eitaa logo
"کنجِ حرم"
264 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
111 فایل
اِشتیاقے‌ڪه‌بہ‌دیدارِتودارَد‌دِلِ‌مَن دِلِ‌مَن‌دانَدومَن‌دانَم‌ودِل‌دانَدومَن حرفی سخنی؟! https://harfeto.timefriend.net/16818490554574 #شروطمون @shorotoinsohbata
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده... از توی شیشه جلو نگاهی به داخل ماشین انداختم ، آنالی نبود ! خیلی سریع از خیابون رد شدم و به سمت ماشین دویدم ، در سمت آنالی رو باز کردم که آنالی مثل جنازه ای درحال افتادن روی زمین بود . با پاهام مانع افتادنش شدم . موبایل رو ، روی صندلی عقب پرت کردم و با دستام بازو هاش رو گرفتم . به صورتش چندین بار ضربه زدم . - آنالی ! آنالی چت شد یهو ؟ خوبی تو ؟! در حالی که عرق از سر و کلش می ریخت گفت : + خ ... خوبم . به سمت صندلی هلش دادم و کمربند رو محکم بستم . - قیافت که این رو نمیگه ! وایسا تا بیام . در های ماشین رو قفل کردم و دوباره رفتم اون سمت خیابون . احتمال میدادم گرسنه شده چون قبلا چندباری اینجوری شده بود . به علاوه این گندی که زده و چند روزی خماری کشیده ، قطعا بدنش خیلی ضعیف شده . از مغازه ای چند تا آب میوه و کیک گرفتم و بعد از حساب کردن دوباره به سمت ماشین رفتم . در ماشین رو باز کردم و نشستم . پلاستیک رو به سمت آنالی گرفتم . - بیا اینا رو بخور ، تا پس نیفتادی ! دستش رو به سمت گلوش برد و گلوش رو فشار داد . چندین بار سرفه کرد . خواست شالش رو در بیاره که مانعش شدم . - این چه کاریه ! ‌اگه یه نفر دیدت چی ؟! شیشه ها که دودی نیست ‌! بیا اینها رو بخور بلکه حالت یکم بهتر بشه . چشم غره ای بهم رفت و پلاستیک رو با یه تشکر از دستم گرفت و خیلی زود مشغول خوردن شد . ماشین رو ، روشن کردم و شیشه ها رو آوردم پایین تا بادی به سر و کله اش بخوره . همین که خواست کیک دوم رو باز کنه موبایلش زنگ خورد . موبایل رو از جیبش در آورد و نگاهی به من کرد . نگاهی بهش انداختم و درحالی که فرمون ماشین رو به سمت چپ چرخوندم گفتم : - کیه ؟! با ترس گفت : + کاملیاست ‌! ادامه دارد ...