eitaa logo
"کنجِ حرم"
264 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
111 فایل
اِشتیاقے‌ڪه‌بہ‌دیدارِتودارَد‌دِلِ‌مَن دِلِ‌مَن‌دانَدومَن‌دانَم‌ودِل‌دانَدومَن حرفی سخنی؟! https://harfeto.timefriend.net/16818490554574 #شروطمون @shorotoinsohbata
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان عاشقانه دو مدافع🙂✨👇
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 _آخــــر هفتہ قـــرار بود بیان واســــہ خواستگارے زیاد برام  مهــم نبود کہ قــرارہ چ اتفاقے بیوفتہ حتے اسمشم نمیدونستم ، مامانم همی طور گفته بود یکی می خواد بیاد.... فقط بخاطــر مامان قبول کردم کہ بیان برای آشنایے .... ترجیح میدادم بهش فکر نکنم _عادت داشتم پنج شنبہ ها برم بهشت زهرا پیش شهید گمنام🥀 شهیدے ک شده بود محرم رازا و دردام رفیقے ک همیشہ وقتی ی مشکلے برام پیش میومد کمکم میکرد ... فرزند روح الله🌿 این هفتہ  بر عکس همیشہ چهارشنبہ بعد از دانشگاه رفتم بهشت زهرا چند شاخہ گل گرفتم کلےبا شهید جانم حرف زدم احساس آرامش خاصے داشتم پیشش _بهش گفتم:شهید جان فردا قـــراره برام خواستگار بیاد..... از حرفم خندم گرفت ههههه خوب ک چی الان این چی بود من گفتم.. ... من ک نمیخوام قبول کنم فقط بخاطر ماما.... احساس کردم یہ نفر داره میاد ب ایـن سمت پاشدم دیر شده بود سریع برگشتم خونہ تا رسیدم مامان صدااااام کرد -اسماااااااا _(ای واے خدا ) سلام مامان جانم؟ _جانت بے بلا فردا چی میخواے بپوشے؟ _فردا؟ _اره دیگہ خواستگارات میخوان بیاناااااا اها..... یه روسری و یہ چادر مگہ چہ خبره یہ آشنایی سادست دیگہ عروسے ک نیست.... این و گفتم و رفتم تو اتاقم ی حس خاصے داشتم نکنه بخاطر فردا بود؟! وای خدا فردا رو بخیر کنه با ایـن مامان جاݧ مـن... همینطورے ک داشتم فکر میکردم خوابم برد.... 🙂🌿
پارت اول رمان زهرا بانو🙂✨👇
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان زهرابانو💗 قسمت1 بسم الله الرحمن الرحیم همه ی روز های خوب خدارادوست دارم . صبح که از خواب بیدار می شوم حس خوبی دارم، تولدی دوباره و شروعی پرانرژی، برای زندگی ای که گاهی با دلمان راه نمی آید و بی نهایت سخت گیر میشود ، اما بازهم خوبیش به این است که می گذرد و نمی ماند... به روزهای خوب زندگی ام امیدوارم ، امید دارم به ساعتی که قراراست روی خوشبختی ام تنظیم شود. - امروز ذوق زده از خواب بیدار شدم ، قراراست بعد از مدت ها با دوستانم خلوت کنم . چه حسی از این بهتر که با رفقای نابم ، چند ساعتی در دنیای دخترانه غرق شوم . قرار است با سوگل و مینو برای خرید به بازار برویم و نهار را باهم باشیم . شب، بچه های دانشگاه جشنی را ترتیب داده اند و من هم جزو لیست دعوتی ها بودم ... از مینو پرسیدم جو مهمانی چطوراست و او گفت که یک مهمانی ساده است ؛ سخت نگیر! - من، زیاد اهل مهمانی و دورهمی نبودم ... تا وقتی حاج بابا زنده بود ؛ فقط مهمانی های خانوادگی را می رفتم. بعد حاج بابا هم دیگر حال و حوصله ای برای مهمانی نداشتم. ولی اینبار فرق داشت، دلم می خواست برای اولین بار با دوستانم وقت بگذرانم و اندکی طعم جوانی را بچشم. حس کردم برای فرار از دنیای اطرافم بد نمی شود اگر کمی به خودم زنگ تفریح بدهم . 🍁نویسنده طـــﻟاﺑاﻧـــۆ🍁
این ها رمان هامون هستند بگید کدوم مد نظرتونه ولی عشق گمنام به نظر من فوق العاده ست و اینکه کلا خیلی قشنگه بازم به انتخاب شما 🎐
🖤🖤هر وقت سیلی خوردی بگو : یا زهرا 🖤🖤 🖤🖤هر وقت دستت رو بستند بگو : یا علی 🖤🖤 🖤🖤هر وقت بی یاور شدی بگو : یا حسن 🖤🖤 🖤🖤هر وقت تشنه شدی بگو : یا حسین 🖤🖤 🖤🖤هر وقت سیلی خوردی ، دستت رو بستند ، بی یاور شدی ، تشنه شدی ... 🖤🖤بگو امان از دل زینب 🖤🖤
🖤دلش دریای صد ها کهکشان صبر 🖤 🖤غمش طوفان صد ها آسمان ابر 🖤 🖤دو چشم از گریه همچون ابر خسته 🖤 🖤ز دست صبر زینب صبر خسته 🖤
"کنجِ حرم"
••💔••
💔 بلند مرتبہ شاهےو پیڪرت افتاد همیݩ ڪه پیڪرٺ افتاد خواهرٺ افتاد تو نیزه خوردے و یڪ مرتبہ زمیݩ خوردے هزار مرتبہ برابرٺ افتاد -----------------
مگـہ خارجیا..... سفره حضرت ابوالفضل "ع‌" میگیرن..!؟ ڪہ شما ولنتاین میگیرین...!؟🚶‍♂ 🚫 ------------------
منکه متوجه نشدم😂🤷‍♀