#کرونا_تا_بهشت
#قسمت۶ 🎬:
علی وعباس رفتند تا نیم ساعته برگردند ,اما نیم ساعت,یک ساعت شد,دوساعت شد,چهارساعت شدونیامدند دلم به شور افتاده بود,هرچه زنگ میزدم گوشی علی خاموش بود,نمیدانستم دراین شهر غریب که هیچ کس رانمیشناختم وباکسی مراوده نداشتم با چهارتا بچه ,به کجا بروم ودست به دامن چه کسی بشوم.
کم کم نگرانی من به بچه ها هم سرایت کرد حسن وحسین یک جور سوال پیچم میکردند ,زینب وزهرا جوردیگر,مثل همیشه درپریشانی وناراحتی ام وضوگرفتم وسجاده را پهن کردم وبه نماز ایستادم.
بعداز نماز به سجده رفتم واز خدا خواستم تا علی وعباس را برساند,سراز سجده بر داشتم با صحنه ای روبه روشدم که دل سنگ را اب میکرد,حسن وحسین وزینب وزهرا ,هرکدام سجاده هایشان راپهن کرده بودند وچشمان اشک الودشان خبراز دعا واستغاثه شان میداد.
همونطور که گونه بچه ها را میبوسیدم ,زنگ در به صدا درامد, انگار خدا به این زودی جواب دعاهایمان را داده بود.
هر پنج نفرمان با خوشحالی به طرف در حرکت کردیم....
اما علی که کلید داشت....
حسین زودتر از ما خودش رابه ایفون رساند,گوشی رابرداشت وگفت:بابا کجایی چرا دیرکردی؟
تصویر یکی از دوستان علی را که چندبار با علی دیده بودمش در مانیتور ایفون ظاهر شد...
#ادامه دارد...
🖊به قلم....ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
https://eitaa.com/mohabbatkhoda
#کرونا_تا_بهشت
#قسمت۷ 🎬:
به سرعت چادرم رابه سرکردم وخودم را جلوی در رساندم,دررابازکردم وبدون اینکه متوجه باشم وسلام علیکی کنم ,گفتم: ابومحمد...از علی چه خبر؟از ظهر رفته ,هنوز نیامده..
ابومحمد همینطور که سرش پایین بود گفت:سلام همشیره,ابوعباس(به علی میگفت ابوعباس)حالشون خوب هست,خداراشکر خطر رفع شده,من امدم شما وبچه ها را به جای امنی ببرم...
خدای من ,این چی میگفت,خطررر؟!مگه چه اتفاقی برای,علی وعباس افتاده؟
زانوهام شل شد وهمون جلوی در,روی زانو نشستم وگفتم:مگه چی شده؟علی رفت که زود برگرده,عباس کجاست؟
ابومحمد درحالی که اشاره به من میکردتا لیوان اب را از دست زهرا بگیرم گفت:اصلا نترسید,یه سوءقصدبود که نافرجام موند,شما برید اماده بشید ووسایل مورد نیازتان رابرداریدواشاره کرد به ماشین پشت سرش وادامه داد:داخل ماشین منتظرتان هستم,برای اینکه خدای نکرده به جان شما وبچه هاتون گزندی وارد نشه باید به یه جای امن برویم,احتمال داره خونه شما شناسایی شده باشه.
مستقرکه شدیم ,همه چی را براتون تعریف میکنم.
یه حسی ته دلم میگفت,یک اتفاق بد افتاده وابومحمد داره دست دست میکنه وبه من نمیگه....
خدای بزرگ...من دیگه طاقت اینهمه بلا وآزمایش راندارم....جان علی وعباسم رابه توسپردم..
چمدانهایی را که بسته بودیم تا از نجف بریم ,ابومحمد داخل ماشین گذاشتشان وبچه ها را هم اماده کردم وبرای اخرین بار به خونه ام ,خونه ای که مملو از خاطرات ریز ودرشت من وعلی وبچه ها بود,نگاهی انداختم.
درها را قفل کردم وسوار ماشین ابومحمد شدیم..
.
#ادامه دارد...
🖊به قلم....ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
https://eitaa.com/mohabbatkhoda
#کرونا_تا_بهشت
#قسمت۸ 🎬:
ابومحمد نزدیک خانه خودش درمنطقه ای که اکثرا نظامیها باخانواده شان زندگی میکردند,خانه ای را نشانمان داد وهمینطور که پیاده میشد گفت:فعلا به طور موقت وخیلی کوتاه اینجا میمانید,اینجا الان امن هست ,بفرمایید..
خانه کوچک ودوخوابه ای بود با وسایل مورد نیاز یک خانواده...
وارد هال که شدیم,چمدانها را وسط هال رها کردم وگفتم:ابومحمد تورا به جان مولاعلی ع که همجوارش هستیم ,قسمت میدهم ,حقیقت رابگو من طاقت هرچیزی را دارم,من سربریدن پدرومادرم را جلوی چشمام دیدم وطوریم نشد,الان راستش رابگو چه برسر علی وعباسم امده...بگو ,این پنهان کاری بیشتر اذیتم میکند...
با اشاره ابومحمد,به زهرا گفتم بچه ها را داخل یکی از اتاقها ببرد وسرگرمشان کند.
ابومحمد وقتی از نبود بچه ها مطمین شد گفت:ببین ام عباس,توالان تمام امید این طفلهای معصوم هستی,اگر توبهم بریزی ,روح وروان این بچه ها بهم میریزد,خواهش میکنم خونسردیت راحفظ کن,ان شاالله لطف خدا شامل حالمان میشود واین مشکل هم رفع میشود,راستش انگار عوامل موساد محل کار ابوعباس راشناسایی میکنند ووقتی علی با عباس میاید طرف اداره,به سمتش شلیک میکنند,خوشبختانه موتور چپ میشودو فقط یک گلوله به پهلوی علی,اصابت میکندکه انهم به دلیل اینکه زود به بیمارستان رساندنش وسریع تحت عمل جراحی قرارگرفت,گلوله را دراوردندومانع خونریزی شدند والان حالش خوب خوب است .
نفس راحتی کشیدم و لبخندی زدم وگفتم خداراشکر,وناگهان با به یاد اوردن عباس,لبخند روی لبم خشکید وباصدای ضعیفی گفتم:عبااااس؟!!
ابومحمد:نگران نشین,طبق گفته ی شاهدان عینی,عباس هیچ صدمه ای ندیده اما انگار توسط همان افرادی که تیراندازی کرده بودند,ربوده شده...
ولی اصلا نگران نباشید ,تمام نیروها وسربازان گمنام امام زمان عج درتلاشند تا درمدت زمانی کوتاه ,عباس را پیدا کنند وبه دست شما برسانند..
دیگه چیزی نفهمیدم مدام صدای ابومحمد در سرم اکومیشد:عباس را ربودند....
#ادامه دارد...
🖊به قلم ....ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦
https://eitaa.com/mohabbatkhoda
#سلام_امام_زمانم
هرکس در هوای تو نفس کشید، آرام شد
هرکس دل به یاد تو داد، جان گرفت
هرکس نام تو را برد، عزیز شد
اتصال با تو، اتصال با تمام خوبیهاست
اتصال با تو، برکت است، زندگی است
اتصال با تو، تمام خیر است
https://eitaa.com/mohabbatkhoda
محبت خدا
#کنترل_ذهن 93 چون دنیا شیرینیش نقده، به تو اثبات میکنه من شیرین نیستم!👌 نه بابا شیرینه دیگه حاج آ
#کنترل_ذهن 94
✅ اما آخرت چون نسیهست شیرینتره، چون از لحاظ روانشناسی #خیالِ یک شیرینی از خودِ اون شیرینی بالاتره،
✔️ انسان آفریده شده برای لذتی که در #آینده میآید و باید به سوی آن برود.
⭕️ به کی داری میگی دنیا چون نقده دلِ ما رو برد؟😒
💢 دنیا چون نقد است و شیرینیاش نقد است و چشیدنیست،دل ما را نبرده بلکه
❌ دنیا چون بیشتر، #ذکر اون در ذهنِ ما هست، چون بیشتر به یادش هستیم، دلِ ما را برده....
یه جورِ دیگه مرتب بگم:
⭕️ دنیا به خاطرِ نقد بودنش دل ما را نبرده، به خاطرِ اینکه زیاد به فکرش هستیم دلِ ما را برده.
آخرت به خاطر نسیه بودنش از ما فاصله نگرفته، چون به فکر آخرت و به ذکر آخرت نیستیم، دلِ ما را نبرده.
ماجرا سَرِ ذکره،
ماجرا سَرِ ذهنه،
ماجرا سَرِ نقد بودنش نیست.❌
https://eitaa.com/mohabbatkhoda
محبت خدا
#کنترل_ذهن 94 ✅ اما آخرت چون نسیهست شیرینتره، چون از لحاظ روانشناسی #خیالِ یک شیرینی از خودِ اون
#کنترل_ذهن 95
✅ آخرت خصوصیاتی داره برای انسان که یه ذره فکرش، یه ذره ذهنش، لذتی ایجاد میکنه هزاران برابرِ دنیا...👌💕
مگه ما آدم نیستیم، آدم اینجوریه، آدمِ معمولی اینجوریه!
آدمهای خوب چی؟
فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا
🌺 ما که در مورد آدم خوبها صحبت نمیکنیم، آدم خوبها که توی بهشتن الآن...
اونها که غرقن الآن...
🌹 اونها که آخرت براشون نقده.
اونها که دارن اونجا رو میبینن... اونها که وصل هستن...
👈 اونها که باطنِ این دنیارو دارن میبینن... خباثت و بدیهارو دارن میبینن...
https://eitaa.com/mohabbatkhoda
#حدیث_روز
🌸 امام سجاد (علیه السلام) :
اگر کسی هدایت شود تعجب ندارد بلکه کسی که گمراه میشود تعجب دارد که با وجود رحمت واسعه الهی چگونه گمراه شده است!
📚 بحارالانوار، ج۷۸، ص۱۵۳
https://eitaa.com/mohabbatkhoda
🕯🥀🕯🥀🕯🥀🕯🥀🕯
💔چه شباهتیست میان مادر و فرزند!
هردو غریب،
هر دو پنهان در مکان و زمان؛
نه نشانی از مزار مادر
و نه نشانی از پسرش...
🕯🥀🕯🥀
💔مادر جان زهرا !
💥قفل زنگار زده ظهور فرزندتان فقط و فقط با دستان شکسته شما بازشدنی است...
🏴فراق ما را بس است! ای بانوی آسمانی
🤲🏻 یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطِمه عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
https://eitaa.com/mohabbatkhoda