هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«یکشنبه»★
#رمان_عاشقی_با_تو_تا_ابد
❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️
❤️❤️
❤️
مهماندار اون مرد رو به یه بهونه ای کشوند اخر هواپیما و داوود عملیات رو شروع کرد
رفت سراغ کیف سامسونت وکاملا هوشمند و بدون اینکه کسی متوجه بشه اطلاعات رو ازش خارج کرد و گرفت توی دستش و اطلاعات تقلبی رو از لباسش در اورد و گذاشت تو کیف و زیپ کیف رو بست
که اون مردٍ همراه شارلوت،،،،،،،، با اسلحه از اخر هواپیما خارج شد 😱😱
وقتی داوود رو در اون حالت دید به مهماندار دوم شلیک کردو و به سمت داوود حمله ور شد داوود پشتش به اون مرد بود و به سرعت اطلاعات رو انداخت زمین و هلشون داد زیر یکی از صندلی های مسافرا و روشو برگردوند سمت اون مرد
که اون مرد ماشه اسلحه رو کشید و به کتف داوود شلیک کرد 😱😱
داوود با مقاومت زیادی ایستاد و اسلحه اش رو در اورد و شلیک کرد که به اون مرد نخورد همراه شارلوت،،،،،، یه شلیک دیگه به دست دوم داوود کرد 😱😱
و داوود افتاد رو زمین 😨😱
اقا محمد داد زد: یا خدااااااااااا
رسول با صدای بغض دار به داوود گفت: طاقت بیار داداش
دیگه کنترلی روی بدن لرزانم نداشتم
اشکام سرازیر شده بود و دویدم سمت دستشویی چند بار به صورتم اب زدم که طبیعی به نظر بیاد من باید اروم باشم باید نجاتش بدم تمام زندگی ام جلو چشمام داشت پر پر میشد
کاشکی التماسش میکردم نره
میخوای بقیه اش را بخونی پس عضو کانالشون شو 🍀
این تازه یکی از قسمت های هیجانی و با حالش بود 🤤
میخوای بهت بگم بعد از این که داوود میوفته زمین چی میشه 😍
نمیگم خودت برو بخون 😇😁
بدو برو بقیه اش را خودت بخون 🏃♀️🏃♀️
لینک کانال 👇
@martyrs11
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«یکشنبه»★
#رمان_عاشقی_با_تو_تا_ابد
❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️
❤️❤️
❤️
مهماندار اون مرد رو به یه بهونه ای کشوند اخر هواپیما و داوود عملیات رو شروع کرد
رفت سراغ کیف سامسونت وکاملا هوشمند و بدون اینکه کسی متوجه بشه اطلاعات رو ازش خارج کرد و گرفت توی دستش و اطلاعات تقلبی رو از لباسش در اورد و گذاشت تو کیف و زیپ کیف رو بست
که اون مردٍ همراه شارلوت،،،،،،،، با اسلحه از اخر هواپیما خارج شد 😱😱
وقتی داوود رو در اون حالت دید به مهماندار دوم شلیک کردو و به سمت داوود حمله ور شد داوود پشتش به اون مرد بود و به سرعت اطلاعات رو انداخت زمین و هلشون داد زیر یکی از صندلی های مسافرا و روشو برگردوند سمت اون مرد
که اون مرد ماشه اسلحه رو کشید و به کتف داوود شلیک کرد 😱😱
داوود با مقاومت زیادی ایستاد و اسلحه اش رو در اورد و شلیک کرد که به اون مرد نخورد همراه شارلوت،،،،،، یه شلیک دیگه به دست دوم داوود کرد 😱😱
و داوود افتاد رو زمین 😨😱
اقا محمد داد زد: یا خدااااااااااا
رسول با صدای بغض دار به داوود گفت: طاقت بیار داداش
دیگه کنترلی روی بدن لرزانم نداشتم
اشکام سرازیر شده بود و دویدم سمت دستشویی چند بار به صورتم اب زدم که طبیعی به نظر بیاد من باید اروم باشم باید نجاتش بدم تمام زندگی ام جلو چشمام داشت پر پر میشد
کاشکی التماسش میکردم نره
میخوای بقیه اش را بخونی پس عضو کانالشون شو 🍀
این تازه یکی از قسمت های هیجانی و با حالش بود 🤤
میخوای بهت بگم بعد از این که داوود میوفته زمین چی میشه 😍
نمیگم خودت برو بخون 😇😁
بدو برو بقیه اش را خودت بخون 🏃♀️🏃♀️
لینک کانال 👇
@martyrs11