eitaa logo
"کنجِ حرم"
265 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
111 فایل
اِشتیاقے‌ڪه‌بہ‌دیدارِتودارَد‌دِلِ‌مَن دِلِ‌مَن‌دانَدومَن‌دانَم‌ودِل‌دانَدومَن حرفی سخنی؟! https://harfeto.timefriend.net/16818490554574 #شروطمون @shorotoinsohbata
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده... بعد از یک ساعت رانندگی به خونه رسیدیم . حسابی خسته شده بودم . نای راه رفتن نداشتم ، دلم میخواست توی ماشین بخوابم اما حیف که نمی شد . ماشین رو ، روبروی خونه پارک کردم . - یالا آنالی پیادشو . صندوق رو میزنم چندتا پلاستیک با خودت ور دار ببر دست خالی نری . + حله دادا . نگاهی بهش انداختم که خنده ای کرد و از ماشین پیاده شد . با خنده ، سرم رو به علامت تاسف تکون دادم و پیاده شدم . چند تا پلاستیک دادم دست آنالی ، چند تا رو هم خودم برداشتم و بعد از اینکه ماشین رو قفل کردم ، به سمت خونه رفتیم به در حیاط که رسیدیم گفتم : - وای آنالی کلیدا تو ماشینه . آیفون بزن . + مگه نگفتی کسی خونه نیست ! - منا خانم هستش ، یالا آیفون بزن. دستم درد گرفت . با زدن آیفون در حیاط باز شد و خودم و آنالی رفتیم داخل . نزدیکای در هال بودیم که داد زدم : - منا جون . منا جون بیا کمک ... منا خیلی سریع از هال خارج شد و به سمتم اومد . × سلام مروا جان. خوبی عزیزم . با دیدن آنالی چشماش برق عجیبی زد و گفت : × به به آنالی . می دونی کِی دیدمت دختر ! آنالی خنده ای کرد و گفت : + سلام بر منا خانوم گل . والا این مدت گیر دانشگاه و این چیزا بودم نشد بهتون سر بزنم . حالا اینا رو میگیرید ؟ منا خیلی سریع به سمت آنالی رفت و پلاستیک ها رو از دستش گرفت و به سمت داخل رفت. نگاهی به آنالی کردم و گفتم : - چقدرم که تو درگیر دانشگاه بودی ! یالا بیا بریم داخل که حسابی کار دارم . پلاستیک ها رو ، روی اپن گذاشتم و با خنده رو به منا گفتم : - دیگه ایناها دست شما رو میبوسه . منا لبخندی زد . تشکری کردم و همراه آنالی به سمت اتاقم رفتیم . ادامه دارد ... 🍃💚🍃💚