هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«پنجشنبه»☆
#رمان_نگاه_عشق
امین: الهه من دوست دارم چراا نمیفهمی آخه؟؟ها؟
من: اما من تورو دوست ندارم، من ازت خوشم نمیاد رامین تو چرا نمیفهمی ؟
یه لحظه حواسم پرت شد که دیدم مچ دستم پرس شده
چی؟ را.. رامین دستم رو گرفته بود . وااای خدای من نه نه این یه گناه خیلی بزرگه
من: ولم کن عوضی ... ولم کن ...گفتم ولم ک...
که یه نفر اومد و یه سیلی محکم زد تو گوش رامین
من دوییدم عقب و فقط جیغ میکشیدم . اون دوتا هم داشتن همدیگه رو چک و لگد میزدن
با جیغای من مردم اومدن و جداشون کردن . رامین که با عصبا نیت رفت نشست تو ماشینش و اون آقاهم نشسته بود رو زمین. رفتم که ازش تشکر کنم.
من: خیلی ممنونم ازتون اما... شما کی هستین؟
که صورتشو برگردوند سمت من.
*: من شهوانی هستم . رضا شهوانی .
چی ؟؟ همون پسره تو دانشگاه؟؟
که دیدم خون از دماغش راه افتاده . سریع از تو کیفم یه دستمال دراوردم و دادم دستش که خون دماغش رو پاک کنه .
من:بفرمایید.
دستمال رو ازم گرفت و گفت...
رضا: الهه خانم من... من.. شمارو دوستتون دارم .............
اگه میخوای ادامه این رمان جذاب رو بخونی رو لینک زیر کلیک کن⬇️⬇️
***♡♡♡ https://eitaa.com/joinchat/4208263303C7b6080e166 ♡♡♡***
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«پنجشنبه»☆
#رمان_نگاه_عشق
امین: الهه من دوست دارم چراا نمیفهمی آخه؟؟ها؟
من: اما من تورو دوست ندارم، من ازت خوشم نمیاد رامین تو چرا نمیفهمی ؟
یه لحظه حواسم پرت شد که دیدم مچ دستم پرس شده
چی؟ را.. رامین دستم رو گرفته بود . وااای خدای من نه نه این یه گناه خیلی بزرگه
من: ولم کن عوضی ... ولم کن ...گفتم ولم ک...
که یه نفر اومد و یه سیلی محکم زد تو گوش رامین
من دوییدم عقب و فقط جیغ میکشیدم . اون دوتا هم داشتن همدیگه رو چک و لگد میزدن
با جیغای من مردم اومدن و جداشون کردن . رامین که با عصبا نیت رفت نشست تو ماشینش و اون آقاهم نشسته بود رو زمین. رفتم که ازش تشکر کنم.
من: خیلی ممنونم ازتون اما... شما کی هستین؟
که صورتشو برگردوند سمت من.
*: من شهوانی هستم . رضا شهوانی .
چی ؟؟ همون پسره تو دانشگاه؟؟
که دیدم خون از دماغش راه افتاده . سریع از تو کیفم یه دستمال دراوردم و دادم دستش که خون دماغش رو پاک کنه .
من:بفرمایید.
دستمال رو ازم گرفت و گفت...
رضا: الهه خانم من... من.. شمارو دوستتون دارم .............
اگه میخوای ادامه این رمان جذاب رو بخونی رو لینک زیر کلیک کن⬇️⬇️
***♡♡♡ https://eitaa.com/joinchat/4208263303C7b6080e166 ♡♡♡***
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«پنجشنبه»☆
#رمان_نگاه_عشق
امین: الهه من دوست دارم چراا نمیفهمی آخه؟؟ها؟
من: اما من تورو دوست ندارم، من ازت خوشم نمیاد رامین تو چرا نمیفهمی ؟
یه لحظه حواسم پرت شد که دیدم مچ دستم پرس شده
چی؟ را.. رامین دستم رو گرفته بود . وااای خدای من نه نه این یه گناه خیلی بزرگه
من: ولم کن عوضی ... ولم کن ...گفتم ولم ک...
که یه نفر اومد و یه سیلی محکم زد تو گوش رامین
من دوییدم عقب و فقط جیغ میکشیدم . اون دوتا هم داشتن همدیگه رو چک و لگد میزدن
با جیغای من مردم اومدن و جداشون کردن . رامین که با عصبا نیت رفت نشست تو ماشینش و اون آقاهم نشسته بود رو زمین. رفتم که ازش تشکر کنم.
من: خیلی ممنونم ازتون اما... شما کی هستین؟
که صورتشو برگردوند سمت من.
*: من شهوانی هستم . رضا شهوانی .
چی ؟؟ همون پسره تو دانشگاه؟؟
که دیدم خون از دماغش راه افتاده . سریع از تو کیفم یه دستمال دراوردم و دادم دستش که خون دماغش رو پاک کنه .
من:بفرمایید.
دستمال رو ازم گرفت و گفت...
رضا: الهه خانم من... من.. شمارو دوستتون دارم .............
اگه میخوای ادامه این رمان جذاب رو بخونی رو لینک زیر کلیک کن⬇️⬇️
***♡♡♡ https://eitaa.com/joinchat/4208263303C7b6080e166 ♡♡♡***