هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«یکشنبه»★
از خانه زدم بیرون
سوار ماشین که شدم یهو یه دستمال نشست روی دهنم
و سیاهی مطلق
چشم هایم را که باز کردم توی یک سوله بودم
نمیدونستم کجام
یه نگاه به خودم کردم چادرم پاره شده بود و دست هاو پاهام هم بسته شده بود
به یک میله
یکهویی یک در که قابل دیدم بود باز شد و فهمیدم شب شده یک خانم و آقا وارد
سوله شدن
با متانت و بدون هیچ ترسی گفتم
ادامش در کانال زیر
لینک خصوصی کانال
https://eitaa.com/joinchat/2267152542Cf2882709ca
لینک عمومی کانال
@M_earaji
#پارت_آینده