eitaa logo
『 مُدرِّس نوین 』
1.3هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
15 فایل
﷽ ✅ مجموعہ اےبـےنظیراز صوت هاودست نویس هاے『استاد عزیزے』 🔵تدریس دروس بہ سبڪ تلفیق علوم📚 🔵مسائل روز،سیاسے🇮🇷 🔵نڪات نابِ قرآنے،نهج البلاغہ، حجاب💎✨ 🌐 https://instagram.com/modarese_novin @Amar1313 : مدیر خادمان تبادلات : 📝 @Amar1313
مشاهده در ایتا
دانلود
❗️ ⚠️چرا می ترسی چادری بشی؟ چرا خجالت می کشی جلو دیگران از چیزهایی که فکر می کنی درسته حرف بزنی؟ ⚠️چرا روت نمیشه جلوی دیگران اونی که خودت دوست داری باشی ، باشی؟ ⚠️چرا همه چیز برعکسه؟ مگه تو داری اشتباه میکنی که شرمنده ای؟ بذارید من یه چیزی به شما بگم.. شک ندارم ماها خیلی زیادیم.. شک ندارم های خیلی بیشتر از چادری ها هستن.. خیلی ها هستن دلشون واقعا پاکه و ته قلبشون فقط دل به خدا و ائمه و شهدا و ... بستن💖💖 ‼️اما چرا بترسیم؟ چرا اعتماد بنفس نداشته باشیم؟ ⁉️چرا دچار بشیم؟ چرا احساس کنیم اگر بیایم تو تیم خدا، هم ظاهر هم باطن طرد میشیم؟ یوسف زندانی رو چه کسی عزیز مصر کرد؟ غیر از خدا؟ ♥️ رو چه کسی عزیز دل همه کرد؟ غیر از خدا؟ تو دست پست ترین افراد باشی خدا عزیز دلت میکنه! اگه پای خدا وایسی و کم نذاری براش اعتماد کن به خدا ♥️ و رو فریاد بزن..💪 عید غدیر نزدیکه ... ببینم چند نفر میگن و چادری میشن ☺️ 🍃🌱↷ 『 @modarese_novin
『 مُدرِّس نوین 』
😅 ‼️خانوم خوشگله شماره بدم❓☹️ ⁉️خانوم خوشگِله کجا میری برسونمت❓😏 🗣☝️اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!🥀 ⭕️بیچاره اصلا” اهل این حرفها نبود . . .😔 💔این قضیه به شدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد🚌 🌼به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت🐾 🍃شاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهرِ لعنتی🌘 🧕دخترک وارد حیاط امامزاده شد . . .👣 خستہ . . .🖤 💔انگار فقط آمده بود گریه کند ... دردش گفتنی نبود . . . ‼️😭 🧣رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد . .🙃 🌙وارد حرم شد و کنار ضریح نشست . . .🦋 💫زیر لب چیزی می گفت انگار‼️ 🕊خدایا ڪمڪم کن . . .💜 🍁چند ساعت بعد ، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد . . .💤 👋خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی🤗 👀مردم می خوان زیارت کنن‼️ 🏘دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند . . .🚕 به سرعت و با عجله از آنجا خارج شد ...🚀 اما . .🤔 🌠اما انگار اتفاق عجیبی افتاده بود . .‼️ 🐷دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد . . .🙃 🐝انگار نگاه هوس آلودی تعقیبش نمی کرد . . .🙂 🦋احساس امنیت میکرد . . .💚 🌤با خود گفت : مگر میشود آنقدر زود دعایم مستجاب شده باشه! . . .😇 🐬فکر کرد شاید اشتباه میکند . . .🧐 ♨️اما اینطور نبود!❣ ☝️یک لحظه به خود آمد . .🍃 😍دید امامزاده را سر جایش نگذاشته است .... ◾️🍃🌱↷ 『 @modarese_novin 』🏴
هدایت شده از 『 مُدرِّس نوین 』
😅 ‼️خانوم خوشگله شماره بدم❓☹️ ⁉️خانوم خوشگِله کجا میری برسونمت❓😏 🗣☝️اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!🥀 ⭕️بیچاره اصلا” اهل این حرفها نبود . . .😔 💔این قضیه به شدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد🚌 🌼به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت🐾 🍃شاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهرِ لعنتی🌘 🧕دخترک وارد حیاط امامزاده شد . . .👣 خستہ . . .🖤 💔انگار فقط آمده بود گریه کند ... دردش گفتنی نبود . . . ‼️😭 🧣رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد . .🙃 🌙وارد حرم شد و کنار ضریح نشست . . .🦋 💫زیر لب چیزی می گفت انگار‼️ 🕊خدایا ڪمڪم کن . . .💜 🍁چند ساعت بعد ، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد . . .💤 👋خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی🤗 👀مردم می خوان زیارت کنن‼️ 🏘دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند . . .🚕 به سرعت و با عجله از آنجا خارج شد ...🚀 اما . .🤔 🌠اما انگار اتفاق عجیبی افتاده بود . .‼️ 🐷دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد . . .🙃 🐝انگار نگاه هوس آلودی تعقیبش نمی کرد . . .🙂 🦋احساس امنیت میکرد . . .💚 🌤با خود گفت : مگر میشود آنقدر زود دعایم مستجاب شده باشه! . . .😇 🐬فکر کرد شاید اشتباه میکند . . .🧐 ♨️اما اینطور نبود!❣ ☝️یک لحظه به خود آمد . .🍃 😍دید امامزاده را سر جایش نگذاشته است .... ◾️🍃🌱↷ 『 @modarese_novin 』🏴
هدایت شده از 『 مُدرِّس نوین 』
😅 ‼️خانوم خوشگله شماره بدم❓☹️ ⁉️خانوم خوشگِله کجا میری برسونمت❓😏 🗣☝️اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!🥀 ⭕️بیچاره اصلا” اهل این حرفها نبود . . .😔 💔این قضیه به شدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد🚌 🌼به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت🐾 🍃شاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهرِ لعنتی🌘 🧕دخترک وارد حیاط امامزاده شد . . .👣 خستہ . . .🖤 💔انگار فقط آمده بود گریه کند ... دردش گفتنی نبود . . . ‼️😭 🧣رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد . .🙃 🌙وارد حرم شد و کنار ضریح نشست . . .🦋 💫زیر لب چیزی می گفت انگار‼️ 🕊خدایا ڪمڪم کن . . .💜 🍁چند ساعت بعد ، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد . . .💤 👋خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی🤗 👀مردم می خوان زیارت کنن‼️ 🏘دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند . . .🚕 به سرعت و با عجله از آنجا خارج شد ...🚀 اما . .🤔 🌠اما انگار اتفاق عجیبی افتاده بود . .‼️ 🐷دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد . . .🙃 🐝انگار نگاه هوس آلودی تعقیبش نمی کرد . . .🙂 🦋احساس امنیت میکرد . . .💚 🌤با خود گفت : مگر میشود آنقدر زود دعایم مستجاب شده باشه! . . .😇 🐬فکر کرد شاید اشتباه میکند . . .🧐 ♨️اما اینطور نبود!❣ ☝️یک لحظه به خود آمد . .🍃 😍دید امامزاده را سر جایش نگذاشته است .... ◾️🍃🌱↷ 『 @modarese_novin 』🏴
هدایت شده از 『 مُدرِّس نوین 』
😅 ‼️خانوم خوشگله شماره بدم❓☹️ ⁉️خانوم خوشگِله کجا میری برسونمت❓😏 🗣☝️اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!🥀 ⭕️بیچاره اصلا” اهل این حرفها نبود . . .😔 💔این قضیه به شدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد🚌 🌼به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت🐾 🍃شاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهرِ لعنتی🌘 🧕دخترک وارد حیاط امامزاده شد . . .👣 خستہ . . .🖤 💔انگار فقط آمده بود گریه کند ... دردش گفتنی نبود . . . ‼️😭 🧣رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد . .🙃 🌙وارد حرم شد و کنار ضریح نشست . . .🦋 💫زیر لب چیزی می گفت انگار‼️ 🕊خدایا ڪمڪم کن . . .💜 🍁چند ساعت بعد ، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد . . .💤 👋خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی🤗 👀مردم می خوان زیارت کنن‼️ 🏘دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند . . .🚕 به سرعت و با عجله از آنجا خارج شد ...🚀 اما . .🤔 🌠اما انگار اتفاق عجیبی افتاده بود . .‼️ 🐷دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد . . .🙃 🐝انگار نگاه هوس آلودی تعقیبش نمی کرد . . .🙂 🦋احساس امنیت میکرد . . .💚 🌤با خود گفت : مگر میشود آنقدر زود دعایم مستجاب شده باشه! . . .😇 🐬فکر کرد شاید اشتباه میکند . . .🧐 ♨️اما اینطور نبود!❣ ☝️یک لحظه به خود آمد . .🍃 😍دید امامزاده را سر جایش نگذاشته است .... ◾️🍃🌱↷ 『 @modarese_novin 』🏴
✍ چادرے که شدے باید مرامت هم چادرے باشد👌 که گذاشتے وظایفت هم بیشتر مےشود😉 گرچه می گوییم و خبرے از وظیفه هم نیست . هایت بانو ... حواست باشد👌 بانو ... حواست باشد👌 هایت ... حواست باشد 👌 مبادا رفتارت چادرے نباشد❗️ آخر همیشه مےگویم ... چادر که سر کردی یک چادر ظاهرے بر سرت هست و یک چادر باطنے بر دلـ❤️ـت حواست باشد بانـــو ... چادرے که در دستـان توست مادرمان زهــــ🌸ــــرا (سلام الله علیها) است. مبادا چادر را از ما بگیرند و بگویند : لیاقتش را نداشتے🥀 بانو حواست باشد بانو ...🖐 💐چادر دارد💐 😌 🍃🌱↷ 『 @modarese_novin
⚠️ ✍ تمام کمدها را زیرورو میکنم لباس های بهاری بارانی ها خانگی ها مجلسی ها خسته میشوم از این همه رنگ و مـدل 😣 نگاهم به تو گره که میخورد، آرام میشوم 😌 ساده بودنت، دنيــآ می ارزد مشکی ِ آرام ِ من :) ❤️✨ 🍃🌱↷ 『 @modarese_novin
هدایت شده از 『 مُدرِّس نوین 』
✍ چادرے که شدے باید مرامت هم چادرے باشد👌 که گذاشتے وظایفت هم بیشتر مےشود😉 گرچه می گوییم و خبرے از وظیفه هم نیست . هایت بانو ... حواست باشد👌 بانو ... حواست باشد👌 هایت ... حواست باشد 👌 مبادا رفتارت چادرے نباشد❗️ آخر همیشه مےگویم ... چادر که سر کردی یک چادر ظاهرے بر سرت هست و یک چادر باطنے بر دلـ❤️ـت حواست باشد بانـــو ... چادرے که در دستـان توست مادرمان زهــــ🌸ــــرا (سلام الله علیها) است. مبادا چادر را از ما بگیرند و بگویند : لیاقتش را نداشتے🥀 بانو حواست باشد بانو ...🖐 💐چادر دارد💐 😌 🍃🌱↷ 『 @modarese_novin
بانـو! زیبــاترین پنجــره ی دنیا،                         قــاب چــادر توست!  ⇤وقتی چـادرت را کمی روی صورتت می کشی و با غـرورتمــام از انبـــوه نـــگاه نـامحرمان عبور میکنی آنگاه تو میمانی و ←❤نورُ علے نور❤→ و چه زیباست انعکاس ⇦حیـــــا⇨از پشتِ این سنگـرِ سادهٔ سیاه سنگین ... 🍃🌱↷ 『 @modarese_novin
[بانـو! این چادر تا برسد بدست تو هم از ڪوچه های مدینه گذشته هم از ڪربلا هم از بازار شام هم از میادین جنگ... چادر وصیت نامه ی شهداست بر تن تو چادرت را در آغوش بگیر و بگو برایت از خاطراتش بگوید... همه را از نزدیڪ دیده است] 🦋 🍃🌱↷ 『 @modarese_novin
🦋 بـٰانو،چــــٰادرت‌ڪہ‌خاڪـــۍشـد... یادچفیـــہ‌هـــــٰایۍ باش؛ ڪــــہ‌براۍِاینڪــــہ‌چـــــٰادرۍبمـــــانۍ‌.. غـــــرق‌درخــــون‌شـد💔! 🍃🌱↷ 『 @modarese_novin
هدایت شده از 『 مُدرِّس نوین 』
[بانـو! این چادر تا برسد بدست تو هم از ڪوچه های مدینه گذشته هم از ڪربلا هم از بازار شام هم از میادین جنگ... چادر وصیت نامه ی شهداست بر تن تو چادرت را در آغوش بگیر و بگو برایت از خاطراتش بگوید... همه را از نزدیڪ دیده است] 🦋 🍃🌱↷ 『 @modarese_novin
✍حیف‌نیست‌، ارثیھ‌مادر‌پهلو‌شکسته‌رو؛ چادر... سر‌نکنید:)؟! 🍃🌱↷ 『 @modarese_novin
🍃🌸 🖇گـاهۍنبایـدبہ‌هرقیمټ‌رنـگ‌جماعت شدحتۍاگـر... مـن‌تنھـامحجبہ‌خیابانۍڪہ‌ردمۍ شـوم‌هـم‌بـاشـم‌! بـازهـم‌دلخـوشم‌بہ‌همین‌ڪہ رنگ‌تیرھ‌عشـق‌مـادرنشـان‌قامتـم‌باشد..!🌹 🍃🌱↷ 『 @modarese_novin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌✿⃟‌‌‌🌷✦ خواهرم سرخی خونم را به سیاهی چادرت امانت دادم ...🌿 امانت‌دار‌ باشیم:) ∞| ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @modarese_novin