانی، که چه؟ آقا داشت عبادت میکرد؟!
چه کسی چنین چیزی از او خواست؟
چرا ؟ برای اینکه زمینه ندارد.
اگر جوان است؛ خب، یک جان پاکی دارد، چهار تا کلمه حرف را میشنود، بعد درست به راز و رمز حرفها پی نمیبرد، راه افراط و تفریط در پیش میگیرد.
بله، امام زینالعابدین شبانهروز آنطور سجده میکرد، نه افراط بود نه تفریط.
اما من بخواهم شبانهروز اینطور سجده کنم افراطی است؛ افراط راه باطل است.
بگویم آقا، من میخواهم به امام زینالعابدین اقتدا کنم.
بله، آن رتبه و جایگاه امام زینالعابدین را بهدست بیاور بعد این سجده را میخواهی انجام بدهی، در آنجایگاه باش!
این مثل این هست که کسی رفته کلاس اول، میخواهد کتاب سال چهارم دانشگاه در آن رشته را بخواند! خب آقای عزیز! کلاس اول باید آب، بابا بخوانی، بخواهی بیایی در کلاس اول معادلات ریاضی (یک نفر ریاضیدان) در سال چهارم دانشگاه را بخواهی بخوانی، تو در آن رتبه نیستی! چرا میروی آنجا تکیه میزنی؟!
تکیه برجای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
#شرح_نامه_ها_برنامه_ها۱۵
#حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی
#استاد_صمدي_آملي
#فایل_صوتی۱۵
جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹
مدافعان ظهور
نامهها بر نامهها ۱۵ #قسمت_۵ این است که ائمه دستورات سنگین داشتند، اما مریض نمیشدند. امام ا
نامهها بر نامهها ۱۵
#قسمت_۶
هر چیزی حسابی دارد. وانگهی کدام امام هست که از شدّت (حالا دیگران در حق آن امام دلسوزی میکردند مثل همین نمونهای که به عرض مبارک رساندم)
یا اهل بیت امام امیرالمؤمنین برای اینکه حضرت در روزه بودند، شبها هم افطاریشان به آن نحو بود، فرزندان عزیزشان از آقاجان دلسوزی میکردند؛ مثل حضرت زینب، حضرت امکلثوم. بعد آقاجان هم یکطوری به ایشان جواب میداد؛ میفرمود: دختر جان! اینکه میبینی من این حالات را دارم، روزم اینطور است، شب آنطور است، برای اینکه من رئیس حکومت هستم.
من الان در یک مسندی نشستهام که تمام مردم این اجتماع، از آن فقیرترین مردم چشمشان به من است.
شاید در قلمرو حکومت من، امشب یک عدهای باشند که شب تا به صبح هیچ ندارند بخورند. من چون آنها را میبینم، اگر یک لقمه غذای خشک برای من بیاورید که من بخورم، من خجالت میکشم!
این را فلانی ندارد، الان در خانهاش نشسته آه میکشد! نرسیده، زندگی او کمبود دارد، سه ریالی که، سه تومنی، سه دیناری که از بیتالمال به اینها ماهانه یا هفتگی میدهیم، خرجشان به بَرجشان نمیرسد، الان مجبور است بیچاره فلان گدا را (حجةالله است دیگر) میبیند که الان امشب در زیر مجموعهی حکومت او که او در مدینه حکومت میکند یا در کوفه، میبیند که الان در قلمرو حکومت او در ایران در آذربایجان در افغانستان
آن روز اینها همه در تحت مدینه بودند، کل خاورمیانه؛ عربستان، مصر، عراق، بحرین، امارات، قطر، ایران، افغانستان، پاکستان، کویت، لبنان، سوریه، همه یک حکومت بودند. آقا مرکز حکومتش (اوایل) در مدینه بود، اواسط و اواخر شد کوفه، فقط درگیری هم دارد وقت این را هم ندارد که بیاید ایران را سر بزند ببیند ایران چه خبر است؟
بیاید برود افغانستان را سر بزند ببیند آنجا مردم وضعشان چگونه است؟
مثل اینکه الان مسئولین ما سفرهای استانی میکنند.
خب حجةالله است، میبیند در این خاورمیانهی آن روزی که قلمرو یک حکومت است، امشب هزاران نفر غذا ندارند، فردا شب صدها نفر دیگر غذا ندارند، امروز یک عدهای بیچارهها هر چه گشتند کار پیدا نکردند، این است که علی میخواهد غذا بخورد، خجالتش میآید! میخواهد یک نان و آب سر راست بخورد میبینی خجالتش میآید! نان هم میخواهد بخورد، میبیند (بله) امروز یک عدهی زیادی نان داشتهاند، اما نان تر نداشتند نان خشک است، پس من هم خشک میخورم، که اقلاً تکویناً همه با هم همدل باشیم!
علی در دل مردم حکومت میکند نه ذر سر مردم!
میشد هم خودش نان تر بخورد، بگوید: خب حالا هست دیگر. اما آن حکومت که دیگر در دل مردم نبود که، با اینکه هیچکس خبر هم ندارد.
این است که یک عبای کرباسی بسیار خشن، خشن! روی دوش آقا بود، شاید بیش از ده سال، بیست سال، این عبا روی دوش آقاست! بعد اطرافیان میبینند عبای خشن (به اصطلاح) مندرس شده، کهنه، وصلهخورده، آنقدر خشن است که دیگر بدن آقا را دارد نحیف میکند!
آقا! آخر یک عبا عوض کن!
نه اینکه عرب به پوشیدن عبا (و اینها) عادت دارد دیگر، الان هم میبینید عربها لباسهای بلند میپوشند.
آقا می فرمود: خب من لباس خوب بپوشم در زیر حکومت من، این همه فقیرها هستند که عبای خوب ندارند چه کنم؟ فردای قیامت باید چهجوری آنها را نگاه کنم؟
این است که بچههایشان را قانع میکردند، اهل بیتشان هم به اینها اقتدا میکردند، فرزندان و زنهایشان هم به اینها اقتدا میکردند؛
خب حالا که آقای ما این است، چرا ما روِش آقای خودمان را در پیش نگیریم؟!
اما به رعیّت زیر دستشان اجازه نمیدادند که اینطور عمل کنند.
و لذا یکی از اینها رفت داخل بصره، رفت داخل نخلستانش نشست و شبانهروز پای هر درختی دو رکعت نماز میخواند.
شنید.
بصرهای بود اهل بصره بود، به او خبر رساندند که علی اینطور است. ایشان هم بندهی خدا سادگی کرد و تا شنید، گفت: من هم میخواهم مثل علی باشم. زن و بچه و کار و کاسبی را هم رها کرد و رفت تو نخلستان و زیر درخت، فقط نشسته بود شبانهروز خلوت میکرد و نماز میخواند
#شرح_نامه_ها_برنامه_ها۱۵
#حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی
#استاد_صمدي_آملي
#فایل_صوتی۱۵
جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹
مدافعان ظهور
نامه ها برنامه ها ۱۶ #شرح_نامه_ها_برنامه_ها۱۶ #حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی #استاد_صمدي_آملي #فایل_صوت
نامهها بر نامهها ۱۶
#قسمت_۱
بسماللهالرحمنالرحیم
الْحَمْدُللّه رَبِّ العالمین , ثُم الصَّلاَةُ وَ السَلامُ علی جمیع الانبیاء و المرسلین
و علی سیدنا ابی القاسم محمد (ص) و علی اهل بیته الطيبين الطاهرین المعصومین
در صفحه ۷ کتاب نامهها برنامهها چند سطر عبارتی را خدمتتان تقدیم بداریم، عرایضی را به عرض محضر برسانیم.
میفرمایند به اینکه:
"اما شیوهی پسندیدهی سکوت، حق است که هر که را اسرار حق آموختند مُهر کردند و دهانش دوختند.
هر که خاموش شد، گویا شد.
هر که چشم سر بست، بینا شد.
هر که گوش دل گشود، دانا شد.
هرکه را حضور است، نور است.
هر که را مراقبت است، سرور است.
چه اینکه کلید نیکبختی در مشت اوست و نگین پیروزی در انگشت او."
این خاموشی گزیدن، چشم سر بستن،
گوش دل باز کردن، حضور و مراقبت را مراعات کردن، اینها جزو دستورات اولیّهی سیر انسانی است که از متن قرآن و روایات ما، اتخاذ شد و استنباط شد.
ظاهر و باطن، طوری است که نه اینکه مخالف هم باشند، انسان در هر بخشی توحّد پیدا بکند، در آن بخش، موفقیتهایی را کسب میکند. برای همین است که امام امیرالمؤمنین علیه الصلاة و السلام در روایات غرر و درر که مجموعه کتابی است که بیش از ۱۱۰۰۰ حدیث را از امام امیرالمؤمنین جمع کرد (احادیث کوتاه)،
که آقا میفرماید: کسانی که اهل خردند، عقل دارند، کم حرف میزنند. یک وقتی حرفها، حرفهای اساسی است، حِکمی است، حرفهای انسانی است. آن حرفهای سنگین یا حرفهای اسراری را که اگر کسی هم داشته باشد برای هر کسی به راحتی زبان باز نمیکند.
این همانی است که هر کسی را اسراری آموخته باشند، بعد از آموختن اسرار، دهانشان را مُهر میکنند، که یک وقتی فرمایشات را ،حرفها را به دیگران القا نکند، که دیگران در حدّ شنیدن این اسرار نیستند.
شکر نعمت ولایت، کتمان است. هرکه ولیّ الله شد، کتوم است، حرف نمیزند؛ چون بین او و بین خدایش حقایقی مطرح میشود، که این حقایق جزو خصوصیهای اوست با ذات اقدس حق. و هر کسی مسائل خصوصیاش را برای دیگری _ تا او را با خودش خصوصی نبیند، احساس نکند _ ابراز نمیکند.
الان بین یک زن و مرد در یکسری امور زندگی، یکسری خصوصیهایی هست که هرگز این زن و مرد حاضر نیستند، خصوصیها را به راحتی پیش فرزندانشان، برادرهایشان، عزیزترین کس خود ابراز کنند؛ چون خصوصی است. اگر چیزی خصوصی شد، دیگر نمیشود عموم بشود.
دوستی با دوستی، با همدیگر از شدت دوستی یکسری روابط خاصی هم دارند، مسائل خاصی بین آنها وجود دارد، به راحتی برای غیر دوست ابراز نمیکنند. سرّ دوست بر دوست مستور نیست، اما بر غیر دوست مستور است. اگر اگر کسی عبدالله شد، با خدای متعال دوستی خصوصی بست، او خصوصی خدا را دوست دارد و خدا هم در یکسری اموری بخصوصه با او دوست شده است، سرّ خدای متعال بر او مستور نیست، سرّ این عبد هم برای ربّش مستور نیست. اما سرّ این عبد _ از خدا که دارد _ بر غیر خودش مستور است.
این است که _ خود به خود _ کسی که اهل ولایت شد، دهان بسته است. در اشعار هم دارند، در دیوانشان.
دلا باید دهن را بسته داری
بازش نکن، به راحتی حرف نزن. چه در خوشیها هستی به راحتی حرف نزن، چه در سختیها و مشکلات هستی به راحتی زبان باز نکن.
دلا باید دهن را بسته داری
دلا باید تنت را خسته داری
نامه ها برنامه ها ۱۶
#شرح_نامه_ها_برنامه_ها۱۶
#حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی
#استاد_صمدي_آملي
#فایل_صوتی۱۶
جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹
مدافعان ظهور
نامهها بر نامهها ۱۶ #قسمت_۱ بسماللهالرحمنالرحیم الْحَمْدُللّه رَبِّ العالمین , ثُم الصَّلاَةُ
نامهها بر نامهها ۱۶
#قسمت_۲
که سالک را دهان بسته باید (۱)
تن خسته (۲) دل بشکسته باید (۳)
کسی که میخواهد در مسیر حقمتعال قدم بردارد باید دهانش بسته باشد،
تن او هم خسته باشد،
و دل او هم شکسته باشد،
این سه تا کارش هست.
لذا هیچیک از انبیا را ندیدید که
تن خسته نداشته باشند،
شبانه روز تن خسته داشتند،
دهانشان هم بسته بود؛
چون آنچه را که میدیدند ابراز نمیکردند! گهگاهی یک چیزهایی ابراز میکردند
چقدر سخت میگذشت بر مردم
(که پریروز چیزهایی به عرض رساندم و خیلی از حرفها است که شاید هم حضور محضر شما حاضر باشد)
احدی از ائمه در طول زندگی نه دهانش آنجور باز بود، آنجوری که علی میدید میخواست حرف بزند، دیگر راه امامت را نمیشد در پیش بگیری همه از او فرار میکردند،
چه کسی میتواند تاب بیاورد، بایستد گوش کند؟!
این است که در زندگی یکی از آقایان عرفا؛ مرحوم حاج رحیم ارباب رحمتاللهعلیه (خواندم) نوشتهاند که مردم، ایشان را یک مقداری تندمزاج میدانستند.
دلیل تندمزاجیاش این بود که چشمش باز بود و البته آنچه را که او میدید خیلی هم تحمل کرد که یک مقداری گاهی تند میشد با مردم، تازه حاج رحیم ارباب یک عبد است، یک رعیت است.
او که حجتالله است، حاج رحیم اربابها و تمام عرفای عالم و همهی حکمای نظام هستی و تمام مؤمنين و متدینین در مقابل او حاضر بشوند همه امّیاند،
نادانند جاهلند، باز او داناست.
او اگر بخواهد زبانش را نبندد
چه کسی باقی میماند؟!
اگر بنا باشد زبان اهل حق بسته نباشد، سنگ روی سنگ بند نمیشود.
اگر بنا باشد هرچه را میدانند، بگویند هرچه از مردم میفهمند، بگویند (ابراز کنند) چیزی باقی نمیماند!
فقط تنها یک راه باقی میماند که کل مردم جمع بشوند اینها را سنگسارشان کنند که کردند.
یک راه باقی ماند.
با اینکه ابراز نکردند باز مردم طاقت نداشتند آنها را طاقت بیاورند. کسانی که ۲۳ سال با جناب رسول الله بودند، نمازخوانِ پشت سرش هم بودند، جنگجوی پای رکابش هم بودند،
طاقت نداشتند پای علی بایستند!
بالاخره در آخر تکفیرش کردند و در محراب او را کشتند.
تازه علی که حرف نمیزد زبانش بسته بود، ارباب به او اجازه نمیداد آنچه را که میداند ابراز کند!
خودش در مورد آن آقایان چیزی نگفت.
بعد از شش نسل او امام صادق آمد
موقعیت پدر و مادر آن آقا را تعیین کرد
گفت پدر ایشان کیست و مادرش کیست و پدرش چه هست و چطور به دنیا آمده و آمد غصب خلافت کرد.
علی که حرفی نزد!
وگرنه اگر آنچه که او در طول عمرش کرده بود در آن بیابان و در صحنههای بیابان و چه چه؛ اینها را برای مردم ابراز میکرد، از دو حال به در نبود، یا اهل حقی بودند که از علی میپذیرفتند، یا نفوس شقیّهی باطلی بودند که علی را زودتر از اینها میکشتند (از این دو حال به در نبود)
یا کسانی مثل عمار یاسر و مقداد و ابوذر و سلماناند، که اینها ولو امیرالمؤمنین حرف نزند، اینها میدانند که در دل آقا چه میگذرد (نسبت به او) و او چه کسی است؟
اگر نفوس شقی، کثیفی، کنیفی مثل نفوس طلحه و زبیر و امثال اینها و مروانبنحکم و معاویه (اگر اینها هست) اگر علی زودتر ابراز میکرد، دیگر طول نمیدادند که صبر کنند تا محراب عبادت کوفه، بعد از اینکه ۲۵ سال از پیغمبر گذست او را شهید کنند، همان روزهای اول او را میکشتند!
هر که اسرار دارد حق ندارد حرف بزند.
بی بی فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
یک کتابی دارند، که در روایات ما معروف است به مُصحَف فاطمه،
همین طور که قرآن مصحف پیغمبر است، حضرت بی بی فاطمه زهرا هم از ناحیهی جبرئیل امین نه به صورت وحی تشریعی، به صورت انباء، به صورت وحی الهامی. به تعبیر آقایان عرفا میگویند؛
به صورت وحی تنبیئی، انبائی،
چیزهایی را حضرت جبرئیل به ایشان فرمودهاند، ایشان مُحدَّث میشد یعنی به اشان تحدیث میشد، گفتگو میشد و ایشان اینها را برای امام امیرالمؤمنین محدِّث میشد نقل میکرد و حضرت یادداشت فرمودند و این یادداشتهای امیرالمؤمنین یک کتابی شد به صورت مصحف فاطمه؛
که این موجود هم هست در روایات ما آمده که در دست حضرت بقیةالله است.
در آن مصحف فاطمه آنقدر مطالب آمد راجع به اولاد و نسل این بزرگوار، مطالب فراوان، همهی اینها یادداشت شد؛
آنچه که از فرزندش امام حسن بلاهایی که به سر او میآید
بلاهایی که که سر حسینبنعلی میآید فرزندان امام حسین،
نسل و نوههای او الی یوم القیامه،
تمام سادات بنیفاطمه و سادات علوی،
آنچه که تا روز قیامت در این دورهی خلقت بشر برایشان پیش میآید، همه در آن کتاب مضبوط است، همه آنجا هست.
نامه ها برنامه ها ۱۶
#شرح_نامه_ها_برنامه_ها۱۶
#حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی
#استاد_صمدي_آملي
#فایل_صوتی۱۶
جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹
مدافعان ظهور
نامهها بر نامهها ۱۶ قسمت ۳ اما برای چه کسی ابراز کردند؟! حرفش را نزدند! دهانشان بسته است، تن خست
نامهها بر نامهها ۱۶
قسمت ۴
چهل شبانهروز خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم رفته در غار حراء، در سکوت و ذکر بهسر برد. ناگهان در شب چهلم، روزچهلم، سحرگاه روز چهلم گویا شد، از درون به او دادند؛ اقرء باسم ربّک الذی خلق، گویا شد.
هر کس سکوت کرد، گویا شد.
البته هر کسی به وفق خودش. افراد عادی بشر به اندازهی خودشان یک چیزکی به اندازه خودشان میگیرند.
او خاتم انبیاء بود وقتی گویا شد، اقرا؛ به او گفتند: حالا بگو حرف بزن، اقرا.
حالا برو برای مردم حرف بزن!
یک دفعه دیدند پیغمبرِ سکوت کرده، چهل شبانه روز از مکه در رفته، برگشته چیزها میگوید!
کیست؟ محمد امین صلی الله علیه و آله و سلم.
کیست این آقا؟ امی هست، امی یعنی چه؟ یعنی علی الظاهر نرفته درس بخواند نوشتن یاد بگیرد، درس بخواند گفتن یاد بگیرد؛ نه.
امی؛ یعنی جانش اینقدر ساذج هست، اینقدر پاک هست، امی معنایش این است. بعضیها معنا میکنند: امی یعنی پیغمبر نانویسا بود و ناخوانا بود، نه این معنا نیست. نویسایی و خوانایی که مدرسه برود پیش استادِ ظاهری الف ب ت یاد بگیرد؛ اینجوری نه،
اینها مال این نفوس بیچارهی ماست، از بس که نقش و نگار دارد، ما مجبوریم برویم پیش استادِ ظاهری این نقش و نگارهای ما را تنزیه کند، ما را مؤدب کند، بتوانیم بگوییم، بتوانیم بنویسیم.
آنکه جانش امی است؛ یعنی جانش آنچنان بینقش است:
چون که جان انبیا بینقش و ساده است، این معنای امی است. انبیاء امیاند؛ یعنی چون جانشان از بس که بینقش است، فقط یک رنگ خدایی دارد،
چو جان انبیا بینقش و سادهست
از این جهت است که انوار و علوم معارف غیبیه در جانشان تراوش میکند.
ما از بس که از دوران کودکی جانمان منقوش شده به نقشهای گفتاری مختلف دوران بازی و کودکی چه و چه، آلودگیها پیدا کرد، نطفه هم درست نسرشته است این فرزندان را، پدر و مادر در هنگام انعقاد نطفه، قبل از نطفه، بعد از نطفه هنگام حمل در دوران بارداری، بعد از بارداری غذایشان و و...
از بس که روی این نطفه نوشتهاند نوشتهاند، این نطفه میخواهد بدون استادِ ظاهری به غیب ارتباط پیدا کند نمیتواند؛ امی نیست.
اما انبیاء امیاند؛ یعنی آنچنان جانشان بینقش است از نقوش باطلهی اینجا، بلکه ساده است.
ساده؛ تخته را که سفید سفید باشد هیچ روی آن نوشته نشده باشد، این را عرب میگوید ساده.
یک لفظ سادهای ما در بین خودمان داریم؛ فلانی ساده است، یعنی آدم بیعقلی است آنجوری قوی نیست در تعقل، هرچه به او بگویی قبول میکند. نه، این ساده اصطلاح عرب نیست.
عرب سادهی فارسی را به عربی درآورده میگوید ساذج. این ساذج یعنی ساده. در اصطلاح عرب یعنی امی یعنی تختهی بینقش.
یک لوح محفوظ سفید بی رنگ از رنگهای اینسویی عالم.
یک تختهایست، لوح محفوظی است که وقتی خدا به او الهام میکند وحی میکند انباء میفرماید، اخبار غیبی میگیرد، به دقت روی این تخته نقش میبندد، نقش و نگار ندارد.
و لذا میگویند ساده، انبیاء سادهاند؛ یعنی دلشان بینقش است از نقوش باطلهی اینجا. دفتر حق هست دفتر دل به حق بنگارش نیست روا پرنقوش باطله باشد
آن دلی که دفتر دل حق است، شما به حق او را بنویس! روا و سزاوار نیست که نقش و نگارهای باطل در آن بنویسی. بعد میبینی که میخواهی با غیب ارتباط برقرار کند نمیتواند. جان انبیاء دفتر حق است، به حق مینگارند.
و لذا امی هستند.
یعنی جان پاک سادهی بیآلایش عقل خالص خالص طوری است که برای پذیرایی ارتباط با غیب و حقایق غیبی آمادهی محض است، این را میگویند لوح محفوظ.
جان پیغمبر اکرم لوح محفوظ مطلق نظام هستی است.
هرچه به او بنویسند، همه را به دقت میگیرد؛ مثل تختهی سفید بینقشی که فقط آمادگی برای نوشتن دارد، هرچه تمیز بنویسی همان حک میشود، هیچ اشتباهی نمیکند.
اما آنکه نقوش دارد وقتی مینویسی (نه) میبینی چون قبلاً خط خطی کرده، یک کلمه مینویسد، این کلمه این حرف او با آن خط، آن حرف او با آن خط، قاطی میشود، نخیر.اینها نمیتوانند.
و لذا خواب میبیند، یک چیزکی از خوابش خیلی خوب است، اما قاطی شد با نقش و نگارهای خیال و وهم او.
او از خواب بیدار میشود یک ساعت خواب دید این را به دست اهلش بدهد یک ساعت شاید هزار تا کلمه درش بود، یک کلمهی درست و حسابی پیدا نمیشود، همه با نقش و نگار قلبی او قاطی شدند، چیز به درد بخوری ندارد.
این خواب را میگویند اضغاث احلام، بسته بسته، آت و آشغال.
مثل اینکه بسته بسته علفهای هرز را بیارند و شما باید جان به لب بیاوری در لای این بستههای تُن تُن، ببینی آیا یک خوشهی گندم درست و حسابی میتوانی پیدا کنی یا نه.
#قسمت_۴
#شرح_نامه_ها_برنامه_ها۱۶
#حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی
#استاد_صمدي_آملي
#فایل_صوتی۱۶
جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹
مدافعان ظهور
نامهها بر نامهها ۱۶ قسمت ۴ چهل شبانهروز خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم رفته در غار حراء،
نامهها بر نامهها ۱۶
قسمت ۵
اینجور خوابها را میگویند اضغاث احلام. اضغاث؛ ضغث، ضغث است.
چطور یک کسی میرود تو علفزار و بستهبسته علف جمع میکند؟
این علفهای بستهبستهای که تو درون اینها (لابهلا) أحياناً یک خوشهی گندمی یک چیزخوبی پیدا میشود اما همه علف هرز است!
این را میگویند اضغاث؛ ضغثضغث.
خواب میبیند همینجور ضغثضغث.
بستهبسته ! بستهبسته !
صبح که بلند میشود یک انباری از اضغاث احلام است، یعنی از بستههای خوابدیده.
احلام از حُلم است؛ خواب.
خوابهای بستهبسته.
هی میگوید خواب دیدم ،تعبیر کن!
میرود پیش معبر، معبر بیچاره این بستهها را هی باز میکند، باز میکند.
خدا پدرت را بیامرزد! اینها چیه درست کردی آوردی؟!
برو دنبال کارت!
خواب دیده. اضغاث احلام، از این بستهبستهها.
از بس که جانها نقوش دارد اگر یک وقتی یک مطلب خوبی از غیب به او داده میشود، اینجا که آمده، رنگ میگیرد. روی تختهی او نوشته شده، میبیند که آن جملهی به این خوبی روی یک صفحهی کاغذی نوشته شده است که از قبل، از بس که خطخطی شده، تمام این کلمههای خوبِ نوشته شده همه با خطخطیها قاطی شده.
معلوم نیست چی به چیه؟!
میگویند آقا! حوصلهی خواندن این دفتر خطخطی را نداریم آقا!
میگوید چیزهای خوبی در آن نوشتهاند،
کو آخه؟! یک جمله کجا؟!
همه با همدیگر، این با آن خط قبلی قاطی شده! کجا آقا؟! حوصله داری!
برو بابا! حوصله داری!
این دفتر، دفتر است آوردی، ما برای تو بنویسیم، بخوانیم؟!
انّا كنا نستنسخ ما کنتم تعملون
این دفتری را که الان داریم به تو میدهیم،
یکی از بطون معانی اینکه قیامت کتاب را به افراد میدهند، میگویند: آقاجان! بیا دفترت را بگیر خودت لطف بفرما مطالعه کن! ما حوصلهی خواندن این دفترها را نداریم دیگر!
اینی که نوشتهای برای ما آوردی، اینی که نوشتهای یک عمر، شصت سال، هفتادسال، پنجاه سال، صدسال، دویست سال، هر چه نوشتی برای ما آوردی، (آقا!) لطف بفرما این دفتر جنابعالی و بفرما بگیر! حوصلهی خواندن آن را نداریم!
چی درست کردی، آوردی؟!
آنجا خیال میکنند که برایش جداگانه نوشتند؛ که گفتند ببرید به او بدهید.
نه همان خودی که خودت نوشتهای (آقا!) ما این را باز کردیم دیدیم (اووووه )
این که اصلا چه کسی میتواند این را بخواند؟! حوصلهاش را نداریم!
آقا! بیا دفترت را بگیر! بفرما!
این کتاب تو! همینجور کتاب
میدهند به افراد؛ برو آقا جان! شما هم بیا کتابت را بگیر آقا!
چه کسی حوصلهی خواندن این کتاب را دارد؟! چه میفرمایید؟!
چه نوشتهای آوردهای؟
وقتی دادشان هم در میآید (آقا!) این چیه نوشتهاید به ما دادهاید؟!
ما ننوشتهام که!
انا كنا ما نستنسخ ما كنتم تعملون
همانی را که خودت کردی را ما استنساخ کردیم،
الان هم نگاه میکند، میبیند اصلا کلاََ خطخطی است، میگویند: بفرما مال خودت! بخوان!
اقرأ كتابك! تو کتابت را بخوان!
اینجوری که تو نوشتهای، خودت بنشین بخوان! اگر توانستید!
مثل اینکه یک کسی کتاب خودش را خودش نمیتواند بخواند، میبرد میدهد دست کس دیگری، میگوید: تو بخوان!
اقرأ کتابک! تو این کتاب خودت را خودت بخوان! با این که خودت نوشتهای، ببین میتوانی بخوانی؟!
چه درست کردی؟!
اقرأ کتابک! کتاب خودت را بخوان!
و كفی بنفسك الیوم عليک حسيبا
هر جوری که خودت، خودت را محاسبه کردی، همان کافی است مارا!
همان را محاسبه بکن! درست است.
بیا این مال تو!
نوشتهی خودت؛ ببین میتوانی بخوانی؟!
اما جان انبياء بینقش است، ساده است اُمیاند.
امیاند؛ یعنی جه؟
یعنی قدرت تلقی وحی را دارند، بدون اینکه قبل از تلقی وحی، هیچ نقش و نگار باطل داشته باشند.
دفتر حق است دل به حق بنگارش
نیست روا پر نقوش باطله باشد
اینها دفتر حق را سالم سالم، لوح محفوظ، به حقمتعال عرضه میدارند؛
بار الها! همینجور که این دفتر را برای ما به این خوبی آفریدی، الحمدلله که ضایعاش نکردیم.
همینجور که این لوح به این خوبی را آفریدی، لطف کن خودت بنویس! خودت بنویس!
حیف است ما بنویسیم؛ ما چه کارهایم بنویسیم؟!
اینجا بنویس که من چهکار کنم؟
او مینویسد:
بسمالله الرحمن الرحیم
دفتر خدای حق متعال را، دفتر پیغمبر را، کتاب پیغمبر را، کتاب وجودی خاتم انبیاء را، خدای متعال دارد برایش مینویسد.
حالا که آوردی برایت بنویسم،
کاتب میگويد:
ای دعا از تو اجابت هم ز تو
دل دادهای، ممنون!
من خودم این دل را نمینویسم؛ چون بلد نیستم، خطخطیاش میکنم خرابش میکنم. تو خودت بنویس!
این لوح محفوظ مخلوق تو است. حالا که تو است، من هم این را ساده و بینقش آوردهام؛
امیام، هیچ بلد نیستم. هر چه تو بنویسی همان است.
#قسمت_۵
#شرح_نامه_ها_برنامه_ها۱۶
#حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی
#استاد_صمدي_آملي
#فایل_صوتی۱۶
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹
مدافعان ظهور
نامهها بر نامهها ۱۷ قسمت ۲ همهی کسانی که چارپادار، شتربان خدیجه کبری بودند در خدمت او بودند، زند
نامهها بر نامهها ۱۷
#قسمت_۳
مادری مثل حضرت خدیجه میخواهد که در دامن او صاحب عصمتی به نام فاطمه زهرا روییده شود .
و البَلَدُ الطَیّبُ یَخرِج ُنَباتُه بِاذنِ رَبّه؛
آن شهر پاک آن زمین پاک است که فرزند پاک و مطهر میرویاند.
نباید گفت فقط فاطمه خودش فاطمه هست با صرف نظر از پیغمبر، پدرش و با صرف نظر از خدیجه کبری مادر، مگر میشود؟!
درست است گاهی اتفاق میافتد پدر مادرهای مردهای از آنها فرزندان زندهای خدا در میآورد؛
یُخرِجُ الحَیّ مِنَ المَیّت.
گاهی هم پدر مادرهای خوب، متدین، اهل مراقبت، مواظب زندگی، مواظب کسب و کار، مواظب نطفه و مواظب اجتماع، مواظب غذا و دوران حمل، مواظب شیر، اما بچه با همهی مراقبتهای پدر و مادر باز هم یک فرزند میّتی میشود؛ مرده آمده؛ یُخرجُ المَیّتَ مِن الحَیّ.
اینها هست، اما اینها قید غالب نیست، اینها گاهگاهیست، گاهی پیش میشود.
پدر و مادری بسیار محترم از دوران جوانیشان همه تعریفشان را میکنند؛ میگویند:
هم خانم، خانم است واقعاً
هم آقا واقعاً آقاست
اما بچه چرا اینجور در آمده نمیدانیم!
حضرت حوا حضرت آدم به این بزرگواری هر دو تا، حضرت آدم نبیالله، صفوةالله، صفوه، زبده، خلاصه، عصاره، خالص، صاف صاف، آدم.
حضرت حوای مطهره به تعبیر دعای امداوود در نیمهی ماه رجب که از امام کاظم (ع) است؛ حواءُ اامُطهرةِ من الدَنَسِ و الرِّجس حوایی که از تمام ناپاکیها از همهی دنسها چرکها رجسها پاک پاک است.
اما قابیل کجا بود آمد؟ اینجور همان اول کار (به تعبیر عادیمان میگوییم) خلقت، کار را اینطور به هم زد و قابیلیان را چقدر در اجتماع پراکنده ساخت!
که اجتماع ما یا هابیلی مشرباند یا قابیلی مقدماند. اما اینها قید غالب نیست، همیشه اینطور نیست،
گهگاهی پیش میآید که فرزند میت است، پدر و مادر زنده.
گاهی پدر و مادر زندهاند حیات انسانی دارند اما فرزند مرده است یا به عکس.
اما اصل این است که خدایمتعال میخواهد فرزند را نفخ بفرماید؛
از کانال وجودی پدر و مادر
از مجرای نطفه و رحم
از مجرای غذا و شیر
کسب حلال
یا خدای ناکرده کسب حرام
فرزند را نفخ میکند.
این حضرت خدیجه کیست ؟
حضرت آمنه خانم کیست؟
چه مادری است که در دامن او ختمالانبیاء است و در دامن این فاطمه زهراست!
مادر، کیست چه ارزشی دارد؟!
ارزش مادر؛
الجنة تحت اقدام الاُمهات؛ بهشت زير پای مادران گرامی هست.
برای اینکه اگر فرزند بهشتی میشود؛
زیر سر غذای مادر است،
زیر سر ایام حمل مادر است،
زیر سر مواظبت و مراقبت مادر است در ایام حمل و در ایام بزرگ کردن و در ایام شیردهی.
این مادر است که فرزند بهشتی میسازد،
چه اینکه باز هم همین:
الجهنم تحت اقدام امهات.
منتها برای اینکه آن ارزش و احترام حقیقی مادر را پیغمبر و اهلبیت به او تکریم کنند، گفتند: الجنة تحت اقدام الامهات؛ بهشت زیر پای مادران است.
خب همینجور که بهشت زیر پای مادران است که فرزندان بهشتی از دامن مادرِ بهشتساز برمیخیزند، فرزندان جهنمی هم از مادر جهنمساز بر میخیزند.
منتها به جنبهی تکریم به حریمِ عنوان اُم و مادر حرف بهشت را پیش آوردند.
خب البته ابیعبدالله هم در روز عاشورا فرمود که؛ کسی مرا برای بیعت با خودش میخواهد که شخص زنازاده پسر زنازاده است!
آن مثالی که از امام صادق (ع) گفتیم که به آن پسر گفت: تفسیر آن زیر درخت است!
و کم له من نذیر.
الجنة تحت اقدام الاُمهات؛
مادرهای عین بهشت، بهشت سازند.
فرزند بهشتی تربیت میکنند و بهشت میسازند.
#شرح_نامه_ها_برنامه_ها۱۷
#حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی
#استاد_صمدي_آملي
#فایل_صوتی۱۷
جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹
مدافعان ظهور
نامهها بر نامهها ۱۷ #قسمت_۳ مادری مثل حضرت خدیجه میخواهد که در دامن او صاحب عصمتی به نام فاطمه
نامهها بر نامهها ۱۷
#قسمت_۴
چه اینکه خدایی ناکرده اگر زنی جهنمی باشد، غذای او حرف او، کلام او، مطلق شئون او در ایام بارداری و حمل و ایام ولادت، در ایام شیردهی اگر بخواهد افکار جهنمی داشته باشد، دیدههای جهنمی، شنیدههای جهنمی، غذاهای جهنمی. خب البته فرزند بیچاره هم میشود جهنم!
درست است؛ این فرزند را میشود تربیت کرد اما تربیت این فرزند هم جان خود او را به لب میآورد هم جان مربی را!
درست است اجتماع و معاشر، درست است که استاد و مربی از بیرون میتوانند در این فرزند تأثیراتی داشته باشند، اما جان این فرزند به لب میرسد؛ بخواهد آن ریشههای فاسد را آن خویهای نامطلوب را ریشهکن کند و به تعبیر آقایان در علم اخلاق آنها را تخلیه کند، رذایل را از خودش دور کند، بعد حقایق فضایل را در خودش بکارد.
اینکه جایگاه حضرت خدیجه رفیع است، چه همسری است برای پیغمبر اکرم! که این همسر امروز از دنیا رفت، سالیانی که پیغمبر در قید حیات بودند در فراق این همسر گریه میکرد. چه همسری بود!
بعد از ایشان هم عدهای دیگری هم همسران آقا شدهاند؛ اما چرا آقا برای آنها اینقدر دل نگران نبود؟!
اما برای خدیجه چرا؟
خدیجهای که تحمل کند، پیغمبر چهله بگیرد برای انعقاد نطفهی بیبی فاطمه. چهله بگیرد در غار حرا برای تنزل وحی تنزیلی قرآن؛ اقرأ باسم ربک الذی خلق
بعد هر روز هم از مکه تا پای کوهی غار حرا؛ جبلالنور آنجا برای حضرت با وسیلهای مثل شتر، مرکب، بعد آنجا با پای پیاده آن گردنهی صعبالعبورِ آن روز، حالا با اینکه امروز آن کوه جبل النور را آن قله بالایش را که غار حرا در آن موجود است با اینکه پلهها زدند (پلههای سیمانی) یک مقداری راهش را هم درست کردند، اما همگان که نمیتوانند همین الان بالا بروند.
حالا ۱۴۰۰ سال قبل را در نظر بگیرید؛ آن روزی که نه پلهای بود، نه دور و اطرافش شهری بود، الان بالای جبلالنور که میایستی دور در دور این کوه تا مکهی مکرمه، خود شهر مکه پر نور برق است.
اما آن روز مکه نه برقی، نه شهر آبادی! شهری که لقد خقلنا الانسان فی کبد
هذا البلد الامینای که یک شهر سختی است، سنگلاخ!
الان مکه را کوههایش را گرفتند مثل بغل خانه ی خدا آن کوه بلندی ابوقبیس را گرفتند، رفتند تا پاییناش مجدداً یک ساختمان مجلل هتل زدند به قد همان کوه رفتند بالا. اما آن روز مکه را در نظر بگیر!
آن روزِ مکهای که تو درون شهر مکه که شهری بود کلاً کوهستانی، قلههای مرتفع، یک چند تا خانه دامنه این قله، چند تا خانه آنجا، یک مقدار آنجا، یک خانه خدایی که بین چند تا کوه مرتفع، آنجا تو درون یک دره.
الان میروید، الان را حساب نکنید ببینید ۱۴۰۰ سال قبل چه بود؟
از اینجا تا جبلالنور غار حراء دوازده کیلومتر راه است، آنجا هم از اینجا تا آنجا ناآبادی!
یک سرزمینی است که فقط به درد چوپانها برای چوپانی میخورد.
هر کجا هم میدانیم چوپان و چوپانان و گوسفندان هستند، گرگها هم در منطقه فراوان خرسها، خوکها، عقربها، هزار گونه حشرات، (چه) حیوانات موذی.
مکر آنجوری از اینجا خانه خدا تا جبل النور دوازده کیلومتر راه کلاً هم کوهستان، همه هم صعبالعبور، راههای کوهستانی، تکراههایی برای پیادهروی، نه ماشینرو، نه جاده نه هیچی!
حضرت خدیجه هر روز برای حضرت غذا ببرد پای جبلالنور و آنجا آن کوه صعبالعبور را بالا برود برای آقاجان افطار ببرد، که آقا در حال روزه گرفتن است، در چهله هست. میخواهد برای روزی که اقرأ باسم ربک الذی خلق، بیست و هفتم ماه رجب مبعوث به امر فاصدع بما تؤمرِ اقرا بشود
حالا اظهار کن! آن هم آن راه را!
آن راهی که همین الان وقتی شبها بالای کوه جبلالنور باشی و جمعیت نباشد، میبینی خوکچهها دور در دور غار حراء فراوانند.
#شرح_نامه_ها_برنامه_ها۱۷
#حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی
#استاد_صمدي_آملي
#فایل_صوتی۱۷
جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹
مدافعان ظهور
نامهها بر نامهها ۱۷ #قسمت_۴ چه اینکه خدایی ناکرده اگر زنی جهنمی باشد، غذای او حرف او، کلام او، م
نامهها بر نامهها ۱۷
#قسمت_۵
رفتیم یک دو رکعت نماز بخوانیم از غار که در آمدم ، بالای غار که قرار گرفتیم،
دور غار همه پر از خوکچه، همه به فرار؛ الان تازه! آن موقع چه بود؟!
قربان حضرت خدیجه؛ چه زن همکار پیغمبر اکرم !
ما در تنزل قرآن، مدیون خدیجهایم.
آفرین بر این زن! اینقدر مؤدب؟!
اینقدر شوهردار ؟!
بهترین وصف زن؛ حُسن التبعل است.
بهترین صفت زن، خوب شوهرداری کردن است.
روایات ما، از زبان مطهر ائمهی معصومین (علیهم السلام) آمد:
آنها به رمز و راز ما خبر دارند، آگاهی دارند.
آنها میتوانند بگویند که ما چکار کنیم.
از مسجد نماز خواندن برای زن، بهتر؛ خوب شوهرداری کردن است، خوب شوهرداری کند.
زمینهی رشد شوهر را فراهم کند.
زمینهی معنویت مرد را فراهم کند.
ارتقاء و بالا رفتن مرد را ایشان فراهم کند.
مزاحمش نشود.
ضمن اینکه دوستدارترین فرد نسبت به مرد هم او باشد. از همهکس مرد را بیشتر او دوست داشته باشد. حتی به یک تعبیری از پدر و مادر شوهر هم به شوهرش وفادارتر، علاقهمندتر.
اسم مبارک حضرت بیبی فاطمهی زهرا را به یکی از القاب ستودهاند؛ هانیه. هانی مرد است، هانیه زن است (مونث است ، از مادهی هنن است ،هنَّ)
هانیه؛ از بس که به شدت به علیبنابیطالب، به شوهرش علاقهمند است، آن شدت علاقهی زهرا به علی را اسمش را، لقبش را گذاشتند، هانیه!
فاطمه چه کسی است؟
هانیه است، از بس که شوهردوست بود! آقا جان را دوست دارد، خیلی دوست دارد.
دوستیاش به چیست؟ اینکه خوب شوهرداری میکند تا علی، علی باشد!
دوستیاش به این است که حضرت خدیجه خوب شوهرداری میکند تا پیغمبر به وحی برسد. مزاحمش نمیشود، بهانه نمیگیرد، محیط منزل را ناآرام نمیکند، وضع را به هم نمیزند.
حالا که وقتی شوهری گیر آوردی، به این عظمت، به این خوبی، که جا برای رشد دارد، میتواند رشد کند در معنویت، میتواند بالا برود، چرا زن زمینهی رشد او را فراهم نکند؟!
الرجال قوامون علي النساء
اگر این مرد رشد کند، به کمالات انسانی نائل بشود، به مقامات و درجاتی راه پیدا کند _چون مرد مقوِّم زن است در منزل و زن متقوِّم مرد است در منزل_ آنچه که مرد کسب کند، خیر و برکت او به زن هم برمیگردد.
البته معکوساش هم هست، همینجور؛
مرد هم برای زن شوهری کند، زمینهی ارتقاء او را فراهم بیاورد.
ازدواج برای انسان شدن است ، ازدواج علاوه از اینکه زن و مرد میخواهند به وسيلهی ازدواج صورت انسانی را خدای متعال از کانال وجودیشان انشاء کند _که رحم زن کارخانهی صورت انسانسازی است در نطام هستی_
علاوه از این؛ خود زن و مرد ازدواج میکنند تا نه تنهایی به سوی خدا بروند بلکه به صورت زوج پیش او بروند. مرد در کنار زنش به عنوان اینکه زوج اوست مُرتَقی بشود، ارتقاء وجودی پیدا کند، به درجات عالیه را نائل بشود.
زن از باب اینکه زوجهی مرد است درکنار او، در معیت او بالا برود که ازدواجشان باعث بشود نصف دیگر دینشان هم حفظ بشود، آدمتر بشوند.
اگر قبل از اینکه ازدواج کردند، پنجاه درصد انسان بودند، حالا که ازدواج کردند صددرصد آدم بشوند، و صددرصد آدمساز بشوند.
اول خودشان را تکمیل کنند؛ که در روایات ما فرمود:
ازدواج نصف دینتان را کامل میکند.
اول خودشان را کامل کنند با ازدواج،
این شهوتِ سرکشِ غضبناک را، این را کنترلش کنند؛
اطفاء شهوت؛ مقدمه است برای تکامل انسانی. هدف ازدواج، اطفاء شهوت نیست.
هدف ازدواج این است:
که شهوت که یکی از شئون زن و مرد است، خاموش بشود.
که کمالات انسانی روشن بشود.
عقل روشن بشود.
چراغ عقل روشن بشود.
این حقیقت ازدواج است.
#شرح_نامه_ها_برنامه_ها۱۷
#حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی
#استاد_صمدي_آملي
#فایل_صوتی۱۷
جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹
مدافعان ظهور
#نامه_ها_برنامه_ها۹ #حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی ره #قسمت۵ یعنی آن اولین موجودی که از ذات اقدس الهی صا
نامهها بر نامهها ۱۷
#قسمت_۶
وقتی چراغ عقل زن و مرد روشن شد، از آن گرمای شدید شهوت تنزل کردند، این شهوت خاموش شد، سرد شد، ارضاء شد، عقلشان روشن شد، بدانند که چگونه فرزنددار بشوند که فرزندشان آدم به دنیا بیاید.
و لذا هدف ازدواج هم این است که؛
زن و مرد خودشان انسانتر بشوند
و هم اینکه فرزندان انسانی از این بلدِ طیّب پدر و مادر روییده بشود، از این سرزمین پاک پدر و مادر روییده بشود.
خلاصه شهوت؛
یکی از موانع راه است،
ضمن اینکه یکی از مقدمات راه هم هست.
از لابهلای گرفتاری شهوت؛ اگر یک جوانی نجات پیدا بکند و خودش را حفظ کند، یوسفیمشرب است.
خدای متعال در قرآنش اول تأیید مردانگی حضرت یوسف را کرد گفت: همَّت بهِ و همَّ بها
هم ایشان نسبت به او اهتمام داشت هم آن زن نسبت به این اهتمام داشت،
تا یک کسی نگوید که این همه از یوسف تعریف میکنید؛ یوسف شما که مرد نبود میل به زن نداشت اگر گناه نکرد.
نه، مرد بود، صفت مردانگی داشت!
هَمَِّ بها، (اما)
لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ
در مورد آن زن نگفت قرآن، در مورد زن گفت که او به این حضرت یوسف؛ هَمَّت بهِ
نسبت به او اهتمام داشت که به او برسد؛ از جنبهی نامطلوب.
اما وقتی بعد _دیگر اینجا را استثناء نمیدهد، اینجا را با لَولا نمیآورد_ نه، ایشان دیگر الان مجذوب یوسف شده و جمال یوسف او را گرفته، میخواهد به هر صورتی هست، زلیخایی که آن روز در مصر، در کنعان، در منطقه مصر، زنی زیباتر از زلیخا نبود.
اگر مردی زیباتر از یوسف پیدا نمیشد، زنی هم زیباتر از زلیخا نبود! زن شاه شد! شاهان آن روز هم معمولاً زیباترین افراد اجتماع را میگرفتند.
زن هم زیبا بود! تازه خودش را هم آرایش هم کرد چهجور آرایشی! که دیگر زنی آن روز در روی کرهی زمین در اطراف مصر پیدا نشود به زیبایی این زن!
تا بتواند یوسف را مجذوب کند.
اما قرآن میفرماید که این زن
هَمَّت بِه
زن به سوی حضرت یوسف به شدت میل پیدا کرد که به او نزدیک بشود.
حضرت یوسف هم؛ نگویید که مردانگی نداشت، مرد نبود، عقیم بود، مردی که عقیم باشد میلی به زن ندارد. نه؛
هَمَّ بها
نه؛ حضرت یوسف هم مردانگی داشت، مرد بود؛
همَّ بها (به این زن)
وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ
منتها آن برهان ربَّش او را اجازه نداد.
برهان؛ از بَهُرَ است، برهان را که برهان میگویند؛ یعنی آشکار، روشن،
لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ
اگر نمیدید روشنایی رب را،
اگر نمیدید روشنایی رَب را،
اگر در حضور حق متعال خودش را مشاهده نمیکرد،
اگر مشاهده نمیکرد: اللهُ حاضرٌ ، اللهُ نورٌ،
خب البته مرد بود، هر مردی به سوی زن میل پیدا میکند.
یکی از عزیزان روحانی ما، به رحمت اِله رفت، گفت: یک وقتی برای یک کاری رفته بودم خانهی یکی از این خانها، اربابهای منطقهمان، خانمش برای ما چایی آورد. به محض اینکه چایی آورد دیدم خانمش لخت است!
همان خانم خان خانی!
دوران شاه؛ آن هم آن ایّام نه الان.
گفت: ما سرمان را پایین کردیم که خانمش را نگاه نکنیم. چایی را گذاشت و رفت، خان برگشت به من گفت که؛ راستی سرت را پایین کردی؛ یعنی دلت هم نمیخواست ببینی یا واقعا نخواستی؟! حقیقتاً اصلا میل نداری؟! گفت به او گفتم: من مرد هستم، هر مردی چشمش به زنی نامحرم محرم (هرچه) بیفتد طبیعت مرد این است که میل پیدا میکند.
اما قرآن و خدا به ما اجازه نمیدهد.
نخواستم نگاه کنم؛ نه اینکه اینقدر خودم بیطبع و بی میلام.
نه؛ میخواهم میل خودم را با امر الهی جلوگیری کنم.
گفت: خیلی خوشش آمد!
گفت: والله اگر میگفتی که من اصلاً طبعا میل ندارم؛ اصلاً تو را از خانه بیرون میکردم!
من گفتم: نه؛ چون خدا اجازه نمیدهد. وگرنه چیز روشنی است؛ هر مثبتی به منفی میل دارد هر منفی هم به مثبت میل دارد.
کسی که باعث شد یوسف گناه نکرد؛
امر الهی است
برهان رب است
حضور اوست
برهان اوست
روشنایی اوست
او نمیگذارد.
#شرح_نامه_ها_برنامه_ها۱۷
#حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی
#استاد_صمدي_آملي
#فایل_صوتی۱۷
جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹