❈⇠🔗| #استوری ❈⇠🔗| #مناسبتی ❈⇠🔗| #شاه_خراسان ‹نور‌اومده،علی‌ٰ‌نور‌اومده...› #انتشار‌باشما👀🖐🏻

آقاجون تولدت مبارک 🥺💛✨ #استوری #ولادت_امام_رضا

کنار‌پنجره‌فولاد‌تو‌انگار کبوتر‌میشه‌آهوی‌دل‌تنگم(:

یا امام رضا انشالله در شب تولدت این قول را بدهم که سعی کنم تاگناه نکنم امام رضا خودت بطلب تا همه اعضا این کانال به مشهد مشرف بشن و به همه حاجت هاشون برسن اللهم عجل لولیک الفرج #امام_رضا

🌿🌺﷽🌿🌺 حرم امام رضا (ع) منبع و محل رفت و آمد فرشته هاست و کانون آرامش اونوقت حرم میره اما آرامش نداره برای اینکه شاکی میره . از همه شاکیه از همسرش گرفته تا اطرافیان حتی از خدا هم گله داره زیارت امین الله اول میگه خدایا منو به مقدرات که چاره ای برای اونها نیست راضی کن 🌿حرم میری اگه گرفتاری هم داشتین لبخند بزن بگو آقا غصه منو نخور ....🌸🍃 بگو خدا برامون کافیه خدا و چهارده معصوم رو داریم چیزی کم نداریم . حاظری همه ثروت دنیا رو بهت بدن و اما ولایت خدا و اهل بیت رو نداشته باشی پس گره روی پیشونیت رو باز کن به خدا لبخند بزن #شکرگزاری کلید گشایش و اتفاقهای خوبه #امام_رضا #پای_درس_استادمحمدشجاعی

زیارت مختصر #امام_رضا علیه السلام

•|پرگرفتـݩ بہ هــواے تو چہ حـالے دارد چوݩ ڪبوتر، بہ هماݩ حاݪ و هوا محتاجمـ|• #یاغریب‌الغربا💔 #امام_رضا 🕊🌿

پیامبراکرم صلی الله علیه و اله: پاره تن من در خراسان دفن میشود. هیچ گرفتار و غمدیده‌ای اورا زیارت نمیکند، مگر اینکه خداوند غم اورا برطرف کرده و هیچ گنهکاری به زیارت او نائل نمیشود مگر انکه خداوند گناهش را می‌بخشد. 🌺میلاد #امام_رضا علیه‌السلام مبارک🌺 #همه_خادم_امام_رضاییم

. °•🌱 ز جان خوشتر اگر باشد توانی...♥️✨ #پروفایل #امام_رضا

#اندکی_تفکر🦋🌿 عجیب‌ترین معلم دنیا بود، امتحاناتش عجیبتر... امتحاناتی که هر هفته می‌گرفت و هرکسی باید برگه‌ی خودش را تصحیح می کرد، آن هم نه در کلاس، در خانه، دور از چشم همه. اولین باری که برگه‌ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم. نمی‌دانم ترس بود یا عذاب وجدان، هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم. فردای آن روز در کلاس وقتی همه‌ی بچه‌ها برگه‌هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شده‌اند به جز من، به جز من که از خودم غلط گرفته بودم. من نمی‌خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم. بعد از هر امتحان آنقدر تمرین می‌کردم تا در امتحان بعدی نمره‌ی بهتری بگیرم. مدت‌ها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید، امتحان که تمام شد، معلم برگه‌ها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت. چهره‌ی هم‌کلاسی‌هایم دیدنی بود. آنها فکر می‌کردند این امتحان را هم مثل همه‌ی امتحانات دیگر خودشان تصحیح می کنند. اما این بار فرق داشت، این بار قرار بود حقیقت مشخص شود. فردای آن روز وقتی معلم نمره‌ها را خواند فقط من بیست شدم، چون برخلاف دیگران از خودم غلط می‌گرفتم؛ از اشتباهاتم چشم‌پوشی نمی‌کردم و خودم را فریب نمی‌دادم. زندگی پر از امتحان است، خیلی از ما انسانها آنقدر اشتباهاتمان را نادیده می‌گیریم تا خودمان را فریب بدهیم، تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم، اما یک روز برگه‌ی امتحانمان دست معلم می‌افتد، آن روز چهره‌مان دیدنی است. آن روز حقیقت مشخص می‌شود و نمره واقعی را می‌گیریم. راستی در امتحان زندگی از بیست چند شدیم؟