هدایت شده از ♡تبادلات گسترده گل نرگس«دوشنبه»♡
#داستان_آموزنده 🌱
#بسیارآموزندهودردناک 😔
#جزایبینماز ♨️
غسالی گفت ،وقتی که جوانی🧑🏻 را برای غسل کردن بردیم ميخواستیم لباس👕 های او را از بدن خارج کنیم اما از بس که لباس هایش تنگ و اندامی بود، نتوانستیم آنها را از بدنش خارج کرده و مجبور شدیم با قیچی✂️ لباسهایش را برش داده و شروع به غسل کردن او کنیم.
اما ماجرا از آنجا شروع شد که وقتی سربندی که هنگام مرگ بر سرش بسته بود را باز کردیم 😬
میخوای ادمه شو بخونی ؟
توی این کانال سنجاقه.نبود لف بده
با کلی از این مطالب و شهیدانه و رمان و چادرانه و پروفایل و استوری و......
پس بیا توی این کانال پشیمون نمیشی 😉
♡~ @modafeiii ~♡
اینم لینکش 😊
هدایت شده از ♡تبادلات گسترده گل نرگس«دوشنبه»♡
بسـݥ رَب مھدۍ فــاطمہ♥️🌿
⭕️این یڪ فراخوان است
🛑توجه 🛑توجه
خواهران و برادران مھدی دوست شما به یڪ محفل مھدوی دعوت شده اید
شڪ نکنید اگر در حال خواندن این بنر هستید شما هم دعوتید بله شمایی که درحال خواندن این بنر هستید
نه تنها به عنوان یک عضو تماشاگر بلکه به عنوان یڪ یاری گر ازشما دعوت به عمل می آید
بعد عضویت در کانال اطلاعات و کانال اصلی صمصام المنتقم، به بیو گرافی کانال مراجعه کرده و به پی وی ادمین کلمه (مهدی یاوران )را ارسال کنید
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
https://eitaa.com/samsamelmontaghem
هدایت شده از ♡تبادلات گسترده گل نرگس«دوشنبه»♡
اکیپ خاص با نویسنده های خاص😎😁
اولین و برترین اکیپ نویسندگان گاندویی😎✌️
بیا دیگه حوصلت سر نمیره😌😂❤️
@ekip_nevisande_ha
@ekip_nevisande_ha
@ekip_nevisande_ha
@ekip_nevisande_ha
هدایت شده از ♡تبادلات گسترده گل نرگس«دوشنبه»♡
-سلام اجی!خوبۍ؟😚
+سلامابجینه؟!😔
-عه😱چرا؟
+چونهیجکانالێتویایتاندارمو میخوام حذفش کنم😡
-واه چرا زود تر نگفتی دختر😱
+مگهکانالخوبسراغداری؟!😍
-بلهکهدارم😏😏
+خوزودباشبده😍
-شرطداره☺️
+چیههرچیباشهقبوله😍💝
-اینکهاومدیلفندیچوندلاجیتمسیوزه😭
+واهدستمبشکنه😡😱
-قبوله؟😘
+پسچی😍😍😘😘😍😘😍😍
پاتوقدختراۍعراقی وانقلابۍ.ir✌️🏻🇮🇷
فقطبزن رو لینڪ و ترڪ نکن😌😘
یـہ ڪانال با حـال و هوا عالـے😃
ـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜـٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜ
@ooooog
شمادعوتشدھبانوفاطمهزهرایۍ👆🏻🌱
هدایت شده از ♡تبادلات گسترده گل نرگس«دوشنبه»♡
سلام به شما دختراکه عاشقه عروسک های بافتنی هستین🌸😊
اگه دوست داری عروسک بیا اینجا چه عروسک هایی بخر وببر بیا زود باش🌼😃
✨این لینگه بنده جهت سفارش✨
💫💜https://eitaa.com/Mahdiye138686💜💫
https://eitaa.com/joinchat/2904817781Ccc13c7a3cb
اینم لینگ کانال که میتونید بفرستید برا دوستاتون تا دنبال کنندمون زیاد شه👆☺
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس✓
کانال هایی که معرفی کردم📌
بهترین کانال های ایتا هستن🏆
تبادلات گل نرگس کانال ناجور معرفی نمیکنه✓
همه کانال هایی که ادمینم از نظر معنوی و اخلاقی تایید شدن🎗
مدیر ها حتما جذب ها پی وی گفته شه🖇
برا اطلاع بیشتر از طرز کارم در
اینفوتب عضو شید"سنجاقه"🔥
https://eitaa.com/joinchat/2046886010C514de53f6c
بعد از مطالعه شرایط و طرز کار؛
اگر شرایط رو داشتید،
پی وی در خدمتتونم✋🏻
💫@Makh8807💫
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس✓
متولد چه ماهی هستی؟🐣🐚
فروردین اردیبهشت خرداد🌸
تیر مرداد شهریور🌳
مهر آبان آذر🍂
دی بهمن اسفند❄️
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
#فالی_در_آغوش_فرشته
#قسمت_پنجم
به قلم آیناز غفاری نژاد
کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده...
+سلام بر خانوم خانما، دختر گل و نمونه، چه خبر چی کار میکنی ، کجا بودی؟
_سلام مامان جان بزار برسم بعد سوال پیچم کن با آنالی رفته بودم بیرون .
+دخترم امشب خونه ی خالت اینا مهمونی گرفتن برای اومدن کامران،خالت تو رو هم دعوت کرده گفته امشب حتما بری و گرنه ناراحت میشه .
_مامان! تو که می دونی من از مهمونی خوشم نمیاد اونم اگر خونه ی خاله زهره باشه به اجبار که نمیشه مادر من !!!بعدشم از اون کامرانه خوشم نمیاد.
+تو که چند ساله ندیدیش دختر! اینقدر زود قضاوت نکن ساعت ده شب مهمونی دارن یادت نره هااا
بعدشم یکم به خودت برس این چه قیافه ای که برای خودت درست کردی...؟!
بدون توجه به حرف و ایراد های مامان به طرف پله هایی که به اتاقم ختم می شد پا تند کردم...
هنوزم فکرم درگیر اون پسره توی کافی شاپ بود...چهرش خیلی به نظرم آشنا می اومد حس میکردم یه جایی دیدمش اما نمیدونم کجا ...
کلافه از افکارم خودمو روی تخت انداختم و ساعد دستمو روی چشمام گذاشتم ...
کم کم چشمام گرم شد و به دنیای بی خبری خواب رفتم ...
★★★★★★
+دخترم ... دخترم... مروا جان ...
_بله مامااان
+ چقدر میخوابی ، بلند شو ساعت پنج بعد از ظهره ...
برات آرایشگاه نوبت گرفتم آماده کن ساعت ساعت ده باید بری خونه خالت اینا
مث جن دیده ها سریع نشستم روی تخت باصدای بلند داد زدم کی گفت برای من نوبت بگیری!!؟؟
من مهمونی برو نیستم ...
+باید بری ...
_باید نداریم مامان جان . حالا هم برو بیرون ... زود...
مامان چشاش برق عجیبی زد و گفت :
+سر من داد نزن دختره چش سفید من بزرگترتم و صلاحتو بهتر از خودت می دونم پس من میگم کدوم درسته و کدوم غلط...
ادامه دارد...
🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
#فالی_در_آغوش_فرشته
#قسمت_ششم
به قلم آیناز غفاری نژاد
کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده...
هودیمو به تن کردم و کلاهشو روی موهام انداختم...
بدون اینکه مامان چیزی متوجه بشه از خونه اومدم بیرون ...
هوای خیلی خوبی بود...داخل خیابونا داشتم قدم میزدم که گوشیم زنگ خورد...
هرکسی عاشقه حال منو میدونه...
بذار کل دنیا بهم بگن دیوونه ...
خیلی این آهنگ رو دوست داشتم.
چشمم سمت اسم کسی که تماس گرفته بود رفت ... کاملیا !
خواستم رد تماس بدم اما با خودم گفتم شاید کار مهمی داشته باشه، تماس رو وصل کردم ...
_سلام بر کاملیا ! پارسال دوست امسال آشنا ، رفیق نیمه راه ...
+سلام بر مروای خودم ،خوبی؟ من رفیق نیمه راهم؟!
_بله دیگه عزیز... وقتی رفتی با ازما بهترون دیگه سراغی از من نمیگیری .
+ هوف مروا ! آره بهت حق میدم این روزا خیلی مشغله دارم... راستی دلم برات خیلی تنگ شده ، قراره با ساشا امشب بریم خونه ی خالت اینا تو هم میای؟!
_وای کاملیا امروز از صبح دارم اسم کامران و اون مهمونی کوفتیشو میشنوم، نمیدونم شاید اومدم...
+آخی عزیز دلم ،، خب دوست داشتم ببینمت ،فعلاً...
_خداحافظ عزیز
حوصله اون مهمونی کسل کننده رو نداشتم از طرفی هم اگر نمی رفتم آخر شب با مامانم یه دعوای حسابی میکردم...
تصمیم گرفتم برم ولی آرایشگاه نرم خودم آرایش کنم بهتره.
ساعتو نگاه کردم ۶ بعد از ظهر بود .سریع به سمت خونه رفتم...
ادامه دارد...
🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
#فالی_در_آغوش_فرشته
#قسمت_هفتم
به قلم آیناز غفاری نژاد
کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده...
تو آینه خودمو نگاه کردم...
این دخمل خوشمله کیه؟
-مروا جیگره
یه تیپی زده بودم که امشب دهن همه از شگفتی باز بمونه...
با موهای مشکیم فرق باز کردم و طره ای از موهام رو دادم بیرون... و همینطور از پشت هم تکه ای از موهایی که حالت دادم بیرون اومد .
کفش نقره ای کف صافی رو به پا کردم و شلوار لی لوله تفنگی رو از کمد بیرون کشیدم ...
لباس مجلسی آستین بلدم رو تنم کردم ...
بادیدن تیپم سوتی زدم و یه بوس تو آینه واسه خودم فرستادم ...
کیفم رو برداشتم و از اتاق خارج شدم ...
★★★★★
به خونه خاله زهره که رسیدم دم در خیلی شلوغ بود...
بعد از رفتن کامران رفت و آمد من هم به این خونه خیلی کم شده بود به طوری که شاید سالی یکبار اون هم برای سال نو می اومدیم اما مثل همیشه ظاهرش خیلی شیک بود ...
محله خاله زهره اینا فرمانیه بود عاشق محلشون بودم منطقه یک تهران و جزو بهترین محله های تهران به شمار می اومد.
ماشین رو پارک کردم و دست از برانداز کردن خونه برداشتم.
وارد خونه که شدم یکی از خدمتکارا به سمتم اومد و پالتو و وسایلمو ازم گرفت در همین حین خاله زهره رو دیدم که مثل همیشه خیلی شیک و مرتب بود و البته کمی پیر شده بود اما با وجود اون همه آرایش چروک های صورتش آنچنان خود نمایی نمیکرد.
یک شومیز و دامن خیلی شیک به تن کرده بود ، شومیزش پر از گل های سرمه ای ،قرمز و خاکستری بود و دامن سیاهی به پا کرده بود.
همینطور که در حال رصدش بودم متوجه شدم داره به سمتم میاد...
ادامه دارد...
🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
#فالی_در_آغوش_فرشته
#قسمت_هشتم
به قلم آیناز غفاری نژاد
کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ...
+ببین کی اینجاست ! سلام مروای خاله چقدر خوشگل شدی فدات شم . ماشااللّٰه . خوبی عزیزم؟
_سلام خاله جان ،ممنون نظر لطفتونه . شما خوب هستید ...
+فدات عزیزم، کامران مامان! بیا ببین کی اینجاست...
رد نگاه خاله رو گرفتم و رسیدم به چند تا پسر چهره یکیشون آشنا بود حالت صورتش به کامران می خورد...
کامران با شنیدن صدای مادرش، از پسرا خواست از خودشون پذیرایی کنن تا برگرده...
هر لحظه نزدیکتر می شد و صورتش واضح تر، خودش بود ، دوست بچگیای من و کاوه ، چقدر تغییر کرده بود .
یه پیرهن دیپلمات چسب که دو دکمه یقه شو نبسته بود و یه کت و شلوار نسبتاَ جذب و البته ته ریشش که خیلی جذاب ترش کرده بود...
باصدای کامران ، دست از برانداز کردنش برداشتم و نگاهم رو به طرفشون سوق دادم ...
+کامران جان یادت اومد؟
×معلومه مامان جان مگه میشه دوست دوران بچگیامو فراموش کنم ؟
دستاش رو از هم باز کرد تا بغلم کنه و ابراز دلتنگی ، که با نگاهم به خاله فهموندم مانعش بشه...
من اهل این کارا نبودم ، خاله زهره با سیاست خاص خودش بحث رو خیلی خوب جمع کرد و کامران رو به دست دادن و احوال پرسی ساده، قانع کرد...
×وای دختر چقدر بزرگ شدی ! باورم نمیشه ... یعنی تو همون مروا کوچولویی که همیشه با پسرا فوتبال بازی میکرد؟
با یاد آوری گذشته لبخندی روی صورتم شکل گرفت ...
کامران ، همیشه و همه جا هوامو داشت... حتی بیشتر از کاوه
_چرا باورت نمیشه پسر خاله ؟ آره من همون مروام همون مروایی که همیشه با پسرا بازی میکرد.
خاله که دید ما گرم حرف زدن شدیم تصمیم گرفت ما رو تنها بذاره ...
+ خب کامران جان من تنهاتون میزارم، مروا عزیزم از خودت پذیرایی کن نبینم دست خالی نشستیا .
_چشم خاله جان ... ممنون.
×خب مروا جان چه خبرا ، چیکار میکنی؟!
از لفظ جانش که پسوند اسمم گزاشته بود حس بدی بهم دست داد ولی ترجیح دادم یه امشبو چیزی نگم تا بخیر بگذره ...
ادامه دارد ...
🍃💚🍃💚🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🍃
چرا میگوییم به فرجِ قریبالوقوع #امام_زمان (عج) امیدوار باشید؟
#سخنرانی
میگفٺڪہ:
عَظِمَتِنوڪرۍ،دَرخونہےِ
امـٰامحٌسِـینرو،زمانےمیفَہمے..
کہشَبِاَوَّلِقبـر⚰،
وقٺۍزَبـونِتبَنداومَـد..؛
یہوَقتمیبینۍیہصِدایۍمیاد،
میگہنترس،مَـنهَستَم..!😔
#منوفراموشنکنارباب🚶🏿♂"
#اماممہربانی...♥️"
∞↻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیـاد،دࢪگــیࢪرفـتاࢪادمـانــشـیـد🙂💫':)
#پندانه
∞↻
#تلنگر
+حاجآقا
چیکارکنمسمتگناھ نرم؟
-اولبایدببینےعاملگناهچیہ؟
زمینہاشروازبینببری !
امابهترینراهحلاینہکہخودترو
بہکارخدامشغولکنے♥️!'
آدمبیکار
بیشتردرمعرضگناهہ🙂🍃
بیڪارنشینیما🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•••❥🖤🥀
قࢪاࢪمــا..
توصحنمـ ـ ـادرت-'💚'-باشھ..((:
🎞|↫#استورے'
📿|↫#دوشنبہهاۍامامحسنے'
#حدیث_گرافی🦋
از دست دادن فرصت، باعث اندوه می شود.
امیرالمؤمنین علیه السلام 🌹