eitaa logo
"کنجِ حرم"
270 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
111 فایل
اِشتیاقے‌ڪه‌بہ‌دیدارِتودارَد‌دِلِ‌مَن دِلِ‌مَن‌دانَدومَن‌دانَم‌ودِل‌دانَدومَن حرفی سخنی؟! https://harfeto.timefriend.net/16818490554574 #شروطمون @shorotoinsohbata
مشاهده در ایتا
دانلود
❣🌟
آسمانےمی‌شوم ! وقتی‌نگاھت‌می‌کنـم . . ای‌تمـٰاشآیےترین‌ مخلوق‌خاکےدرزمین‌🌱♥️'!
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در ایــݩ دنــــ🌍ـــیــــــا اگــر غــــ😔ــــم هــســٺ... صــبــ😇ـــورۍ ڪــن، خــــ💚ـــدا هـم هــســٺ... ڪـݪـیـپ بـالـا رو دیـدے😍؟؟ دوسـش داشــٺـۍ😉؟؟ یـه ڪـانـاݪـی هـسـٺ،ڪـلـی از ایـݩ ڪلـیپ ها میـزاره ڪـه سـاخٺ خـود ڪـاناݪـه...🤩یـه عـالـمـه مـطاݪــب مــذهـبـے مـثـݪ: اسـٺـورۍ، پروفـایل، مـٺـن هـای جـذاب و... مـیـذاره😍از وصـیّـٺ نـامـه هـای شـهـداء بـگیـر تـا مـطالـب رهـبـرانـه و حـاج قـاسـمـی...✨💛 پـس مـنـتـظـر چـی هـسـتـی...؟!سـریـع عـضـو شـو...👇👇👇 •┈┈••✾•✨⁦♥️⁩✨•✾••┈┈• @MazhabiiiTor @MazhabiiiTor •┈┈••✾•✨⁦♥️⁩✨•✾••┈┈• ‼️عــضــو نــشـی پـشـیـمـون مـیـشـیـاااا...😄
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
+سلام خوبی؟ _سلام اره. +پیدا کردی اخر طرفدار کی هستی؟ 😃 -اره طرفدار گاندو هستم ولی😔 +ولی چی😰؟ _هرچی جستجو میزنم هیچ هیچ کانال از گاندو پیدا نمیکنم که همه چیز داشته باشه ✓ +منم گاندویی هستم! یک کانال داره حرف نداره⚡️ +رمان های گاندویی +ادیت از بازیگرا گاندو +چالش +تصاویر و پروفایل های گاندویی +کیلیپ دختر کفشدوزکی و ادیت +جوک وطنز +کلی مطالب گاندویی +درمورد خدا میزاره +درمورد اربعین و امام حسین +تلنگرانه +کلی ادیت های باخال از مجید. نوروزی و علی افشار و وحید رهبانی +سریال گاندو رو هم میزاره +کلی تم گاندویی +کلی اهنگ گاندویی که اصلا پیدا نمیکنی +خلاصه معدن گاندو هست +رهبرونه +شهیدانه +عاشقونه +شیک +لف پشیمون میاره _واقعا عالی که😄 +اره میدونم☺️ -میشه لینکشو بهم بدی لطفا لطفا +اممممم؛ باشه +فقط باید تا اخر براش بمونی کپی هاشم ازاده صلوات میخواد فقط -نه بابا ووووواوووو😵 -بده بده +بیا و شک. نکن بزن رو پیوستن ][🥀@sth120🥀][ گاندو _مرسییییییی
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
بسم الله الرحمن الرحیم وخدا به من گفت: تو ریحانه ی خلقت منی😍 چادرم عشق من است سپری در برابر دشمن {❤️✨} پاتوق فرشته های چادری😉 @doctaraneh ظرفیت محدود🌷 به عشق چادرت کلیک کن🎈🦋
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس✓
کانال هایی که معرفی کردم📌 بهترین کانال های ایتا هستن🏆 تبادلات گل نرگس کانال ناجور معرفی نمیکنه✓ همه کانال هایی که ادمینم از نظر معنوی و اخلاقی تایید شدن🎗 مدیر ها حتما جذب ها پی وی گفته شه🖇 برا اطلاع بیشتر از طرز کارم در اینفوتب عضو شید"سنجاقه"🔥 https://eitaa.com/joinchat/2046886010C514de53f6c بعد از مطالعه شرایط و طرز کار؛ اگر شرایط رو داشتید، پی وی در خدمتتونم✋🏻 💫@Makh8807💫
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس✓
داش‌محمـدرضـٰا (:♥️'
. سرِ‌مزار‌ شھـید‌ جھـٰان‌آرا از‌ محمدرضـٰا‌ فیلم‌ مـےگرفتم؛ گفت: این ‌فیلم‌هـٰا‌رو ‌بعـد ‌از شھادتم‌ پخش ‌کـن(: من ‌هم ‌شروع ‌بـھ‌ خندیدن‌ڪردم و گفتم [ حالاڪو‌تا‌شھادت‌چیزۍبگـو انداز‌ت‌باشـھ !] ڪمے‌شوخۍکـردیم‌و‌بعد‌گفت: - اگردمشق‌نشد‌حلب‌شھید‌مےشوم(:💚- 🌿'
به نام خدای علیم و حکیم🌱 رحیم و بسیط و شریف و نعیم🌼
_♥️
👤آنه ماریجه تازه مسلمان هلندی: ◽️اسلام کاملا زیباست. وقتی تصمیم  به تغییر برای بهتر شدن میگیرید  اول سخت است. اما در نهایت خواهید دید که  تصمیم خوبی بود. شاید روز یا هفته اول نباشد ، اما متوجه خواهید شد که چقدر در زندگیتان اثر خوبی دارد. ◽️اینکه چرا اکثر رسانه ها به اسلام حمله می کنند بخاطر این است که آنها به یک قربانی نیاز دارند که آن را مقصر همه چیز جلوه دهند. در غرب اینطور به ما القا شده است و به هر حال بیشتر اخبار ما جعلی است. ◽️به نظر من زیباترین آیه ای که در قرآن دیدم اینست که: “او شما را گمشده یافت پس هدایتتان کرد”.
. . میخواست‌تو‌راه‌جھاد‌گمنام‌بشه ولـے‌از‌گذاشتن‌عڪس‌خودش‌وکاراے‌خیری‌ کـه‌‌میکنه‌تو‌پروفایل‌و‌استوریش‌براے اینکه‌‌بیشتر‌دیده‌بشه‌و‌ازطرف‌بقیـه‌ تَحسین‌بشـه‌هـم‌نتونست‌بگذره . .! وقتی‌از‌ی‌ِ‌چیز‌کوچک‌نگذری‌از‌بقیه‌ چیزا‌هم‌ نمیتونی‌بگذری . .😐🤷‍♂ ~اوظُهورمیکُند •~•
برای پروفایل جدید کانال نظر بدید 🙂 بیشترین عکسی که نظر مثبت داشت همونو قرار میدم 😉
می دونی‌تباه‌بودن‌کجاست؟🤔
اونجا‌که‌هروقت‌کارمون‌گیر‌بود‌نشستیم‌سرسجاد‌ه‌گفتیم‌الهی‌العفو🙏🏻🤲🏻
‍ ‍ ❤️ ٢٠ 😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍 ماه رمضون با همه خوبی هاش تموم شد و من دل توی دلم نبود برای اتفاقی که قراره یک روز بعد عیدفطر بیوفته و فقط ۲۴ ساعت باهاش فاصله دارم. امروز عید فطره و من و خانواده بعد نماز عید اومدیم مصلی امام علی(مصلی کرمان) ب عد زیارت معراج شهدا حالا کنار مزار مادر بزرگم نشستیم چه قدر دلم برا خودش و حرفاش تنگ شده... چقدر دوسش دارم و میدونم دوسم داره.... فاطی: علی میای باهم بریم قدم بزنیم علی: آره عزیزدلم بریم خانومی فاطی: تو نمیای فائز؟ _نه برید خوش بگذره مامان: فائزه بنظرت برای فردا ظهر چی غذا درست کنم؟! _اووووم نمیدونم. من فسنجون دوس دارم مامان: فسنجون خالی که نمیشه. باید یه چیز دیگم کنارش باشه مادر _باشه بابا مگه من چیکار دارم مادر من بلند شدم و افتادم دنبال سوژه برای عکاسی... عکاسی آرومم میکنه چند تا عکس توپ گرفتم و پیش مامان اینا برگشتم. علی و فاطیم اومده بودن باهم رفتیم اول بستنی گرفتیم خوردیم بعدم رفتیم خونه تا جم و جور کنیم برای فردا خیلی استرس داشتم... خدایا یعنی قراره فردا دوباره اون چشمای عسلی رو ببینم.... شب تا صبح نخوابیدم و به فردایی فکر کردم که قرار بود محمدجواد رو بعد یکی دو ماه ببینم... خدایا شکرت نماز خوندم... دعا کردم... قران خوندم... آهنگای حامدو گوش دادم... بالاخره اون شب رو گذروندم و پا به روزی گذاشتم که ۱۵ روزه منتظرشم.... خدایا خودت میدونی چقدر دوسش دارم... کمکم کن.... فقط تویی که میتونی من و به وصال یارم برسونی.... °•°•°•°•°•°•°•°•☆⁦♡•✾•♡☆⁦•°•°•°•°•°•°•°•° 😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍
‍ ‍ ❤️ ٢١ 😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍 سرانجام روز موعود فرا رسیددددد امشب شام خونمون دعوتن آخ جوووون از ۶صبح زود که بلند شدم کل خونه رو خودم تنهایی تمیز کردم... حتی نمیخوام کسی کمکم بده... خودم میخوام خونه رو آب و جارو کنم که محمدجوادم روش قدم بزاره... خدایا... چقدر این پسر دوس داشتنیه... چقدر معصوم و پاکه نگاهش... چقدر خاصه... خدایا این پسرو بده بهم بقیه دنیا مال تو... فقط اونو بده من... باعشق همه کارای خونه رو کردم... زره زره قلبمو قاطی گوجه و خیار واسش سالاد درس کردم(این اوج جمله عاشقانم بود دیگه از من بیشتر از این توقع نمیره) این قدر کار کردم که صدای مامانمم در اومده بود مامان: فائزه مامان خودتی؟ چقدر کارکن شدی ها _بله مامان جون خودمم مگه من دلم میاد مامانم تنهایی زحمت بکشه همه کارارو انجام بده فاطی: خدا از ته دلت بشنوه به حق امام جواد _بیشعور حالا همه چیز آمادس برای ورود محمدجوادم حالا نوبت خودمه... یه مانتو کالباسی با روسری ساتن با ترکیب رنگای کالباسی و خاکستری و زرد و صورتی پوشیدم . خودمونیم ها خوشگل شدم ساعت هشت بود که زنگ در به صدا در اومد... قلبم تاپ تاپ میزد آخ قلبم اومد تو دهنم سریع چادر رنگی مو پوشیدم و با خانواده به استقبالشون رفتیم اول حاج خونام بعد حاجی جون اومدن تو.. وای چرا درو بستن... . پس محمدجواد کوش.... علی: عه حاج خانوم جواد کارش درست نشد؟ حاج خانوم: نه پسر گلم گفت ان شالله دفه بعد مزاحمتون میشه... دیگه هیچی از مکان و زمان نمیفهمیدم... چشمام تار شد و دنیا پیش روم سیاه.... فقط یادمه به دست فاطمه چنگ زدم که نیوفتم.... °•°•°•°•°•°•°•°•☆⁦♡•✾•♡☆⁦•°•°•°•°•°•°•°•° 😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍
‍ ‍ ❤️ ٢٢ 😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍 با احساس چکیدن آب روی صورتپ چشمامو باز کردم... نور چشمامو اذیت میکرد... دوباره بستمشون... مامان: وای چشماشو باز کرد بچم فاطی: مامان فاطمه منکه گفتم چیزیش نیست زیادی کار کرده امروز عادت نداشته حالش بد شد نگران نباشید حاج خانوم: ای وای خدا مرگم بده تقصیر ما شد بخدا بد موقع مزاحم شدیم. مامان: نگید تورو خدا این حرفارو فاطمه راست میگه این اثرات خستگیه شما بفرمایید بریم تو پزیرایی چشمامو باز نکردم تا لحظه ای رفتن بیرون از اتاقم فقط فاطمه موند فاطی: چشماتو بازکن آبجی جونم با صدایی از ته چاه میومد گفتم : چراغو خاموش کن فاطمه... چشمام اذیت میشه... فاطمه بلند شد و چراغو خاموش کرد و روی تخت کنارم نشست... فاطی: فائزه... آبجی... خودتو داری داغون میکنی _محمدجواد کجاست... چرا نیومده فاطی: گفتن آقا رفته اردو جهادی... _لعنتی... لعنتیییی.... خیلی نامردی زدم زیر گریه و هق هق میزدم... فاطمه منو تو بغلش گرفت.... فاطی: فائزه... _چیه فاطی: زشته الان خانوادش میگن بخاطر اونا داری اینجوری میکنی... پاشو بریم بیرون _باشه با فاطمه رفتیم بیرون بابا و علی گفتن چیشده فاطمه هم به همه گفت ضعف کرده و خسته شده و این حرفا... ولی تنها کسی که بین اون همه نگاه نگاهش باهام حرف میزد حاج آقا بود... احساس میکردم اون میدونه تو دلم چه خبره... °•°•°•°•°•°•°•°•☆⁦♡•✾•♡☆⁦•°•°•°•°•°•°•°•° 😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍
‍ ‍ ❤️ ٢٣ 😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍 اون شب با اون همه نگاه مخلف آخرش تموم شد... نگاه خسته من... نگاه نگران مامان... نگاه مشکوک علی... نگاه مهربون فاطمه... نگاه دلگرم کننده بابا... نگاه ناراحت حاج خانوم....و نگاه خاص و معنی دار حاج آقا.... وقت رفتن برای بدرقشون رفتیم... حاج آقا لحظه آحر آروم بهم گفت : فائزه خانم... دخترگلم... تنها راه تموم شدن آشوبی که افتاده به جونت توکله... از خودش بخوا دلتو از هرچی غیر خودش هست خالی کنه... مطمئن باش آروم میشی... و من چقدر دیر فهمیدم که حرفی که زد یعنی چی... و تاوان سختی که برای دیر فهمیدنم دادم.... فاطمه گفت خودش به مامان کمک میکنه و منو بزور فرستاد استراحت کنم... در اتاقو بستم و گوشه دیوار نشستم و تسبیح آبی مو تو دست گرفنم خدایااااا چرا نمیشنوی صدامو خدایااااا خیلی سخته امیدوار بشی و تو اوج خوشحالی یهو امیدتو پرپر کنن گوشیمو برداشتم.... فقط صدای حامد میتونست آرومم کنه... چون میدونم اونم این صدارو دوس داره... و از این مهم تر... صدای محمدجواد عین صدای حامده.... شهر باران رو پلی کردم... آروم باهاش میخوندم و اشک رو مهمون گونه هام میکردم... دیگه به هیچ چیز امید ندارم... دلم میخواد امشب بخوابم و دیگه بلند نشم... خدایا امشب بدجوری داغون شدم... بدجوری... این همه انتظار... این همه اشتیاق... همه نابود شد... به سمت تخت رفتم سرمو گذاشتم روی متکا و هنذفری رو توی گوشم گذاشتم... بعد شهر باران اهل نبرد پلی شد... آهنگ حامد درباره جهادگرا... خدایا یعنی ممکنه اونم الان اینو گوش بده... °•°•°•°•°•°•°•°•☆⁦♡•✾•♡☆⁦•°•°•°•°•°•°•°•°😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍
•📚🌱•
میخواۍدرس‌بخونۍبدونِ‌تَنبلۍ ؟! هۍزیرلَب‌بِگـو ؛ وَارزُقنی‌اِجتهادِالمُجتهِدین((:🍃
حَـذف‌عَڪس‌هـٰایَت‌بَھـانہ‌است.. آنھـا‌از‌چِشـمانَت‌مـۍترسند..シ! ‌ 🖐🏾💔••