eitaa logo
"کنجِ حرم"
272 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
111 فایل
اِشتیاقے‌ڪه‌بہ‌دیدارِتودارَد‌دِلِ‌مَن دِلِ‌مَن‌دانَدومَن‌دانَم‌ودِل‌دانَدومَن حرفی سخنی؟! https://harfeto.timefriend.net/16818490554574 #شروطمون @shorotoinsohbata
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«پنجشنبه»☆
امین: الهه من دوست دارم چراا نمیفهمی آخه؟؟ها؟ من: اما من تورو دوست ندارم، من ازت خوشم نمیاد رامین تو چرا نمیفهمی ؟ یه لحظه حواسم پرت شد که دیدم مچ دستم پرس شده چی؟ را.. رامین دستم رو گرفته بود . وااای خدای من نه نه این یه گناه خیلی بزرگه من: ولم کن عوضی ... ولم کن ...گفتم ولم ک... که یه نفر اومد و یه سیلی محکم زد تو گوش رامین من دوییدم عقب و فقط جیغ میکشیدم . اون دوتا هم داشتن همدیگه رو چک و لگد میزدن با جیغای من مردم اومدن و جداشون کردن . رامین که با عصبا نیت رفت نشست تو ماشینش و اون آقاهم نشسته بود رو زمین. رفتم که ازش تشکر کنم. من: خیلی ممنونم ازتون اما... شما کی هستین؟ که صورتشو برگردوند سمت من. *: من شهوانی هستم . رضا شهوانی . چی ؟؟ همون پسره تو دانشگاه؟؟ که دیدم خون از دماغش راه افتاده . سریع از تو کیفم یه دستمال دراوردم و دادم دستش که خون دماغش رو پاک کنه . من:بفرمایید. دستمال رو ازم گرفت و گفت... رضا: الهه خانم من... من.. شمارو دوستتون دارم ............. اگه میخوای ادامه این رمان جذاب رو بخونی رو لینک زیر کلیک کن⬇️⬇️ ***♡♡♡ https://eitaa.com/joinchat/4208263303C7b6080e166 ♡♡♡***
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«پنجشنبه»☆
امین: الهه من دوست دارم چراا نمیفهمی آخه؟؟ها؟ من: اما من تورو دوست ندارم، من ازت خوشم نمیاد رامین تو چرا نمیفهمی ؟ یه لحظه حواسم پرت شد که دیدم مچ دستم پرس شده چی؟ را.. رامین دستم رو گرفته بود . وااای خدای من نه نه این یه گناه خیلی بزرگه من: ولم کن عوضی ... ولم کن ...گفتم ولم ک... که یه نفر اومد و یه سیلی محکم زد تو گوش رامین من دوییدم عقب و فقط جیغ میکشیدم . اون دوتا هم داشتن همدیگه رو چک و لگد میزدن با جیغای من مردم اومدن و جداشون کردن . رامین که با عصبا نیت رفت نشست تو ماشینش و اون آقاهم نشسته بود رو زمین. رفتم که ازش تشکر کنم. من: خیلی ممنونم ازتون اما... شما کی هستین؟ که صورتشو برگردوند سمت من. *: من شهوانی هستم . رضا شهوانی . چی ؟؟ همون پسره تو دانشگاه؟؟ که دیدم خون از دماغش راه افتاده . سریع از تو کیفم یه دستمال دراوردم و دادم دستش که خون دماغش رو پاک کنه . من:بفرمایید. دستمال رو ازم گرفت و گفت... رضا: الهه خانم من... من.. شمارو دوستتون دارم ............. اگه میخوای ادامه این رمان جذاب رو بخونی رو لینک زیر کلیک کن⬇️⬇️ ***♡♡♡ https://eitaa.com/joinchat/4208263303C7b6080e166 ♡♡♡***
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«پنجشنبه»☆
امین: الهه من دوست دارم چراا نمیفهمی آخه؟؟ها؟ من: اما من تورو دوست ندارم، من ازت خوشم نمیاد رامین تو چرا نمیفهمی ؟ یه لحظه حواسم پرت شد که دیدم مچ دستم پرس شده چی؟ را.. رامین دستم رو گرفته بود . وااای خدای من نه نه این یه گناه خیلی بزرگه من: ولم کن عوضی ... ولم کن ...گفتم ولم ک... که یه نفر اومد و یه سیلی محکم زد تو گوش رامین من دوییدم عقب و فقط جیغ میکشیدم . اون دوتا هم داشتن همدیگه رو چک و لگد میزدن با جیغای من مردم اومدن و جداشون کردن . رامین که با عصبا نیت رفت نشست تو ماشینش و اون آقاهم نشسته بود رو زمین. رفتم که ازش تشکر کنم. من: خیلی ممنونم ازتون اما... شما کی هستین؟ که صورتشو برگردوند سمت من. *: من شهوانی هستم . رضا شهوانی . چی ؟؟ همون پسره تو دانشگاه؟؟ که دیدم خون از دماغش راه افتاده . سریع از تو کیفم یه دستمال دراوردم و دادم دستش که خون دماغش رو پاک کنه . من:بفرمایید. دستمال رو ازم گرفت و گفت... رضا: الهه خانم من... من.. شمارو دوستتون دارم ............. اگه میخوای ادامه این رمان جذاب رو بخونی رو لینک زیر کلیک کن⬇️⬇️ ***♡♡♡ https://eitaa.com/joinchat/4208263303C7b6080e166 ♡♡♡***