🔺 دو نقطه ضعف در مجالس عزادارى!
✍استاد متفکر #شهید_مطهری
📝 يكى از نقاط ضعف اين است كه معمولًا، هم صاحبان مجالس و هم مستمعين آن چيزى را كه مىخواهند ازدحام جمعيت است.
🔹 اگر جمعيت ازدحام بكند راضى است، اگر جمعيت ازدحام نكند راضى نيست. اين، نقطه ضعف است. اين جلسات كه براى اين نيست كه جمعيت ازدحام بكند يا نه! مگر ما مىخواهيم سان بدهیم؟ مگر ما مىخواهيم رژه برويم؟ هدف چيز ديگرى است. هدف آشنا شدن با حقايق و مبارزه كردن با تحريفات است.
🔷 حالا اگر گوينده در مقابل اين نقطه ضعف قرار بگیرد، چه بكند؟
اگر بخواهد با اين نقطه ضعف مبارزه كند، حقايق را به مردم بگويد، با تحريفات مبارزه كند، با هدف صاحب مجلس و هدف مستمعين كه از جمع شدن دور يكديگر و از شلوغ شدن و از اينكه خودشان را زياد ببينند خوششان مىآيد، جور درنمىآيد. و اما اگر بخواهد به همین نقطه ضعف بیاندیشد و فقط در اين فكر باشد كه ما چه كار بكنيم كه جمعيتِ بيشتر جمع بشود. اينجاست كه يك عالم سر دوراهى قرار مىگيرد: از اين نقطه ضعف استفاده كنم، بهرهبردارى كنم، به عبارت ديگر روى دوش اين جمعيت سوار بشوم، حالا كه اينها اين قدر احمق و نادان هستند و چنين نقطه ضعفى دارند، من هم از همين نقطه ضعف استفاده كنم؟ يا علىرغم اين نقطه ضعف، من با آن مبارزه كنم، بروم دنبال حقيقت، چه كار دارم به اينكه اجتماع مىشود يا اجتماع نمىشود.
💢نقطه ضعف دوم عوام الناس در مجالس عزادارى؛ اين مسأله شور و واويلا بپا شدن است.
🔹بايد منبرى حتماً در آخر ذكر مصيبت كند و در اين ذكر مصيبت هم نه تنها مردم اشك بريزند، اشك بريزند قبول نيست، بايد مجلس از جا كنده بشود، بايد شور و واويلا بپا بشود! من نمىگويم مجلس از جا كنده نشود، من مىگويم اين نبايد هدف باشد.
🔹من مىگويم اگر كسى در آن مسير صحيح با بيان حقايق و واقعيات بدون آنكه يك روضه دروغى بخواند، بدون اينكه جعلى بكند، بدون اينكه تحريفى بكند، بدون اينكه براى امام حسين اصحابى بسازد كه در تاريخ نبوده و خود امام حسين آنها را نمىشناسد چون وجود نداشتهاند، بدون آنكه براى امام حسين فرزندانى ذكر كند كه چنين فرزندانى در دنيا وجود نداشتهاند، بدون اينكه براى امام حسين دشمنانى در كربلا با نام و نشان بسازد، كه اصلًا چنين كسانى وجود نداشتهاند، اگر اشكى از روى صداقت و حقيقت ريخت، شور و واويلا هم بپاشد، مجلس هم كربلا شد، بسيار خوب؛ ولى وقتى كه نبود، آن وقت ما بايد با امام حسين بجنگيم، دشمنى كنيم؟ دروغ ببنديم؟ دروغ بگوييم؟!
📚حماسه حسینی (ج ۱ص ۱۱۵)
#مقاومت_در_بروجرد
@moghavemat_borujerd
🔰واقعه عاشورا دو صفحه دارد...
✍استاد متفکر #شهید_مطهری
🔲حادثه ی عاشورا و تاریخچه ی كربلا دو صفحه دارد: یك صفحه ی سفید و نورانی، و یك صفحه ی تاریك، سیاه و ظلمانی كه هر دو صفحه اش یا بی نظیر است و یا كم نظیر
◾️صفحه ی سیاه و تاریكش؛ یك جنایت و یك تراژدی است، یك مصیبت است، یك رثاء است. این صفحه را كه نگاه می كنیم، در آن كشتن بی گناه می بینیم، كشتن جوان می بینیم، كشتن شیرخوار می بینیم، اسب بر بدن مرده تاختن می بینیم، آب ندادن به یك انسان می بینیم، زن و بچه را شلاّق زدن می بینیم، اسیر را بر شتر بی جهاز سوار كردن می بینیم. از این نظر قهرمان حادثه كیست؟ واضح است، وقتی كه حادثه را از جنبه ی جنایی نگاه كنیم، آن كه می خورد؛ آن که مظلوم است؛ آن که اسیر است.
◽️اما آیا تاریخچه ی عاشورا فقط همین یك صفحه است؟ آیا فقط رثاء است؟ فقط مصیبت است و چیز دیگری نیست؟ اشتباه ما همین است. این تاریخچه یك صفحه ی دیگر هم دارد كه قهرمان آن صفحه، دیگر پسر معاویه نیست، پسر زیاد نیست، پسر سعد نیست، شمر نیست. در آنجا قهرمان حسین است. در آن صفحه؛ حماسه است، افتخار و نورانیت است، تجلی حقیقت و انسانیت است، تجلی حق پرستی است. آن صفحه را كه نگاه كنیم، می گوییم بشریت حق دارد به خودش ببالد
🔳چرا ما صفحه ی نورانی این داستان را كمتر مطالعه می كنیم، درحالی كه جنبه ی حماسی این داستان صد برابر بر جنبه ی جنایی آن می چربد؟ و نورانیت این حادثه بر تاریكی آن خیلی میچربد.
📚مجموعه آثار شهید مطهری ج۱٧،ص ٣٢
#مقاومت_در_بروجرد
@moghavemat_borujerd
🔸 فرق مؤمن با غیر مؤمن
🔹 فرق مؤمن و غير مؤمن در اين نيست كه اين خطا میكند و آن خطا نمیكند؛
فرق آنها در اين است كه مؤمن خطای خود را #تكرار نمیكند، بيش از يکبار خطا نمیكند؛ اما غير مؤمن، چندين بار صدمهی كاری را میخورد و باز آنقدر بصيرت ندارد كه بار ديگر تكرار نكند. از خداوند مسئلت داريم كه به ما توفيق دهد از خطاها و لغزشهای خود پند بگيريم.
#شهید_مطهری
📗حکمتها و اندرزها، ج۱، ص۶۷
@moghavemat_borujerd
🔰منطق ماشین دودی...
✍استاد متفکر #شهید_مطهری
💢یكی از دوستان ما كه مرد نكته سنجی است، یك تعبیر بسیار لطیف داشت، اسمش را گذاشته بود منطق ماشین دودی. می گفتیم منطق ماشین دودی چیست؟ می گفت من یك درسی را از قدیم آموخته ام و جامعه را روی منطق ماشین دودی می شناسم.
💢 بچه که بودم منزلمان در عبدالعظیم بود و آن زمان قطار راه آهن به صورت امروز نبود و فقط همین قطار تهران- شاه عبدالعظیم بود
💢من می دیدم كه قطار وقتی در ایستگاه ایستاده بچه ها دورش جمع می شوند و آن را تماشا می كنند و می گویند ببین چه موجود عجیبی است! معلوم بود كه یك احترام و عظمتی برای آن قائل هستند. تا قطار ایستاده بود با یك نظر تعظیم و تكریم به آن نگاه می كردند
💢اما همین كه قطار راه می افتاد بچه ها می دویدند، سنگ برمی داشتند و قطار را مورد حمله قرار می دادند. من تعجب می كردم كه اگر به این قطار باید سنگ زد چرا وقتی كه ایستاده یك ریگ كوچك هم به آن نمی زنند، و اگر باید برایش اعجاب قائل بود اعجابِ بیشتر در وقتی است كه حركت می كند.
💢این معمّا برایم بود تا وقتی كه بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم. دیدم این قانون كلی زندگی ما ایرانیان است كه هركسی و هر چیزی تا وقتی كه ساكن است مورد احترام است. تا ساكت است مورد تعظیم و تبجیل است، اما همین كه به راه افتاد و یك قدم برداشت نه تنها كسی كمكش نمی كند بلكه سنگ است كه به طرف او پرتاب می شود.
💢این نشانه ی یك جامعه ی مرده است، ولی یك جامعه ی زنده فقط برای كسانی احترام قائل است كه متكلّم هستند نه ساكت، متحرّكند نه ساكن، باخبرترند نه بی خبرتر.
📚مجموعه آثار ج٢۵ ص ۴٢۶
#مقاومت_در_بروجرد
@moghavemat_borujerd