eitaa logo
"کنجِ حرم"
271 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
111 فایل
اِشتیاقے‌ڪه‌بہ‌دیدارِتودارَد‌دِلِ‌مَن دِلِ‌مَن‌دانَدومَن‌دانَم‌ودِل‌دانَدومَن حرفی سخنی؟! https://harfeto.timefriend.net/16818490554574 #شروطمون @shorotoinsohbata
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده... از پله ها آروم آروم پایین اومدم و به سمت تلفن رفتم . شماره ای که توی برگه نوشته بودم رو گرفتم ... بعد از گذشت چند دقیقه جواب داد . + ‌الو . - سلام منا جان ، حالتون چطوره ؟ + سلام ، ممنون . ببخشید شما ؟ - فرهمند هستم ، مروا فرهمند. + ‌‌آها عزیزم . ای وای نشناختمتون شرمنده. - دشمنتون شرمنده . یه زحمتی داشتم براتون. + درخدمتم عزیزم. - امروز میتونید بیاید خونمون برای تمیز کاری ؟! مامان اینا یه مدت خونه نیستن ، منم نبودم ، خونه حسابی بهم ریخته شده . + آره میتونم بیام. فقط اینکه ساعت چند ؟ - هرچه زودتر بهتر . + خب مروا جان ، امیرحسین رفته کلاس کسی هم نیست بره دنبالش ، حدود یک ساعت دیگه کلاسش تموم میشه . من میرم دنبالش از اونجا هم میام خونه شما ولی ممکنه دو ساعتی طول بکشه ، مشکلی که نداره ؟! - نه نه چه مشکلی . پس دو ساعت دیگه حتما بیاید . فقط اینکه من یه کار مهمی دارم نمیتونم خونه بمونم . کلید ها رو همون جای همیشگی میذارم دیگه خودتون بردارید . + ‌باشه چشم عزیزم . ‌- ‌چشمتون بی بلا . خداحافظ . بعد از قطع کردن تماس ، بشکنی زدم ، اینم از این . همین که خواستم از پیش تلفن بلند بشم ، یاد آنالی افتادم ، تلفن رو برداشتم و شمارش رو گرفتم . چند تا بوق خورد ولی جواب نداد . از اینکه تلفنش خاموش نبود خیلی خوشحال شدم ، ممکن بود برگشته باشه خونه . دیگه کم کم داشتم از جواب دادنش ناامید میشدم که صداش توی تلفن پیچید . + الو . سکوت کردم ... + الو . مگه با تو نیستم ؟! هوی . چه خری هستی ؟ از لحنش عصبانی شدم و با صدای بلندی گفتم : - هوی و زهر مار ! خر هم خودتی ! چقدر بی ادب شدی تو . کلا رد دادی ها ! + ‌‌اوهوع مری جون . خودتم دست کمی از من نداریا ! چه خبر شده یاد من افتادی ؟ نکنه باز پول میخوای !؟ ‌ ‌در برابر گستاخیش جوابی ندادم و بحث رو عوض کردم . - ‌مامانت گفت بود وسایل هات رو جمع کردی رفتی . کجا رفته بودی ؟! + اولا مامان من غلط کرده به تو گفته . دوما به تو هیچ ربطی نداره من کجا رفته بودم . - ‌جدیدا خیلی پرو شدی ! این چه طرز حرف زدنه ! الان خونه خودتونی ‌؟ + همینه که هست . نه خونه خودمون نیستم . - پس کجایی ؟! آدرس بده بیام پیشت . + اوکی . برات اس ام اس می ... سریع پریدم وسط حرفش و گفتم : - نه نه . من گوشیم خراب شده ، آدرس رو بگو یادداشت کنم . + ‌ببین خونه کاملیا رو که یادته ؟! - خب ... + خب و زهر مار . میگم یادته ؟ نفسم رو کلافه بیرون فرستادم و گفتم : - آره یادمه ، که چی ؟! + من اونجام . - اونجا چی کار می کنی ؟! + داستانش مفصله . - خیلی خب تا یک ساعت دیگه اونجام . کاری نداری ؟! + نه . بای . یک دفعه از دهنم در اومد و گفتم : - ‌یاعلی . انگار آنالی متوجه نشد چون خیلی سریع تلفن رو قطع کرد . ادامه دارد ...
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده... روبروی آینه ایستادم و به خودم نگاهی انداختم . مچ پاهام کاملا مشخص بود . شلوار تنگی پوشیده بودم . مانتو کوتاه و شالی که فقط قسمت پشت موهام رو پوشونده بود ... یه دفعه به یاد صحبت های استاد پناهیان افتادم که می گفت : قبل از اینکه انسان عمل انجام بده ، شیطان در گوش آدم زمزمه شومی داره ، میخواد ارزش عمل رو پیش ما پایین بیاره . شیطان هی میاد ارزشش رو میاره پایین ! استاد شجاعی هم می گفت : خودمون با جهنم سنخیت پیدا می کنیم نه اینکه خدا ما رو بخواد ببره جهنم . دوباره به خودم نگاهی کردم . آرایش نسبتا غلیظی هم داشتم . مروا اینجوری نمیشه که نماز بخونی بعد حجابت رو رعایت نکنی ! اینجوری نمیشه یکی از حرفای خدا رو گوش کنی یکی دیگش رو گوش نکنی ! باید از ریشه درست بشی . به سمت روشویی رفتم و آرایش صورتم رو کاملا با آب و صابون پاک کردم . شیر آب سرد رو باز کردم و چندین بار صورتم رو با آب سرد شستم . توی آینه به خودم نگاهی انداختم ، اینجوری خود ، خودم بودم . مروا کی میخوای به خودت بیای ! اگر با این وضعیتی که تو داری میری بیرون یه نفر تو رو دید و دلش لرزید چی ؟! اگر اون یه نفر متاهل بود چی ؟! اگر تو رو دید و دلش لرزید بعدش رفت تو خونه و تو رو با خانومش مقایسه کرد چی ؟ دیگه داشتم عصبانی می شدم . مروا این همه سال اینجوری بودی به چی رسیدی ؟ نه خداییش به چی رسیدی ؟ اون همه زیبایی های خودت رو به نمایش گذاشتی ، تهش چی شد ؟ آدم هرچقدر خوشگل بگرده بازم یکی هست که از اون خوشگل تره . آخه چقدر تو رو مثل کالای جنسی ببینن ؟ چقدر مروا چقدر ! هق هقم بلند شد . تباه بودم ، تباه تباه . مروا خودت باش ! خود واقعیت ! شالم رو در آوردم و سرم رو کاملا زیر آب سرد فرو بردم . اینقدر زیر آب سرد موندم که صورتم بی حس شد . شیر آب رو بستم و به در حالی که آب ازم چکه می کرد به سمت اتاقم قدم برداشتم . به زور لباس های خیسم رو از تنم در آوردم و لباس های دیگه ای پوشیدم . موهام رو کاملا خشک کردم... موهامو دم اسبی محکم بستم شلوار ... شلورا گشاد نداشتم که ! کل کمدم رو به هم ریختم تا یه شلوار پارچه ای گله گشاد پیدا کردم ... اوه این شلوار منه؟ یادم نمیاد همچین چیزی خریده باشم . یکم به مغزم فشار آوردم که آخر سر فهمیدم مادرجون عید سه سال پیش اینو برام فرستاده بود . اون موقع چقدر عصبی شده بودم . با یادآدری تباهیاتم ، آه سوزناکی کشیدم . رفتم سراغ کمد مانتو هام ... با دیدن مانتوی رنگ و رو رفته سبز ، اشک به چشم هام هجوم آورد . اینو مهسا ، دختر عمه زلیخا برام خریده بود . با مهسا خیلی رفیق بودم . تا اینکه به مرور اونم چادری شد . اینم کادوی تولدم بهم داده بود که به شدت عصبی شدم و مانتو رو کوبیدم تو صورتش . انگار خدا داشت با تمام اشتباهاتم ، بهم کمک میکرد که یه مروای جدید بشم . مروایی از جنس مروارید . یه شال یشمی سرم کردم و با سنجاق ته گرد محکمش کردم . توی آینه ، نگاهی به خودم انداختم . حداقل بهتر از قبل بودم . کلید ماشینم رو برداشتم و از خونه خارج شدم که ... ادامه دارد ...
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده... کلید ماشینم رو برداشتم و از خونه خارج شدم که با یاد آوری اینکه هیچ پولی در بساط ندارم آهی کشیدم . حالا چی کار کنم ؟! آها داداش کاوی جون ! خنده ای کردم و با زدن بشکنی دوباره برگشتم به سمت خونه . خیلی سریع در هال رو باز کردم و وارد خونه شدم . به سمت تلفن رفتم و شماره کاوه رو گرفتم . آهنگ پیشوازش شروع کرد به خوندن ... کرب و بلا نبر ز یادم جوونیمو پای تو دادم . کرب و بلا نبر ز یادم جوونیمو پای تو دادم . از ما که گذشت اما غمم همینه الهی هیچکس داغ حرمت نبینه . قدم قدم میگم ای دل ای دل . حرم حرم میگم ای دل ای دل . امان امان ای دل . امان امان ای دل . امان امان ای دل . صداش توی گوشی پیچید . + ‌بله . ‌با خنده گفتم ‌: - امان امان ای دل . امان امان ای دل . با صدای بلندی داد زدم : - امان امان ای دل . ببین دختر مردم چه بلایی سرت آورده . ‌‌+ ‌زهر مار ! ‌چته تو ! از پشت تلفن هم میشد خجالتش رو حس کرد ـ خنده ی بلندی کردم و گفتم : - آقایی که جوونیت رو پای کربلا دادی یه زحمتی بکش یکم پول برای ما واریز کن . + ‌چقدری لازم داری ؟ - حدودا ده میلیون . + ده میلیون ! - ‌چته ؟ مگه نداری ؟! ماشین زیر پات که صد میلیون می ارزه ! خسیس . من کارتم گمشده . حالا داری یا نه ؟! + دارم . ولی الان نمی تونم واریز کنم . یه کارت توی کشوی میزم هست همون جایی که صبح مهر و جانماز در آوردی . اون رو بردار . - حله داداچ . فقط رمزش چنده ؟! + تاریخ تولد خودم . - آخه اینم شد رمز ! حله کاوی جون . فدات داداشی . جوابمو نداد و گوشی رو قطع کرد . من هم سریع به سمت اتاقش دویدم و بعد از برداشتن کارت از خونه خارج شدم . پام رو ، روی پدال گاز گذاشتم ... بسم اللهی زیر لب گفتم و با سرعت به سمت خونه کاملیا حرکت کردم . ادامه دارد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔فرازهایی از وصیت‌نامه‌ی شهید سلیمانی برادران و عزیزان بسیجی سلام‌علیکم دوستی و رفاقت ارزش بزرگی است اما این مهم است که با چه کسی و برای چه راهی می‌کنید و او برترین رفیق و آرامش دل یک ملت بود❤️
❗️ نرسیده‌بود‌برای‌امتحان‌خوب‌ بخونه!😥 فقط‌دو‌درس‌اول‌رو‌خونده‌بود..✌️🏼 چیز‌زیادی‌بلد‌نبود‌تقریبا میدونست‌این‌درس‌رو میافته!🚶🏻‍♂ سرجلسه‌یه‌نگاه ‌به‌برگه‌کرد👀 ازهرسوال‌چندتا‌جمله‌میتونست‌بنویسه!📝 یادش‌افتاد‌جزوه‌این‌درس‌تو‌ گوشیشه📲 گوشیشم‌تو‌جامدادیش‌کنار ‌دستش❗️ گوشی‌آروم‌دراورد😶 گذاشت‌کنار‌دستش چندبار‌خواست‌گوشی‌و‌باز‌کنه‌وجزوه‌رو‌بالا‌بیاره... اما‌همش‌میگفت‌به‌چه‌قیمتی!💰 خدارو‌چیکارکنم‌داره‌میبینه!🌱 توکل‌بر‌خداخودش‌کمک‌میکنه!♥️ نمره‌اولیش‌شده‌بود۹🤦🏻‍♂ نمره‌نهاییشو‌استاد۱۰داده‌بود خوشحال‌بود‌که‌قبول‌شده🤩 گفتم‌انگار‌شق‌القمر‌کردی ! ۱۰اونم‌با‌کمک‌استاد‌ذوق‌داره؟😐 گفت:نه‌اینکه‌تو‌شرایط‌سخت ‌دستم‌به ‌گناه‌و تقلب‌نرفت‌ذوق‌داره..😎 ۱۰‌با‌کمک‌استاد‌شرافت‌داره ‌به‌بیست‌ با‌تقلب... نداره‌؟؟✌️🏼 ࢪفیق‌شرایط‌گناه‌کردن‌همیشه‌ فراهمه😈 این‌تویی‌که‌باید‌‌با‌نفسخودت ‌بجنگی و‌شکستش‌بدی👊🏻💪🏻 یادت‌نره‌خدا‌تورو‌میبینه✨ اَللّهُــمَّ‌عَجـِّــل‌لِوَلیِّــکَ‌الفَــرَج🌙⃟❤️🍃
ممنون 🌹
💫هدیه برای اموات آیت الله بهجت: خدا می‌ داند یک صلواتی را که انسان بفرستد و برای میّتی هدیه کند چه معنویتی و چه واقعیتی برای همین یک صلوات است. باید به کمی و زیادی متوجه نباشد، به کیفیت اینها متوجه باشد. اگر برای خدا کسی انفاق کرد، ولو یک پول باشد، و برای خدا انفاق نکرد، هزارها طلا و نقره باشد. اینها(طلا و نقره) فانیات هستند و آنها(صلوات و انفاق برای خدا) باقیات هستند. [انسان] هر آن‌ به‌ آن ترقی و رشد می‌ کند، محال است که یک کار خیری برای خدا بکند مغفولٌ‌ عنه باشد؛ «لا یعزُبُ عنه مثقال ذرة» ملائکه خبردار نشوند، کسی ننویسد، ضبط نکند. هر خیری و هر شری از هر کسی صادر شود، در آنجا آشکار است.
قال‌الشهید‌قاسم‌سلیمانی :〖شرط‌شهید‌شدن‌شهید‌بودن‌است، اگرکسی‌شهید‌بود‌شهید‌می‌شود🌱〗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام صادق (ع): هرکس سوره جمعه را در هر شب جمعه بخواند، کفاره گناهان ما بین دوجمعه خواهد بود. 🦋
•••❥︎'🌿'↻ براۍ شروع لازم نیست قدرتمندباشیم؛💪 براۍ قدرتمند شدن باید شروع کنیم !👣 『
[اِعلــم‌أنّ‌هـــذه‌الدمــ ـ‌ ـوع هــــے‌ســـرّ‌ الشہــــادة]
✨ تو اومدی توی زندگیم همه چی عوض شد انگار:)♥️🌱 🕊
‌ این‌خبررا‌برسانید‌ به‌کرمانےها: بوےپیراهن‌خونین‌‌ کسے می‌آید...🖤
چشم حتما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهم این است که با چه کسی رفاقت و برای چه راهی این کار را میکنید 🥺🖐🏻
بسم‌رب‌المهدی❤️
🔻نجس فقط آن چیزی نیست که به دهان وارد میشود. بلکه چیزیست که از دهان بیرون هم می آید: مثل دروغ، غیبت، تهمت و..... مواظب خروجی دهانمان باشیم❗️
فرزند که دیر می‌کند، هوا که تاریک می‌شود، مادرها پشت پنجره خیره به راه می‌مانند؛ دست به دعا برمی‌دارند؛ و هزار جور نذر و نیاز می‌کنند برای آمدن دردانه‌شان. حالا تو دیر کرده‌ای، خیلی دیر! هوای جهان تیره و تار است، و مادرت پشت پنجره‌ی انتظار، خیره به جاده‌ی ظهور، دعاخوان فرج شده است. العجل مولای من... العجل... 🖐🏻
☘🦋 - - رَفتہ‌سَردارنَفَس‌تـٰازِه‌ڪُنَدبَرگَردَد کِہ‌ظُھۅرِگُل‌ِنَرگِس‌بِہ‌خُدانَزدیڪ‌اَست...!" -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا