به بهانه سالگرد شهادت سرلشگر خلبان حسین لشکری
◽️حسین مثل یک کودک درباره هر چه میدید سؤال میکرد و من مدام میبایست توضیح میدادم. بعضی کارهایش اذیتم میکرد وقتی میوه ها را پوست میکندم اعتراض میکرد چرا اسراف میکنی؟توضیح میدادم حسین جان، معده من ناراحته؛ نمیتونم میوه رو با پوست بخورم این توصیه دکترمه. هر روز که میوه میخوردم باید همین توضیح را میدادم. بالاخره خسته شدم و دور از چشم او میوه میخوردم. پوست میوههایی را که دور میریختم جمع میکرد و میگذاشت توی یخچال. میگفت شماها نمیدونید اینها چقدر با ارزشه؛ من خودم میخورم. میگفتم حسین جان این همه میوه هست؛ تازه ش رو بخور چرا پوست میوه بخوری؟! از بس در اسارت آنها را در مضیقه گذاشته بودند هر کار من به نظرش اسراف میآمد. خیلی طول کشید تا از سرش انداختم که به جای پوست میوهها خود میوه را بخورد و اجازه بدهد پوست میوهها را دور بریزم. همیشه ته بشقابش را نان میکشید فکر میکردم هنوز گرسنه است میخواستم برایش غذا بریزم میگفت کاملاً سیرشده است.
📖 بریدهای از کتاب روزهای بیآینه اثر #گلستان_جعفریان، خاطرات منیژه لشکری همسر سرلشکر خلبان شهید آزاده #حسین_لشکری.
◽️ این کتاب به روایت ناگفتههایی از جنگ تحمیلی و شرایط روحی و جسمی آزادگان بعد از بازگشت به وطن پرداختهاست. چیزهایی که کمتر گفته شده و کمتر شنیدهایم.