eitaa logo
محبت خدا
305 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3.5هزار ویدیو
15 فایل
در این کانال نزدیکترین راه های رسیدن به خدا از جمله محبت وادب را با هم بررسی میکنیم انتشار مطالب کانال بلامانع وصدقه جاریه هست کانال محبت خدا زیر مجموعه تشکیلات بزرگ تنها مسیر آرامش هست ارتباط باادمین @montazer_35
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸و تو آن خوب‌ترين خبري که خداوند، عالم را از شوق آن پُر خواهد کرد. @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹کسانیکه اذیتتان کرده‌اند را ببخشید. اینکه دیگران را ببخشید به این معنی نیست که باز به آنها اعتماد کنید .. فقط نباید وقتتان را برای متنفر شدن از کسانی که اذیتتان کرده‌اند تلف کنید ! چون باید حسابی مشغول دوست داشتن خود و کسانی باشید که دوستتان دارند .. اولین کسی که عذرخواهی می‌کند همیشه شجاع ‌ترین است و اولین کسی که می‌بخشد قوی ‌ترین است ، اولین کسی که می‌گذرد و از ناملایمات عبور می‌کند ، شادترین است ، پس شجاع باشید ، قوی باشید و شاد و آزاد زندگی کنید .... ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌@mohabbatkhoda ‎‌‌
⭕️ سوال ❓ آیا هر انسانی حتی گناهکار اگر چهل روز دعای عهد بخواند، از یاران امام زمان خواهد بود؟ 🔰 پاسخ 💠 در روایتی از امام صادق آمده است: « مَنْ دَعَا إِلَى اَللَّه أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِهَذَا اَلْعَهْدِ كَانَ مِنْ أَنْصَارِ قَائِمِنَا وَ إِنْ مَاتَ أَخْرَجَهُ اَللَّه إِلَيْهِ مِنْ قَبْرِهِ؛ هرکس چهل بامداد این دعای عهد را بخواند، از یاوران قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خواهد بود. و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد خداوند [هنگام ظهور] او را از قبر بیرون آورد.» 🔸 طبق این روایت هرکس چهل صبح دعای عهد را بخواند به هنگام ظهور از یاران امام عصر علیه‌السلام خواهد بود هرچند از دنیا رفته باشد. امام صادق علیه‌السلام در این روایت تنها به یکی از عوامل زمینه‌ساز برای یاری امام زمان اشاره کرده‌اند؛ یعنی یک مومن صالح که اعمالش خوب است و از گناه پرهیز می‌کند، اگر می‌خواهد دوران ظهور را درک کرده و از یاوران حضرت مهدی علیه‌السلام قرار گیرد،‌ می‌تواند با خواندن دعای عهد به مدت چهل روز خودش را به این مهم نزدیک کند. اما این فقط یکی از عوامل و شرایط تاثیرگذار است و در کنار آن شرایط دیگری مانند تقوا، ایمان و عمل صالح نیز دخیل است. 🔹 همچنین می‌توان گفت این دعا تاثیری دارد که خواندنش باعث تحول افراد بد می‌شود. یعنی انسان‌های گناه‌کار با خواندن این دعا به مدت چهل روز به تدریج با امام زمان پیوند قلبی برقرار کرده و از گناهان گذشته خود توبه می‌کنند. این توبه زمینه انجام عمل صالح و پیوستن به یاران امام زمان را برای آن‌ها فراهم می‌کند. @mohabbatkhoda
✨«آیت‌الله بهجت» کار خیر خود را کم دست نگیرید، در هرکار خیری خود را به قدر نخود هم شده شریک کنید، شاید همان کار خیر بی‌ریا قبول و باعث نجات‌تون شد. ضمن اینکه انجام کار خیر توفیق‌آور است «توفیق زیارت، رفیق خوب، همسر و فرزند خوب» انجام کارخیر اول، کار خیر دوم را براتون ارمغان میاره و این خیر دائمی باعث سعادتمندی و نجات انسان میشه در حدیث داریم فرزند صالح می‌خواهی زیاد صدقه بده، صدقه دادن زمینه نسل صالح است، صدقه تا هزار سال و تا ۷ نسل روی انسان اثر می‌گذارد. 📚 💕💚💕🧡 @mohabbatkhoda
🌷 چه بسیار گناهانی از ما که با یک لبخند به فرزند و همسرمان، بخشیده شد!! 🌷 آیت الله سید علی قاضی می فرماید: خوشحال کردن انسان محزون، چه با بذل مال، چه با سخن نیکو ، چه با کنار او نشستن، گناهان را پاک می کند. فقط کافیه دلِش رو شاد کنی ✅ رفتی بازار یه کش مو واسه دخترت بخر دلش رو شاد کن❤️ ✅ رفتی مغازه یه خوراکی کوچولو هم شده واسه خانواده بخر، خوش حال میشن❤️ ✅ اگر دیدی همسرت ناراحته برو پیشش بشین بگو غمت نباشه، من کنارتم❤️ ✅ وقتی میخوای غذا پخت کنی، ببین خانواده چی دوست دارند، همون رو درست کن❤️ ✅ موقع سفره انداختن به خانومت کمک کن، خوشحال میشه❤️ ❣@IslamLifeStyles
AUD-20220422-WA0057.mp3
5.49M
🤔آقا ما چیکار کنیم گناه نکنیم؟ ✅می‌دونین برنامه ریزی خیلی تو این موضوع موثره!📋 گوش دادنش از واجباته 👌 @mohabbatkhoda
7.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📛زیرک ترین جاسوس تاریخ بشریت در ایران رو بیشتر بشناسید چه بسیار کسانی که مانند مستر جیکاک در لباس روحانیت تیشه به ریشه‌ی کشور زده و میزنند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این چند تا بچه که با مدیریت پدر و مادرهاشون شور قضیه رو در آوردن ! آیا میدونستید طبق بندهای دقیق و شفاف "قانون حمایت از اطفال و نوجوانان" مصوبه ۹۹/۲/۲۳ پدر و مادر این سه نوجوان اینستاگرامی مجرمند؟ برای این که مدعی‌العموم ورود و برخورد کنه با این‌ها کافیه وارد لینک زیر بشید و امضا کنید تا پیگیری‌ها شروع بشه farsnews.ir/my/c/147145
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"راحیل" همین که گفتم الو، صدای گریه‌ی‌ آرش در گوشم پیچید و بعد تند تند حرفهایی زد که شوکه شدم. حرفهایش را نمی‌توانستم باور کنم، گریه هایش خون به دلم کرد، انگار قلبم بیرون ازسینه ام می تپید، چطورممکن است. یعنی کیارش بدون این که بچه اش را ببیند رفت؟ پاهایم سست شد. ازدیوارکمک گرفتم. اسرا کمکم کرد تا روی مبل بنشینم، مادر هم کنارم ایستاده بود و هراسان نگاهم می کرد. به خواست آرش گوشی را به مادر دادم. –الو...پسرم، چی شده؟ –یافاطمه الزهرا... مادر سعی می کرد با حرفهایش آرش را آرام کند. نمی دانم آرش چه می گفت که مادر جواب داد: –منم الان باهاش میرم، باشه، باشه... خداحافظ... مادر زیرلب می گفت، خدایاخودت بهشون صبربده و کمکشون کن... بعد شماره‌ای را گرفت و شروع به صحبت کرد، فکر کنم سعیده بود. اشکهایم برای بیرون ریختن از هم سبقت می گرفتند. اسرا با بغض برایم آب اورد. بعداز چند دقیقه مادر امد کمکم کرد تا لباس بپوشم. –آرش گفت بریم خونشون وآروم آروم به مامانش بگیم... – مامان من نمی تونم، اون کیارش روخیلی دوست داشت...آرش همیشه می گفت چون کیارش بچه ی اول مامانمه، بیشتر دوستش داره. مادر اشکی را که روی صورتش بود پاک کرد و گفت: –الهی من قربونت برم، دنیا همینه دیگه. اگه بخوای جلوی مادرشوهرت اینجوری کنی که اون همون اول بادیدن قیافه‌ی تو، پس میوفته... به سعیده گفتم بیاد ما رو ببره، سعی کن تااون موقع یه کم آرومتر باشی. می خواستم لباس مشکی بپوشم که مادر به خاطر مادر آرش نگذاشت. به اسراگفت: –مانتوی قهوه‌ای رنگش رو بیاره. سعیده با دیدنم بغلم کرد و گریه کردیم. بعد از کمی که آرام شدیم، سعیده رو به مادر گفت: –اینجوری میخواد بره اونجا؟ –راحیل، میخوای نریم؟ به آرش زنگ بزنم بگم نمی تونی؟ باشنیدن اسم آرش مصمم شدم، باید کاری که از من خواسته بود را انجام می‌دادم. اشکهایم را پاک کردم و گفتم: –نه مامان، می‌تونم. –بیا بشین توی ماشین تا اونجا تمرینهای کنترل ذهن روانجام بده. نشستم صندلی عقب، مادر به سعیده اشاره کردشیشه‌اش را بالا بدهد. بعد یک شال مشکی که می دانم به خاطر من آورده بود را چند لا کرد و گفت: –ببند روی چشمهات و سعی کن دراز بکشی. این تمرینات را بارها انجام داده بودم و خوب بلد بودم. باید نام یکی از صفات خدا را جلوی چشم هایم می‌آوردم و فقط به آن فکر می کردم، دراز کشیدم و این کار را انجام دادم. –مامان صدای ماشینها زیاده نمی تونم تمرکز بگیرم. مادر یک برگ دستمال کاغذی به دستم داد. –گوله کن بزارتوی گوشت و چندتانفس عمیق بکش. موقع نفس کشیدن قانونش رو یادت نره رعایت کنی. سعیده آرام گفت: –آدم یاد فیلمای جاسوسی میوفته، خاله حالا قانونش چیه؟ مادر هیسی گفت و آرام ترجواب داد: قفسه ی سینه اش نباید بالاپایین بره، شکمش روباید بالا پایین کنه. کاری که مادر گفته بود را انجام دادم ودوباره سعی کردم از نو شروع کنم. صداها خیلی کمترشد، این بارافکار منفی دست ازسرم برنمی داشتند، مدام پسشان میزدم ولی آنها سمج بودند، نفس عمیقی کشیدم. انگار مادر متوجه شد. –دخترم دوباره سعی کن، نبایدخسته بشی ها. دوباره سعی کردم، دوباره وَدوباره... احساس گرمای دستی باعث شد شال را از روی چشمهایم بردارم. مادر بود. –عزیزم رسیدیم. حالم بهتربود. متوجه‌ی ترمز ماشین نشده بودم. مادر به سعیده گفت: –خاله جان تو بشین توی ماشین هروقت زنگ زدم بیا بالا. زنگ آیفن را زدم. در باز شد و وارد شدیم. همین که مادرشوهرم جلوی در واحد آمد بادیدن رنگ پریده اش جا خوردم. –سلام مامان جان، حالتون خوب نیست؟ مادرشوهرم جوابم را داد. با دیدن مادرم تعجب نکرد وگفت: –سلام خانم، چه عجب ازاین ورا؟ بفرمایید. بعداز سلام واحوالپرسی مادر هم سوال مرا تکرار کرد. مادر آرش گفت: –نه خوبم. فقط نمیدونم چرا یکی دوساعته خود به خود اضطراب گرفتم. با خودم گفتم حتما از خستگیه برم یه کم استراحت کنم، حالا رفتم دراز کشیدم، مگه خوابم میبره، دلم مثل سیروسرکه می جوشه، دیگه پاشدم باگلاب دست وصورتم روشستم و یکم خودم رو با کارخونه مشغول کردم تایکم بهترشدم. اتفاقا آرش زنگ زد گفت میاید. گفت میخواید در مورد مراسم عقد مشورت کنید. با حرفهایش دلم برایش کباب شد و دوباره فکرکیارش به ذهنم حمله ور شد. سعی کردم خودم را کنترل کنم وگفتم: –ازخستگی مامان جان، شما خیلی کار می‌کنید. –نه بابا، من به کارعادت دارم، فکرم مشغول این مژگان وکیارشه، بیشترم نگران کیارشم، بچم دیشب اعصابش دوباره خرد بود. جلوی من هی میخواد آروم باشه، ولی من می‌فهمم. انگار کارش زیاده و کلا خیلی درگیره. بعد روکردبه مادر وگفت: –راستی حاج خانم واسه اعصاب چی خوبه؟ این پسرمن همش عصبیه، روزبه روزم بدترمیشه، بازنشم خوب تانمیکنه... ✍ ...