eitaa logo
محبت خدا
301 دنبال‌کننده
7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
15 فایل
در این کانال نزدیکترین راه های رسیدن به خدا از جمله محبت وادب را با هم بررسی میکنیم انتشار مطالب کانال بلامانع وصدقه جاریه هست کانال محبت خدا زیر مجموعه تشکیلات بزرگ تنها مسیر آرامش هست ارتباط باادمین @montazer_35
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️خبر آمدنش را همه جا پخش کنيد ميرسد لحظه‌ی ❤️ميعاد به امّيد خدا بر قامت دلربای مهدی (عج) صلوات ❤️اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم... @mohabbatkhoda
💠مقام معظم رهبری: ♨️اگر به سمت صلاح نزدیک بشویم ظهور نزدیک خواهد شد... 🔸شما مردم عزیز – بخصوص شما جوان‌ها– هر چه که در صلاح خود، در معرفت و اخلاق و رفتار و کسب صلاحیت‌ها در وجود خودتان بیشتر تلاش کنید این آینده را نزدیکتر خواهید کرد، این‌ها دست خود ماست اگر ما خودمان را به صلاح نزدیک کنیم، آن روز نزدیک خواهد شد. 🔸 همچنان که شهدای ما با فدا کردن جان خودشان آن روز را نزدیک کردند، آن نسلی که برای انقلاب آن فداکاری‌ها را کردند، با فداکاری‌های خودشان آن آینده را نزدیکتر کردند هر چه ما کار خیر و اصلاح درونی خود و تلاش برای اصلاح جامعه انجام بدهیم آن عاقبت را دائما نزدیک‌تر می‌کنیم. 📅 ۱۳۷۹/۰۸/۲۲ @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜️ امام هادی (علیه السلام): 🔅«از كسى كه آزرده خاطرش کردی، صفا مَجوی و از كسى كه تير بد گمانى‌ات را به او نشانه گرفته اى خيرخواهى و صداقت مخواه؛ زيرا دل ديگرى با تو همچون دل توست با او». 📚 بحارالانوار؛ ۷۴/۱۸۱. @mohabbatkhoda
محبت خدا
@mohabbatkhoda
🛑 زیاد شنیدیم فلانی مؤمن هست، نماز و روزه‌َش ترک نمیشه مسجد رفتنش ترک نمیشه حجابش بجاست،و... 👈به این فرد میگن مؤمن؟ 📣 یا ویژگی‌های دیگری هست که یک فرد رو به " مؤمن"ِ حقیقی تبدیل میکنه؟! @mohabbatkhoda
❓یک سوال مهم: چرا با وجود چنین موفقیت های اقتصادی و همچنین مهار و پایین آمدن نقطه ای آن، هنوز گرانی وجود دارد؟ آیا دولت در مهار تورم به مردم دروغ گفته است؟ اگر نه، حقیقت چیست؟ 1️⃣ واقعیت این است که نه کارشناس دولت دروغ گفته؛ نه ما اشتباه نوشتیم و نه مردم عزیز که از گرانی می نالند اشتباه کرده اند 👈 مشکل جای دیگری است. آنچه به عنوان تورم اعلام می شود نیست بلکه است 👈👈 مشکل اینجاست که بسیاری از عزیزان معنای تورم را بد متوجه شده اند و اینجا وظیفه من و شما هست که این موارد را در کانال ها و جلسات حضوری برای مردم جا بیاندازیم، تورم به معنای سرعت رشد قیمت است، نه به معنای قیمت! ❗️یعنی چه؟ 2️⃣ فرض کنید قیمت یک کالا الان ۱۰۰ تومان است، ماه بعد می شود ۲۰۰ تومان ، یعنی در این یک ماه ، ۱۰۰ درصد قیمتش گران شده، درست؟ خب حالا برویم سراع حالت دیگر 👈 فرض کنید این کالایی که قیمتش شده ۲۰۰ تومان، در ماه بعدی قیمتش بشود ۲۵۰ تومان ، یعنی ۵۰ تومان افزایش قیمت داشته، اما تورم ۵۰ درصد کاهش داشته!!! متوجه شدید؟ یعنی در ماه اول سرعت رشد قیمت ۱۰۰ درصدی بود، الان در این ماه بعدی سرعت شده ۵۰ درصد قیمت باز هم بالاتر رفته، اما با سرعت پایین تر 3️⃣ فکر کنم کامل متوجه شده باشید، ماشین وقتی ۱۰۰ کیلومتر سرعت دارد هم در حال حرکت است، وقتی هم ۱۰ کیلومتر سرعت دارد هم در حال حرکت است!!! فقط میزان سرعت فرق دارد. پایین آمدن سرعت ماشین به معنای عقب رفتن ماشین نیست!!! پس وقتی می گوییم تورم پایین آمده به معنی ارزان شدن قیمت ها نیست!! بلکه به معنای این است کالایی که با سرعت ۱۰۰ درصدی در حال رشد قیمت بود، الان با سرعت مثلا ۶۰ درصدی و کمتر در حال گران شدن است، 4️⃣ این معنای ساده تورم را از هر اقتصاد خوانده ای بپرسید تائید می کند، پس این مرحله اول که باید تعریف درست از تورم به مردم گفته شود تا وقتی دولت اعلام می کند تورم پایین آمده ، آنها دولت را دروغگو خطاب نکنند . معنای صحیح باید برای مردم تبیین شود. 5️⃣ خب حالا سوال به حق شما عزیزان است که پس کی شاهد ارزان شدن خواهیم بود؟ 👈 تا وقتی تورم بالا هست، انتظار ارزان شدن یا توقف قیمت ، انتظاری غلط است. پس اول باید تورم مهار شود و سپس بعد از مهار شدن، پایین بیاید ، بعد از آن ما شاهد ارزانی خواهیم بود یا حداقل توقف گرانی ✅ چه کارهایی باعث کاهش تورم می شود؟ 👈 این یک جواب تخصصی دارد اما چند کار مهم و زیربنایی در این زمینه بسیار موثر است 1️⃣ عدم قرض گرفتن از بانک مرکزی 2️⃣ تراز تجاری مثبت 3️⃣ فعال کردن کارگاه های تولیدی و... 🔰 همان طور که می بینید دولت دقیقا دست روی همین موارد گذاشته است، یعنی دولت طبق همان گفته رهبری در حال ریل گذاری است ، باید این چیزها درست شود تا بعدش شاهد ارزان شدن یا حداقل جلوی رشد قیمت ها گرفته شود 👌 این همان نکته ای است که رئیس جمهور محترم بارها فرمودند که اثرات این کارها در چند وقت بعد معلوم می شود ، رهبری عزیز هم در اول سال فرمودند برخی تحول ها یک مرتبه ایجاد نمی شود، باید مدت زمانی بگذرد اینجاست که جوانان عزیز انقلابی باید این موارد را مو به مو برای مردم عزیز تبیین کنند تا از ایجاد یاس و ناامیدی جلوگیری شود، باور کنید درصد بالایی از افراد جامعه هنوز معنای صحیح پایین آمدن تورم را نمی دانند و آن را مساوی پایین آمدن قیمت می دانند!! خواهشا این موارد را خوب برای مردم تبیین کنید تا نگاه مردم امیدوارانه تر شود ✍️ احسان عبادی
- امام میگفت: اگر به جای نفت...؛ ایمان داشتیم احتیاج به هیچ چیز نداشتیم!✋🏿🚶🏾‍♂️ @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ولی من هدفم با تو فرق می کنه، من با خدا معامله کردم. استخاره هم گرفتم، گفتن راه سختیه پر از مشکلات ولی بد نیومد... انگار حرفش سوگند را عصبانی کرد و گفت: –دختر پس تو که اینو میگی مگه عقلت کمه، بهش بله گفتی، خب برو با یکی مثل خودت ازدواج کن، به آرامش برس دیگه، اینقدرم اون مامانتو دق نده. مگه نمیگی مامانت برات حدیث و روایت آورده که با کسی ازدواج کنید که دیندار وخوش خلق باشه، چه می دونم از این حرفها؟ خب، تو که این چیزا اینقدر برات مهمه چرا گوش نمیکنی؟ صدای راحیل آرامتر از سوگند بود، سرم را عقب تر بردم تا بشنوم چه می گوید. ــ اولا که پیامبر گفتن دین و اخلاق، خب آرش اخلاق رو داره، دینم داره، مگه گبره که اینجوری می گی. فقط یه چیزایی خب توی خانوادشون کم رنگه دیگه،،، شایدم خیلی کاراش از روی نا آگاهیه و ... حرفش که به اینجا رسید، سوگند دیگر جوش آورد و بلند شد و گفت: –راحیل، چی میگی، مگه بچس که نا آگاهانه باشه... من هم صاف نشستم وکله ام را بیشتر در گوشی‌ام فرو کردم. سوگند راه افتاد و با حرص به طرف سالن رفت. از صدای صندلی‌اش فهمیدم راحیل هم بلند شد و همانطور که صدایش می کرد به طرفش دوید. عذاب وجدان گرفتم، بیچاره راحیل به خاطر من چقدر باید حرف بشنود، لابد آن چند روزی هم که حالش بد بود، به خاطر تحمل کردن همین حرفها بوده است. آن روز که بغض داشت. احتمالا اطرافیانش مدام می گفتند که این پسره به دردت نمی خورد. چقدر این حرف‌ها را تحمل کرده و چیزی نگفته... واقعاراحیل چقدر از سر من زیاد بود، یاد حرف های آقای معصومی افتادم که می گفت: – اگر واقعا می تونی خانم رحمانی روبفهمیش و قدرش رو بدونی برو دنبالش و بدستش بیار، اگه نمی تونی درکش کنی، بهتره به خاطر همون عشقی که خودت می گی نسبت بهش داری فراموشش کنی. آنقدر فکر کردم که وقتی به خودم آمدم کلی از وقت کلاس گذشته بود. یعنی من این همه وقت اینجا نشسته بودم. کلاسهایی که با راحیل مشترک نبود برایم کم اهمیت شده بود. ولی باید می گذراندم. به سالن که رسیدم با دیدن صحنه‌ی رو برویم خشکم زد. راحیل با پسری که مسئول کتابخانه بود حرف می زد، پسره از اون تیپایی بود که ریش می گذاشتن و یقه سه سانتی می پوشیدند. می شناختمش پسر بدی نبود. احساس کردم یک آن همه‌ی حس های بد به سراغم امد. حس عصبانیت، حسادت، خشم ... تا حالا همچین حسی را تجربه نکرده بودم، اصلا برایم مهم نبود دختری که با هم رستوران می رفتیم با پسرای دیگر حرف بزند یا شوخی کند. نمی دانم چِم شده بود. شاید چون حس کردم تفکرات آقای خبازی مسئول کتابخانه با راحیل همسو است. با این که راحیل با فاصله از او ایستاده بود و به نظر می آمد حرف های جدی می‌زنند ولی نمی توانستم این فکرهای مزاحم را از ذهنم دور کنم. شاید یک دقیقه هم نشد که حرفشان تمام شد. راحیل به طرف در خروجی راه افتاد. من هم همانجا ایستاده بودم. خبازی هم به طرف کتابخانه رفت. وقتی نزدیک شد با دیدن قیافه‌ام به طرفم آمد و پرسید: – حالتون خوبه؟ با صدای کنترل شده ای گفتم: – میری خونه؟ همانطور که با بُهت نگاهم می کرد جواب داد: –بله سرم را پایین انداختم و راه افتادم به طرف درب خروج و گفتم: –خودم می رسونمت، سر خیابون تو ماشین منتظرت هستم. چیزی نگفت و فقط نگاهم کرد. بعد از چند دقیقه آمد نشست و گفت: – شما کلاس دارید، لطفا تا همین ایستگاه مترو من رو برسونید. با اخم گفتم: – شما مهمتر هستید. بعد از چند دقیقه سکوت پرسید: –چی ناراحتتون کرده؟ جواب ندادم، ولی بعد از کمی سکوت گفتم: –دوست داشتید من هم ریش می ذاشتم و یقه ام رو همیشه کیپ می کردم. بااخم گفت: –هیچ وقت زود قضاوت نکنید. لطفا اینجور وقتها به جای عصبانیت و زخم زبون زدن، راحت حرف بزنید. –اگه منظورتون حرف زدن با آقای خبازیه، من قبلا ازشون یه سوال در مورد یه کتاب که توی کتابخونه نبود پرسیده بودم الان از نماز خونه که آمدم بیرون من رو دیدند و داشتند می گفتند کجا باید اون کتاب رو پیدا کنم و در موردش کمی حرف زدند. ــ چه جور کتابی؟ ــ یه کتاب مرجع. اونقدر شرمنده شدم که دیگر نمی دانستم چه بگویم. دوباره چند دقیقه سکوت شد، باید عذر خواهی کردم. ــ من معذرت می خوام، باور کن اصلا از این اخلاقا نداشتم، نمی دونم چرا... لبخند تلخی زدو گفت: –فراموش کنید، اتفاقا خوشحال شدم که از این اخلاقا پیدا کردید. با تعجب نگاهش کردم و گفتم: –چرا؟ ــ چون مردی که غیرت نداشته باشه که... نگاهش کردم وادامه داد: –البته غیرت، نه تعصب ها. نفسم را با صدا بیرون دادم و گفتم: – خب الان این کدومشون بود. ــ اگه رک بگم ناراحت نمیشید؟ ــ نه، راحت باشید. زود قضاوت کردن بود. ✍ ... @mohabbatkhoda