📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_سوم
#قسمـت_صد_چهار
آیه به آشپزخانه رفت و همانطور که شام را مهیا میکرد، تلفن همراهش را در دست گرفت. صدای ارمیا، دلش را آرام کرد: جانم جانان؟
آیه: سلام
ارمیا: سلام از ماست. خوبی؟ زینبم خوبه؟
آیه آرام و بی صدا خندید و ارمیا از صدای نفس هایش فهمید و گفت: باز تو به رابطه پدر دختری ما حسودی کردی حسود خانوم؟
آیه اعتراض کرد: نخیرم! من حسود نیستم!
ارمیا اعتراف کرد: معلومه که نیستی! تو جانانی، جانان که حسادت نمیکنه! جانان جان میده! حالا بگو چه خبر از دخترم؟
آیه آه کشید: اوضاع اینجا بهم ریخته!طوری که زینب مواظب رهاست.
ارمیا نگران شد: چی شده؟
آیه مختصری از آنچه صدرا در تماس تلفنی با رها گفته بود را برای ارمیا گفت.
ارمیا: خدا شاید دیر گیر باشه اما بد گیره!
معصومه داره تقاص کاری که با دل مهدی و محبوبه خانم کرد و پس میده!
آیه اعتراض کرد: اون خیلی وقته داره تقاص میده! بچه دار نشدنش بعد از مهدی، ازدواج دوباره شوهرش، بزرگ کردن بچه هوو، الان دیگه بدترینش شده قتل. آقا صدرا میگفت مادر بچه اومده بود کلانتری، چنان شیون میکرد و فریاد میزد قصاصت میکنم که همه جمع شده بودن اونجا.
*****************
زن فریاد میزد: قصاصت میکنم!عفریته! بچه ام! خدا! بچه ام! زن فریاد میزد و سعی در حمله به معصومه داشت. دو مامور زن سعی در
عقب کشاندنش داشتند. رامین با عصبانیت و خشم و چشمان به خون نشسته به این صحنه نگاه میکرد.
زن دوباره فریاد زد: خدا! بچه ام چه گناهی داشت؟ بچه ام رو میخوام!
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
#مولاعلیعلیهالسلام :
این انســانها نیستند
که مارا آزرده میکنند
بلکه امیــدیست
که به آنها داشتیـم ...
@modafehh
✍️آثار نماز شب :
نماز شب موجب
- رضايت پروردگار،
- دوستى فرشتگان،
- سنت پيامبران،
- نور معرفت،
- ريشه ايمان،
- آسايش بدنها،
- مايه ناراحتى شيطان،
- سلاحى بر ضدّ دشمنان،
- مايه اجابت دعا،
- قبولى اعمال و بركت در روزى است.
#نماز_شب_یادتون_نره🌱
التماس دعا
••✾ @modafehh ✾••
به نام خدایی که «غَفّار الذُّنوب» است....❣🌱
•°🌱
#سلام_امام_زمانم ❣️
نگاه رحمتت بر ماست؛ میدانم که میآیی
ز اشک دوستان پیداست؛ میدانم که میآیی
گذشته چارده قرن و هنوز ای یوسف زهرا
تو تنها و علی تنهاست میدانم که میآیی🍃
••✾ @modafehh ✾••
(فَمَن حاجَّکَ فیهِ مِن بَعدِ ما جائَکَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعالَوا نَدْعُ اَبنائَنا وَ اَبنائَکُمْ وَ نِسائَنا وَ ئِسائَکُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعنَةَ اللهِ عَلی الکاذِبینَ)
مسیح با تو به ستیز برخیزند، بگو:
"بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما نیز فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما نیز زنان خود را، ما از نفوس خود (و کسی که همچون جان ما است) دعوت کنیم، شما نیز از نفوس خود، آنگاه مباهله (و نفرین) کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم"
#مباهله مبارڪ باد 🌹
••✾ @modafehh ✾••
چــهارشنبہ: ناهار : بابـ الحوائج؛امام کاظـــم (درود خدا بر او باد)
شـام :شـمس الشـموس ؛امام رضا(درود خـدا بر او باد)
••✾ @modafehh ✾••
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
#نماز ♥☁️ #احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند:💫 کسی که دو رکعت نماز بخواند و د
• 🕊🌿 •
مقام معظم رهبری (حفظه الله) می فرمایند:
اول واجبى كه بر پيغمبر واجب مى شود
نماز است!
اول تبليغى كه براى پيغمبر خداى متعال معين مى كند
«و أمر اهلك بالصّلوة» است
توصيفى كه خداى متعال در درجه ى اول براى جامعه ى موحد بيان مى كند
«الّذين ان مكّنّاهم فى الارض اقاموا الصّلوة» است
اين ، اهميت نماز است!☝🏻🌱
#نماز
••✾ @modafehh ✾••
🔆•°●
مباهله؛
روزی که به یُمن
ایمان نابِ رسولِخدا و اهلبیتش
مسلمین مفتخر شدند و شرک به زانو درآمد!
#روزمباهلـه🌿
••✾ @modafehh ✾••
❤️🍃
📖براےاینکه گناهی ناخواسته صورت نگیره
با پیشنهاد داماد ، تصمیم گرفته بودند
که سه روز،روزه بگیرند
که مقام معظم رهبری درباره تصمیم شون می فرماید :به نظر من این را باید ثبت گردد
که یک دختر و پسر جوانی برای اینکه در جشن عروسی شان خلاف شرع و گناهی انجام نگیرد. به خدا متوسل میشوند. سه روز روزه میگیرند.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی 🌹
••✾ @modafehh ✾••
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
『🌸🌱』 #شهیدانہ سخنپدرشهیدجهادمغنیہ: «همینشهداۍبرجستہۍدنیاۍ اسلام،همینشهیدعزیزۍڪہبہ وسیلهۍ
آخروصیت نامه اش نوشته بود:
وعدۂ ما بھــشت
بعد روی بہشت را خط زدہ بود
اصلاح کردہ بود :
وعدۂ ما "جَنَّتُ الْحُسِیْن «ع» "ッ
#شهیدحجت_اسدی🌱❤️
#شهیدانه
••✾ @modafehh ✾••
•😅♥️•
#طنز😆
یه نفر نام خانوادگیش: “ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ” ﺑﻮﺩﻩ!
ﻣﯿﺮﻩ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ: ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ، بنده خدا ﺩﺳﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ: ﺣﺎﺿﺮ ﻗﺮﺑﺎﻥ! ✋️
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﻢ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ: ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﯾﺴﺖ
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﻫﯿﺄﺕ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺑﯿﺎﻥ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ، ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺁﺑﺮﻭﺵ ﻧﺮﻩ ﺑﻬﺶ ﯾﮏ ﻣﺎﻩ ﻣﺮﺧﺼﯽ ﻣﯿﺪﻩ
ﻫﯿﺄﺕ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﻭﻣﺪﻧﺪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ 👮
همه ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻧﺪ : ﺭﻓﺘﻪ ﻣﺮﺧﺼﯽ … 😂
••✾ @modafehh ✾••
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_سوم
#قسمـت_صد_پنج
بعد همان جا روی زمین نشست و بر سر زنان مویه کرد. احسان و مهدی صدرا هم تحت تاثیر غم عمیق این مادر بودند.
زن ادامه داد: بچه ام رو ازم گرفتید و کشتید. شما دو تا بچه ام رو کشتید. شما نامسلمونا کشتیدش!
رامین غرید: تمومش کن! مثال تو مسلمونی؟اگه مسلمون تو باشی که فاتحه اسلام خونده است! من کشتمش؟ یا تویی که بچه دو ساله ات رو
به امان هوو ول کردی و رفتی!
زن نالید: روزگارمو سیاه کردین. فراریم دادین! حالا هم بچه ام رو هم گرفتید.
رامین از میان دندانهایش غرید: خفه شو بذار ببینم چکار میکنم.
بعد رو به مسئول پرونده کرد: جناب سروان، الان باید چکار کنم؟
مهدی دست صدرا را گرفت: بابا تو رو خدا!
صدرا به چشمان مهدی نگاه کرد: من هر کاری لازم باشه انجام میدم! اما معصومه تا تموم شدن تحقیقات بازداشته. هیچ کاریش نمیشه کرد!
مهدی ناله کرد: وثیقه چی؟
صدرا آرام گفت: مسئله قتله پسرم!
***********************
مهدی خودش را در اتاق زندانی کرده بود و با هیچ کسی حرف نمیزد.
ِ
زینب سادات که درد خود را از یاد برده و نگراِن نگرانی های برادرش بود.
صدرا روی سر زینب سادات را بوسید و گفت: عمو جان، برو باهاش حرف بزن. مهدی با عالم و آدم قهر کنه، با تو قهر نمیکنه. برو ببین میتونی
راضیش کنی شام بخوره؟
رها میان بغضش گفت: آره خاله جان، برو پیشش! حرف تو رو میخونه!
زینب سادات چادر روی سرش را مرتب کرد و به سمت اتاق مهدی رفت.
احسان نگاهش پی دختر رفت و بعد آرام به محسن گفت: این که چادر داره، چطور اجازه داد عمو ببوستش؟چادر الکیه؟
@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_سوم
#قسمـت_صد_شش
محسن اخم کرد: چادر الکی چیه؟
احسان چشمش را در کاسه چرخاند و گفت: یعنی برای اجبار مامان بابا، برای جلب توجه، بدون اعتقاد!
محسن لبخند زد: زینب و اجبار؟ زینب عاشق چادرشه! بعد از اینکه وصیت باباش رو خوند، اعتقادش قوی تر هم شد. بابا بهش محرمه!
احسان: چطور؟
محسن: مهدی و زینب خواهر برادر شیری هستن.
احسان: اینو صبح شنیدم
محسن: پدر و مادر و پدر بزرگ و مادر بزرگ و عمو و دایی و خاله و عمه هاشون بهشون محرم میشن دیگه.
احسان: تو هم محرمی؟
محسن: نه. من پسر عموی مهدی هستم!داداششم بودم محرم نمیشدم!
احسان: اینا هم مثل مامانت هستن؟
محسن: یعنی چطوری؟
احسان: نماز خون و اینا دیگه!
محسن: مامان من بعد از آشنا شدن با خاله آیه اینجوری شد. قبلا نماز نمیخوند اما الان همه اون نماز قضا ها رو هم خونده! مامان میگه هر چی
داره از خاله آیه داره.
احسان ابرویی بالا انداخت: واقعا؟
محسن: آره.
زینب سادات در اتاق را زد: داداش مهدی!
در باز شد و صورت غرق در اشک مهدی مقابل چشمان زینب سادات قرار گرفت.
مهدی کنار رفت و زینب وارد اتاق شد. مهدی در را بست و پشت در نشست. سرش را میان دستانش گرفت و بعد از دقایقی همانطور که ....
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
تامین هزینه درمان
موسسه مردم نهاد شهید عزیز🌷
@modafehh
شَب بود و هوایِ کربلآ ، عالے بود
در مصرع قبل جایِ ما ، خالے بود ...💔🥀
#شبتون_کربلایی
••✾ @modafehh ✾••
#سلامبرحسیــݩع❤️
✨ سلام حُسنِ زمین و زمان،
✨ سلام حسین
✨ سَرت سلامت
✨ و ماهِ رُخت تمام،حسین
◇ چقدر دور سَرت آفتاب
◇ مےگردد
◇ ستارهها همه
◇ محوِ تو صبح وشام حسین
#صبحتون_کربلایی🌤
••✾ @modafehh ✾••
پنج شنبہ: ناهار : جواد الائـمہ؛امام محمد تقی (درود خدا بر او باد)
شـام : هادی دلـها ؛امام علی النقی(درود خـدا بر او باد)
••✾ @modafehh ✾••
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
#آیه_گرافی💛 لَّا إِلَٰهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ؛ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ ...🗨 ‹ازناامیدۍ
#آیہ_گرافے
.♡.
[وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ ۚ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا]
•↯
وازجایےڪهفڪرشرانمےڪند،بهاو روزیمےدهد✨
هرکهبهخداتوڪلڪند،اوبرایشبس است✌️🏻
خداخواستِخودرابهکرسےمینشاند..
البتهخدابرایهرچیزیاندازهایگذاشته است..🍃
••✾ @modafehh ✾••
مراسم تحلیف ریاست جمهوری هم اکنون از شبکه ۱
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
🌹💠 حضرت امام خامنهای: از جملهی چیزهای بسیار مهم، آموختن روشهای صحیح کار داخل خانه - یعنی برخورد
#رهبرانہ
بہجواناݩعزیزتوصیہمیکنم،
کهباقرآنانسبگیرید،باقرآن
مجالستکنید...
هربارےکهشماباقرآننشستوبرخاست
کنید، یكپردهازپردههاےجهالتشما
برداشتهمیشود'!
یكچشمہازچشمہهاۍنورانیتدردل
شماگشایشپیدامیکندوجارےمےشود.
انسباقرآن ، مجالستباقرآن ،
تفهمقرآن ، تدبردرقرآن؛
اینهالازماست🌿'!
#آسیدعلےخامنهاۍ(:
#مقام_معظم_رهبری
••✾ @modafehh ✾••
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_سوم
#قسمـت_صد_هفت
نگاهش از زینب سادات دور بود گفت: چرا بهم نگفتی؟ چرا نگفتی اون عوضی کارد رو به استخونت رسوند؟ برادر نبودم؟
نگاه پر سوالش را به چشمان زینب سادات دوخت و ادامه داد: نگفتم اگه ایلیا هنوز بچه هست، من هستم؟نگفتم مثل برادر نه، خوِد خوِد برادرم برات؟
زینب سادات با بغض و قلبی پر از آرامش داشتن چنین خانواده ای گفت:
بحث من نیست. اومدم از مادرت بگیم
مهدی بغض کرد: زینب، مادرم وسط یک مشت دزد و قاتل گیر کرده.چکار کنم؟ بابا هیچ کاری نمیکنه! اون از مادرم بدش میاد. اگه مادرمم
بمیره؟ چکار کنم؟
زینب سادات به حرف های برادرش گوش داد. وقتی دید سکوت کرد، گفت: عمو صدرا رو اینطور شناختی؟ که حق رو ناحق کنه؟انصافت کجا
رفته؟اصلا به حرفات و کارات فکر میکنی؟ گفتم اومدم درباره مادرت حرف بزنم! نه اون زنی که فقط 9 ماه تو رو بزرگ کرده! کسی که نوزده سال بزرگت کرده! خاله رها رو دیدی؟ از نگرانی برای تو داره خودشو از بین میبره! وقتی تو توی کلانتری دنبال اون مادرت رفتی، اینجا یکی مادرانه برات دل میزد!خون به دلش نکن. اونا هر کاری برای آزادی مادرت میکنن!
مهدی که از اتاق بیرون آمد و مقابل رها زانو زد، رها آغوش گشود و دلبندک را سخت به جان کشید.
رها زیر گوش مهدی گفت: نگران نباش مامان فدات بشم. میاریمش بیرون. هر جور شده رضایت میگیریم، تو مرده باشم که اشک به چشمات بیاد. غم نخورغصه چی رو میخوری؟
مهدی هق زد: ببخشید مامان رها! ببخشید!
رها موهای پسرکش را نوازش کرد و با نگاهی قدر دان به زینب سادات نگاه کرد.
**
زینب در حیاط قدم میزد و به صدای دلتنگی های پدر گوش سپرد.
@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_سوم
#قسمـت_صد_هشت
ارمیا: خوبی دخترکم؟
زینب سادات: نه بابا! چرا هیچ چیزی خوب نمیشه؟ چرا قصه ما پایان خوش نداره؟
ارمیا: پایان خوش چیز خوبیه، اما تا حالا به معنیش فکر کردی؟ دنیا مثل قصه پریان نیست عزیزم!پایان خوش یعنی بابا مهدی. پایان خوش یعنی برای خدا بندگی کنی، خدمت خلق کنی، در راه خدا شهید بشی. شهید بشی یعنی با هدف رسیدن به خدا بمیری، در راهی که خدا ازت راضیه!
این پایان قصه زندگی هستش عزیزم. اگه آخر یک قصه دیدی زندگی جریان داره، بدون بال و سختی و امتحان هنوزم وجود داره. قصه زندگی
هر آدمی از تولدش شروع میشه تا مرگ. توی این دنیا منتظر خوشی ابدی و تا همیشه نباش، این دنیا برای خوشی آفریده نشده. این دنیا برای امتحانه و امتحان همیشه سخته. مگه اصلا امتحان آسون وجود داره؟ پایان قصه تو قشنگه نفس بابا! چون تو بلدی قشنگ زندگی کنی.
تو دختر آیه هستی!آیه ای که اسطوره منه. آیه ای که صبر و عشقش به خدا، منو از پپچی بیرون آورد. حالا منتظرم پایان قصه من برسه که خیالم
راحت بشه.
زینب با هق هق گفت: نگو بابا. نباشی نیستما!
ارمیا: گریه نکن عشق بابا!نفسم میگیره ها! میدونی که چقدر عزیزی؟
زینب لب ور چید: اوهوم.
ارمیا خندید. از همان خنده های آرام و مظلومانه اش: اوهوم چیه؟
زینب خندید: اوهوم یعنی بله.
زینب روی پله ها نشست و سرش را به میله های حفاظ تکیه داد: دوستت دارم بابا!
ارمیا: منم دوستت دارم. از همیشه تا همیشه...
زینب تکرار کرد: از همیشه تا همیشه.....
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
نریمان پناهی 2.mp3
6.18M
•°🌱
شور | یه عالمه گریه به روضه بدهکارم
[شب زیارتی اربابمون حسین ]💔
#مداحی
#شبتون_کربلایی
••✾ @modafehh ✾••