#رمان_هاد
پارت۵۱
اشاره ای ازش خواست تا آرام باشد. شروین چیزی نگفت اما چهره اش را درهم کشید و در کنار نیلوفر
به طرف جمع به راه افتاد. شاهرخ داشت با نگاهش شروین را دنبال می کرد که صدایی شنید.
- شما نمی آید عکس بگیرید؟
سرش را چرخاند. چند تایی دختر بودند که نزدیکش ایستاده بودند. از قیافه و لبخندهایشان به راحتی می
شد مرضی را که در دل داشتند فهمید. شاهرخ با لحنی جدی جواب داد:
- نه ممنون
و سر برگرداند.
- ایششش! چه بداخلاق!
به خودش نگرفت. شروین که دوست داشت هرچه زودتر خلاص شود. دورادور شاهرخ را می پائید.
شاهرخ دور سالن پرسه می زد و خودش را با تابلوها و مجسمه ها سرگرم می کرد. آنچنان با دقت به
تابلوها نگاه می کرد که انگار آثار بزرگترین هنرمندان جهان را تماشا می کند. شروین که دلیل این رفتار
شاهرخ را می دانست هم خنده اش گرفته بود و هم دلش برایش می سوخت. یکی از دخترها خودش را
به شاهرخ رساند و با لحن خاصی گفت:
- می خواید درمورد این تابلو براتون توضیح بدم؟
شاهرخ بدون اینکه سربرگرداند خیلی کوتاه و قاطع جواب داد:
- نه! خودم دارم می بینم
و کمی از لیوانش را سر کشید و رفت. شروین که از این رفتار به قول خودش کنف کننده خوشش آمده
بود از خوشحالی ذوق کرد. انگار قند توی دلش آب می کردند. شاهرخ همان طور که می چرخید چشمش
به پیانوی بزرگ و روبازی افتاد که گوشه سالن بود. کمی نگاهش کرد و لبخند آرامی زد. شروین که از
عکس گرفتن در فیگورهای مختلف خلاص شده بود خودش را به شاهرخ رساند و گفت:
- بلدی؟
- خیلی وقته نزدم
- دوست دارم بدونم چه جوری می زنی
شاهرخ مدتی متفکرانه به شروین خیره شد، لبخندی زد و پشت پیانو نشست. کمی با دکمه ها ور رفت و
جا پایی ها را فشار داد و بعد آرام شروع به زدن کرد. یواش یواش چشم هایش را بست. انگار دست
هایش خودکار روی پیانو حرکت می کرد. شروین کنار دیوار ایستاد. دست هایش را توی جیبش کرد، به
دیوار تکیه داد و به شاهرخ خیره شد. کم کم همه دور پیانو جمع شدند.گوش می کردند و گاهی در گوشی
پچ پچ. همه پشت سر شاهرخ ایستاده بودند برای همین فقط شروین قطره اشک کوچکی را که ازگونه
شاهرخ پائین غلطید دید. وقتی آهنگ تمام شد همه دست زدند. شاهرخ همان طور که چشم هایش بسته
بود بی حرکت مانده بود. انگار هنوز موسیقی در ذهنش جریان داشت. نیلوفر از شروین پرسید:
- چرا استادت خانمشون رو نیاوردن؟ خوشحال می شدیم ایشون رو هم ببینیم
قبل از اینکه شروین جوابی دهد، صدایی از بین جمعیت گفت:
- وا؟ نیلوفر خانم؟ اینجور جشن ها تنهایی بیشتر خوش میگذره
هنوز حرف پسر تمام نشده بود که شاهرخ دست هایش را روی دکمه های پیانو کوبید و بلند شد. شروین
عصبانیت را در چهره شاهرخ می دید اما نمی دانست چه کار کند. تا به حال او را اینطور ندیده بود.
شاهرخ برگشت و به طرف وسط جمع حرکت کرد. همه خودشان را عقب کشیدند. یک راست به طرف
صاحب صدا رفت. پسر جوان که از وحشت خشک شده بود نتوانست کوچکترین حرفی بزند. یقه پسر را
گرفت و با خشم در چشم هایش خیره شد. پسر به من و من افتاد. شاهرخ دهان باز کرد تا حرفی بزند اما
یکدفعه چشمانش را بست و سرش را پائین انداخت. لب هایش به هم می خورد. انگار چیزی را زیر لب
تکرار می کرد. دست مشت شده اش آرام آرم باز شد. بعد کم کم دست دیگرش که به یقه پسر بود شل شد
و یقه را ول کرد. سرش را بالا گرفت. نگاهی کوتاه به پسر انداخت. این بار بیشتر جدی بود تا عصبانی.
- سعی کن زیاد حرف نزنی
این را گفت و با عجله به طرف در رفت. بقیه هم دنبالش. شروین راهی از میان جمع باز کرد و جلو رفت. شاهرخ پالتویش را از چوب لباسی برداشت و از در بیرون رفت. شروین از موقعیت استفاده کرد
و رو به نیلوفر گفت:
- همینو می خواستی؟ حالا من چه طوری گندی رو که این جناب زده درست کنم؟
ودنبال شاهرخ دوید.
- وایسا شاهرخ ... صبر کن
شاهرخ بدون اینکه بایستد گفت:
- می خوام تنها باشم
شروین لحظه ای ایستاد، برگشت، نگاهی به جمعیت روی ایوان انداخت و دوباره به دنبال شاهرخ از در حیاط بیرون رفت. پسری که حرف زده بود گفت:
- از کجا فهمید من بودم؟
با این حرف بقیه برگشتند، نگاهی به پسر انداختند و بعد نگاهی به یکدیگر!
ماشین را روشن کرد و توی خیابان کنار پیاده رو راه افتاد و شاهرخ را که در پیاده رو قدم زنان دور
می شد تعقیب کرد.
- اقلاً بذار برسونمت
- خودم میرم
- خواهش می کنم
شاهرخ نگاهش کرد.
- قول می دم حرف نزنم
سوار شد.
ادامه دارد....
✍ میم- مشکات
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
۲۳ آذر ۱۳۹۸
۲۳ آذر ۱۳۹۸
۲۴ آذر ۱۳۹۸
رسیدن به #لذت_بندگی
و #برنامه_ترک_گناه 149
قسمت پایانی
🔹✦🌺•┈•✾🖲🔸
🌹مبنای تربیت دینی و ترک گناه موضوعی هست به نام مبارزه با هوای نفس.
🔶اینکه انسان مومن مدام مراقب هوای نفس خودش باشه.
حتی یه لحظه هم هوای نفسش رو رها نکنه.
🔷مقدمه ی این موضوع هم مبارزه با راحت طلبی هست که به لطف خدا اشاره ای به این مبحث کردیم.
🌺🔷✅
در ادامه ی مطالب کانال
✅ برنامه ی جامع تربیت دینی رو تقدیم شما خواهیم کرد.
این برنامه از کتاب تنهامسیر آرامش جلد دوم گرفته شده که ان شالله مورد استفاده ی شما عزیزان قرار بگیره.
🌺 سر فصل های این برنامه شامل:
🔸مدیریت رنج
🔹عبور از لذت ها
🔸مبارزه با راحت طلبی
🔹اهداف دنیایی مبارزه با هوای نفس
🔸ملاقات با خدا
🔹عبد بودن
🔸 ولایت
هست که به طور منظم و زیبا توی کانال قرار داده میشه.
✔️ همه ی اعضای محترم کانال میتونن این برنامه رو داخل گروه ها و کانا های خودشون قرار بدن تا سایرین هم بتونن استفاده کنن.
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
۲۴ آذر ۱۳۹۸
۲۴ آذر ۱۳۹۸
#گفتار_بزرگان 🌱🌷🌱
آیت الله بهجت رحمت الله :
🌺 اگر به قرآن عمل می کردیم ، دیگران را به اسلام و قرآن جذب می نمودیم ؛
زیرا قرآن جامع کمالات همه انبیای اولوالعزم علیهم السلام است .
چند صحیفه از حضرت آدم علیه السلام و چند صحیفه برای حضرت شیث علیه السلام نازل شده و همه انها در قرآن جمع اند ، ولی ما از آن غافلیم .
🌱🌷🌱🌷🌱
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
۲۴ آذر ۱۳۹۸
۲۴ آذر ۱۳۹۸
#آزادی_انسان 🌱🌱
1⃣7⃣
#انسان ، موجودی #مرکب 👉
انسان در میان موجودات دیگر یک شخصیت #مرکب است .
👈 این مطلب را ادیان و فسلفه ها و حتی روانشناسان تایید کرده اند ؛وغیر قابل تردید است . ✅
🔱 شما در قرآن می بینید که درباره خلقت انسان چنین می فرماید :(فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین )
حجر 29.
به فرشتگان می گوید : وقتی که خلقت این موجود را تکمیل کردم و از روح خود چیزی در او دمیدم ، بر او سجده برید .
می گوید : این موجود خاکی که از آب و خاک آفریدم و مثل حیوان های دیگر دارای جسم و جسدی است ؛و نفخت فیه من روحی ، از روح خودم ،چیزی در او دمیدم . ✅
🔱 حدیث معروفی هم است از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله :
خداوند فرشتگان را آفرید و در سرشت آنها تنها #عقل را نهاد 👉
حیوانات را آفرید ودر سرشت آنها تنها #شهوت را نهاد 👉
🌺#انسان را آفرید و در سرشت او هم #عقل را نهاد و هم #شهوت را .✅
🔱 و همچنین دلیل دیگر مرکب بودن انسان این است :
که انسان #وجدان (نفس لوامه) دارد
و #انصاف دارد که اگر حق با خودش نبود می تواند بر علیه خودش حکم کند و حق را به طرف مقابل بدهد ..
عقل و ایمان و وجدان انسان اورا در برابر گناهان حفظ می کند 👌✅
🌱🌱🌱
در راستای شناخت#اسلام_ناب 👉
🌹✨
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
۲۴ آذر ۱۳۹۸
۲۴ آذر ۱۳۹۸
#آزادی_انسان 🌱🌱
1⃣8⃣
#بردگی_روحی نسبت به دیگران 👉
بدون شک ما در زندگی خودمان ، احتیاج داریم به خوراک ، و هرچه بهتر -بهتر؛
احتیاج داریم به پوشاک و هرچه عالی تر بهتر؛
احتیاج داریم به مسکن و هر چه مجلل تر بهتر؛
همین طور احتیاج داریم به زن و فرزند ؛
احتیاج داریم به تجملات زیاد زندگی ، به پول و مادیات علاقه مند هستیم ؛
اما در یک جا ما سر یک دو راهی قرار می گیریم ، احساس می کنیم که اینجا یا باید شرافت و عزت و سیادت و آقایی خودمان را حفظ کنیم ؛
ولی با فقر بسازیم ، نان بخوریم ، ولی نان خشک و خالی ، لباس بپوشیم ؛ لباس ژنده ، خانه داشته باشیم ، خانه تنگ و کوچک و محقر ، پول نداشته و در مضیقه باشیم ؛
یا از عزت و آقایی و سیادت خودمان صرف نظر کنیم ،
تن به ذلت بدهیم ، تن به خدمت بدهیم ، آن وقت تمام نعمت های مادی برای ما فراهم می شود .
می بینیم بسیاری ازافراد مردم اساسا حاضر نیستند تن به ذلت دهند
ولو به قیمت اینکه مادیات زندگی شان خیلی زیاد شود .
البته بعضی ها حاضر می شوند تن به این ذلت می دهند ،
👈 ولی در عین حال همین آدم در عمق #وجدانش احساس یک #سرشکستگی می کند .
🌱🌱🌱
در راستای شناخت #اسلام_ناب 👉
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
۲۴ آذر ۱۳۹۸
۲۴ آذر ۱۳۹۸
🌀 اصل چهارم در مدیریت «مجاهدت و مقاومت» است
🌀 کسی که نمیتواند چندبرابرِ یک آدم معمولی کار کند، نباید مدیر بشود!
🔻 #آخرین_آمادگی_برای_ظهور ؛ اصلاح مدیریت در جامعه و خانواده (ج۱۰)- ۱
🔹 اصل چهارم-هم در «مدیریتِ خود» هم در «مدیریت خانواده» و هم در مدیریت جامعه- این است که مدیر باید مجاهدت و مقاومت داشته باشد.
🔹 مدیر باید تلاشگر باشد و انرژیِ مضاعف برای کارکردن داشته باشد؛ مدیرِ تنبل، مدیر نیست! مدیری که تا ۹صبح بخوابد و بعد کمکم بلند شود و برایش صبحانه بیاوند و بعد از ظهر هم به استخر برود، او چطور میخواهد به مردم خدمت کند؟! برخی میگویند: «من باید به خودم برسم تا بتوانم مدیریت کنم!» شما باید با جهاد و خستگیِ تن در راه خدمت به مردم، به خودت برسی نه با تنپروری و راحتطلبی!
🔹 مجاهدت چه اثری دارد؟ مثلاً اینکه آدم را باصفا میکند، عقل آدم را راه میاندازد، آدم را شجاع میکند و شجاعت هم آدم را خوشفهم میکند. خلاقیتهایی که رزمندگان ما در جنگ تحمیلی داشتند، ناشی از مجاهدت و مقاومتِ آنها بود. آنها با سختیکشیدن به این موفقیتها رسیدند نه با خوردن و خوابیدن و استخر رفتن!
🔹 اگر ما بخواهیم به سمت حکومت امام زمان(ع) برویم باید به مدیران جامعه سخت بگیریم. چون امامزمان(ع) به مدیران و فرماندارهای خود سخت میگیرند.
🔹 کسی که نمیتواند لااقل دوبرابرِ یک آدم معمولی کار کند، او را نباید مدیر بگذارند! اگر دیدید، یک مدیری فقط به اندازۀ یک کارمند عادی کار میکند، بدانید که آدم کلّاشی است و دارد از موقعیت خود-بهعنوان مدیر- سوءاستفاده میکند.
🔹 مدیر، درواقع دارد به انسانها خدمت میکند، لذا اگر یک مدیر، اهل دنیا و دنبال حبّ مقام باشد، برای اینکه بگویند «تو عجب مدیر خوبی هستی!» باید چند برابرِ دیگران کار کند! اگر هم اهل آخرت باشد، بهخاطر معنویتش، این انرژی را دارد که چند برابر دیگران کار کند و زحمت بکشد.
👤علیرضا پناهیان
🚩دانشگاه امامصادق(ع)- ۹۸.۶.۱۹
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
۲۴ آذر ۱۳۹۸