eitaa logo
محبت خدا
305 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
14 فایل
در این کانال نزدیکترین راه های رسیدن به خدا از جمله محبت وادب را با هم بررسی میکنیم انتشار مطالب کانال بلامانع وصدقه جاریه هست کانال محبت خدا زیر مجموعه تشکیلات بزرگ تنها مسیر آرامش هست ارتباط باادمین @montazer_35
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود : 🔰 خدای خرم سازد چهره آن بنده ای را که سخن مرا بشنود و ضبط کند و برساند به کسانی که آنها از من نشنیده اند .🔰🔅 🌺🌺 @mohabbatkhoda
روزی فردی (معاند) آمد خدمت امام صادق (علیه السلام) و به ایشان عرض کرد: اگر روزی یکی از دوستان شما گناهی کند ، عاقبتش چگونه خواهد بود؟ امام (علیه السلام) در پاسخ به وی فرمودند: خداوند به او یک بیماری عطا می‌نماید تا سختی‌های آن بیماری کفارۀ گناهانش شود. آن مرد دو مرتبه پرسید : اگر مریض نشد چه ؟ امام (علیه السلام) مجدد فرمودند: خداوند به او همسایه‌ای بد می‌دهد تا او را اذیت نماید و این اذیت و آزار همسایه، کفارۀ گناهانش شود. آن مرد گفت : اگر همسایۀ بد نصیبش نشد چه ؟ امام (علیه السلام) فرمودند : خداوند به او دوست بدی می‌دهد تا وی را اذیت نماید و آزار آن دوست بد ، کفارۀ گناهان دوست ما باشد. آن مرد گفت : اگر دوست بد هم نصیبش نشد چه ؟! امام (علیه السلام) فرمودند : خداوند همسر بدی به او میدهد تا آزارهای آن همسر بد ، کفارۀ گناهانش شود. آن مرد گفت : اگر همسر بد هم نصیبش نشد چه ؟ امام (علیه السلام) فرمودند : خداوند قبل از مرگ به او توفیق توبه عنایت می‌فرماید. باز هم آن مرد از روی عنادی که داشت گفت: و اگر نتوانست قبل از مرگ توبه کند چه؟ امام (علیه السلام) فرمودند : «به کوری چشم تو ! ما او را شفاعت خواهیم کرد » پس چه زیباست بگوییم :اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. 📚(عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان حاج علیرضا حدائق در مورد وقایع اخیر #انتقام_سخت #هواپیمای_اوکراینی @mohabbatkhoda
🌀 وقتی زندگیِ ما با ترس، آلوده شد، کسی که مردم را از جنگ بترساند، رأی می‌آورد 🔻 (ج۱) - ۲ 🔹 ترس، ناموس خلقت است؛ کسی نباید از غیرخدا بترسد و کسی هم نباید دیگران را از خودش بترساند. فقط خدا حق دارد بندۀ خودش را بترساند، چون او حمایت‌کنندۀ بندگان است و وقتی آنها را می‌ترساند، همین موجب سلامتی روحِ آنها می‌شود. 🔹 ما معمولاً تحت تعلیم و تربیت مادرها و پدرهایمان یا تحت تعلیم و تربیت معلم‌هایمان، با ترس زندگی می‌کنیم؛ یعنی انگیزه‌های خودمان را با ترس، شکل می‌دهیم؛ مثلاً درس می‌خوانیم و مدرک می‌گیریم، از ترس فقر یا از ترس پیدا نکردنِ شغل! 🔹 متأسفانه زندگیِ ما با ترس، آلوده شده است، به‌حدی که اگر کسی مردم را از جنگ بترساند، رأی می‌آورد. حتی اگر آدم فریبکار و نامردی هم باشد، به او رأی می‌دهند. جامعه‌ای که با ترس، بزرگ شده باشد، این‌طوری می‌شود. 🔹 می‌دانید اگر زندگی ما غرق ترس باشد، سرانجام این زندگی چه خواهد شد؟ مثلاً این‌طور می‌شود که مردم را از لشکر یزید ترساندند و با همین مردم، امام‌حسین(ع) را کشتند! آنها با اینکه می‌دانستند امام‌حسین(ع)، بهتر از یزید است، اما به دستورِ یزید، امام‌حسین(ع) را کشتند؟ چون از یزید می‌ترسیدند ولی از امام‌حسین(ع) نمی‌ترسیدند! 🔹 الآن در حدّ نماینده‌های مجلس ما، برخی دارند از درگیرشدن با آمریکا می‌ترسند و بعد هم، این ترس را توجیه می‌کنند یا تئوریزه می‌کنند. 👤علیرضا پناهیان 🚩دانشگاه تهران - ۹۸.۱۰.۱۷ @mohabbatkhoda
💌 تنها راه زنده ماندن #پیام_معنوی @Panahian_ir
🔸 مقام معظم رهبری: ایشان هستند. از ایشان استفاده کنید. ایشان همیشه بحمداللَّه جزو و هستند. 🔸 آیت‌الله مکارم شیرازی: ایشان از نظر مقام علمیت، مقام دارد، هم در علوم دینی و هم در علوم روز. 🔸 آیت الله میرباقری: ایشان، حقیقتاً مصداق بود. ایشان از کسانی بود که را چشیده بود. قلب ایشان بود. ایشان یک بود. 🔸 حجه الاسلام پناهیان: کتاب های ایشان از کتاب های شهید مطهری بود. گرمای کتابهای ایشان نسبت به کتابهای ما است. ایشان بودند. ما عالم دینی زیاد داریم اما اهل حکمت کم داریم. تعبیر در مورد ایشان این بود: «من اگر میتوانستم شما را کنم، هر قسمت را به یک میفرستادم» در حوزه های علمیه به اندازۀ ایشان برای طبقات مختلف مردم، حرف در سبک زندگی ندارد! ،_حائری_شیرازی @mohabbatkhoda
رمان_هاد آی دی نویسنده داستان @Goli64
پارت۱۰۷ - شما خوبی باباجان، اگه ما رو دعا کنی دیگه غصه نداریم. نگرانیه من بابت مادرته. البته شما خودت مردی ولی وظیفه ما سفارش کردنه هادی به پدرش خیره بود و شروین به هادی. نمی توانست اشک چشمان غمزده و نگرانش و لبخند لبش را با هم جمع کند. توی خودش بود که دید شاهرخ به بازویش می زند. شاهرخ به مادر هادی اشاره کرد. - حاج خانم با شمان شروین سربرگرداند. - چرا چائیتو نمی خوری مادر؟ سرد شد شروین بدون اینکه چیزی بگوید سری تکان داد و چایی اش را برداشت. شاهرخ گفت: - خب حاج آقا، اجازه میدید؟ ما دیگه رفع زحمت کنیم تا شما هم استراحت کنید - اینقدر زود؟ - غرض دیدن شما بود که دیدیم مادر هادی تعارف کرد. - خب مادر ناهار بمونید - خیلی ممنون مادر این رفیق ما کلاس داره منم باید برم جائی. به اندازه کافی زحمت دادیم - چه زحمتی پسرم خونه خودتونه. بیشتر اینجا بیا - چشم ان شاء ا... سر میزنیم نیم خیز شد. سر پدر را بوسید و با مهربانی گفت: - کاری ندارید حاجی؟ - به سلامت پسرم. اگر دیگه ندیدیم حلال کن. التماس دعا - محتاجیم. ان شاءا... که بهتر باشید. یا علی شروین مشغول بستن کتانی هایش شد و شاهرخ از هادی پرسید: - دکترا چیزی گفتن؟ حاجی خیلی ... اما حرفش را ادامه نداد. - نه دکتر چیز خاصی نگفت اما از دیروز تا حالا می گه به دلم افتاده که دیگه ... هادی هم نتوانست ادامه دهد و هر دو سکوت کردند. شروین بلند شد و چهره غمزده هر دو را دید. هادی همراهشان تا دم در آمد. شاهرخ نگاهش به مغازه های کنار خیابان بود. - خیلی ممنون آقا... کرایه تاکسی را داد و پیاده شد. نگاهی به سر در نمایشگاه انداخت. - نمایشگاه اتومبیل شروین تعجب کرد. نمایشگاه بزرگی بود و پر از ماشین های گران قیمت. وارد نمایشگاه که شد پسری جوان جلو آمد. –خوش آمدید قربان. چه کمکی از دستم بر می آد؟ - اگر ممکنه می خواستم آقا کسرائی رو ببینم؟ - ایشون الان یه جلسه کاری دارن. اگر کاری هست بگید - نه ممنون. باید با خودشون صحبت کنم. اگه اشکالی نداره منتظر می مونم - بفرمائید اونجا. صندلی هست. ممکنه یه کم طول بکشه - خیلی ممنون همین جا ماشین ها رو می بینم - هرطور مایلید پسر رفت و شاهرخ خودش را با ماشین ها سرگرم کرد. بعد به طرف صندلی ها رفت و نشست. از جیب پالتویش کتاب جیبی کوچکی را درآورد و مشغول خواندن شد. چند دقیقه ای گذشت. چند نفراز اتاق بیرون آمدند. شاهرخ سر وصدا را که شنید سربلند کرد. 3 مرد میانسال که هر سه کت و شلوار رسمی داشتند از موقعیت ایستادن،حرف هایشان و کیف هائی که دست دو نفرشان بود حدس می زد که پدر شروین مردی است که کت و شلوار سرمه ای پوشیده و دم در اتاق ایستاده است. وقتی تعارفات متداول بینشان تمام شد و آن دو مرد رفتند پسر رو به پدر شروین گفت: - ببخشید آقا، ایشون با شما کار دارن پدر نگاهی به شاهرخ کرد. شاهرخ بلند شد و دست دراز کرد. - سلام، من مهدوی هستم. استاد شروین پدر شروین با شنیدن این حرف چهره اش بشاش تر شد و او را به داخل اتاق دعوت کرد. بعد از اینکه شاهرخ به تعارف او نشست خودش هم کتش را درآورد و آویزان کرد و در حالیکه گره کراوات آبی رنگش را می کشید تا شل تر شود گفت: - این لباس رسمی هم آدمو خفه می کنه شاهرخ لبخندی زد. - من اومدم اینجا که راجع به پسرتون باهاتون حرف بزنم. راجع به شروین پدر نگران پرسید: ادامه دارد.... ✍ میم مشکات @mohabbatkhoda
پارت۱۰۸ - اتفاقی براش افتاده؟ - نه، هنوز نه، ولی ممکنه بیافته - متوجه منظورتون نمی شم - ببینید آقای کسرائی شروین از لحاظ روحی در شرایط مناسبی نیست اصالً - مگه شما اونو دیدید؟ - بله، اون چند روزه که پیش منه پدر که به نظر می آمد خیالش راحت شده باشد به صندلی اش تکیه داد و گفت: - صحیح، پس دوستی که ازش حرف می زد شمائید. هر بار که من یا مادرش بهش زنگ می زدیم می گفت خونه دوستم هستم. پس پشتیبانی شما باعث شده که از خونه فرار کنه - پشتیبانی من یا بی توجهی شما؟ چرا سعی نمی کنید اونو درک کنید؟ - درک کنم؟ من چه کاری باید براش می کردم که نکردم؟ ازش بپرسید چی براش کم گذاشتم - واقعاً می خواید بدونید چی کم داره؟ توجه و محبت شما رو. اون از اینکه شما به خواسته ها و نیازهاش توجه ندارید به شدت سرخورده شده - اگر می خواستم به این چیزا فکر کنم شکمش گرسنه می موند. من همه تلاشم رو کردم که هیچ کمبودی نداشته باشه. همیشه بهترین خوراک و پوشاک رو داشته - اما الان روحش تشنه است و اگر شما سیرابش نکنید خیلی های دیگه این کار رو می کنند - شروین دیگه بزرگ شده. من که نمی تونم مثل بچه ها تر و خشکش کنم - ولی می تونید حداقل هفته ای چند ساعت رو باهاش بگذرونید و به حرف هاش گوش بدید - من بارها بهش گفتم هر وقت خواست می تونه بیاد اینجا با هم حرف بزنیم. اما اون خودش نمی خواد - اینجا محل کار شماست نه محل گپ دوستانه. اون دوست داره چند ساعتی ذهن و فکر شما مال اون باشه پدر با تعجب پرسید: - اینا رو شروین گفته؟ تا اون جائی که من میشناسمش اینقدر احساساتی نبود! شاهرخ مایوسانه پرسید: - یعنی برای شما اصلامهم نیست که اون چه وضعیتی داره؟ - ببینید آقای محترم من از شما ممنونم که توی این چند روز مواظب اون بودید. حاضرم کرایه شب هائی رو که اونجا بوده با ناهار و شام به قیمت یک هتل درجه یک حساب کنم اما مشکل شروین من نیستم. اون با مادرش مشکل داره نه من. اگر از خونه فرار کرده به خاطر مشکلاتیه که مادرش بهش تحمیل می کنه، می تونید از خودش بپرسید. بنابراین بهتره برید مادرش رو نصیحت کنید. البته اگر تونستید - یعنی شما نمی خواید کمکی کنید؟ - من حوصله درگیر شدن با مادرش رو ندارم. شروین باید بتونه مشکلاتش رو خودش حل کنه! من که تا ابد باهاش نیستم. شما هم بهتره دست از این کار بردارید چون اینجور عادت می کنه به جای مبارزه با مشکلات یکی دیگه رو واسطه کنه - اما اون پسر شماست. حداقل می تونید راهنمائیش کنید - مشکل اون سر راهنمائی شدن نیست. مشکل موانع سر راهشه اگر می خواید کمکش کنید اونها رو حذف کنید. هرچند من معتقدم که خودش باید تلاش کنه شاهرخ لبخند تلخی زد. آنچه را که می شنید قبولش سخت بود. بلند شد. - خیلی ممنون، که وقت دادید. یاعلی پدرش هم بلند شد و با شاهرخ دست داد. - خواهش می کنم وقتی شاهرخ داشت از در خارج می شد پدر گفت: - اگه از من می شنوید خودتون رو با مادرش درگیر نکنید شاهرخ بدون اینکه جوابی بدهد خارج شد. * شروین پرسید: - بابام رو دیدی؟ فایده داشت؟ شاهرخ در حالی که می دوید و دست هایش را باز و بسته می کرد گفت: - برای قدم اول بد نبود شروین نفس زنان گفت: - من ... دیگه .... خسته ...شدم و روی چمن ها نشست. شاهرخ که جلویش ایستاده بود و در جا می زد گفت: - فقط نیم ساعت؟ - بابا من همیشه این ساعت توی رختخواب بودم. ساعت 7 ما رو بیدار کردی. مگه پادگانه؟ شاهرخ دست از در جا زدن برداشت و نشست. - خیلی احترام داشتی که این موقع آوردمت. من همیشه بعد از نماز صبح می آم - می خوای ما رو از خونت در کنی همین جوری بگو، دیگه چرا این همه می دوئونی ادامه دارد.... ✍ میم مشکات @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹✨ ﷽ سلام مولا و صاحب ما❣ بیا ڪہ بی تو نہ سحـر را طاقتی اسٺ و نہ صبـح را صداقتی؛ ڪہ سحـربہ شبنم لطف تو بیدار میشـود وصبح، بہ سلام تو ازجا برمی‌خیزد... 💗 السلام علیک یابقیه الله💗 اللﮩـم عجـل لولیـڪ الفـرج 🌹✨ @mohabbatkhoda
⚜در برخی احادیث از امام صاق علیه السلام و امام حسین علیه السلام این گونه روایت شده است : ✳️ ای مردم ! خدا مردم را خلق نکرد ، مگر برای اینکه او را بشناسند و هنگامی که او را شناختند ، او را عبادت کنند و هنگامی که او را عبادت کنند ، با بندگی خدا از بندگی غیر او بی نیاز شوند . 👌 ✨🌸✨🌸✨ @mohabbatkhoda
محبت خدا
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم24 🔹➖✅✅ استاد پناهیان: آیا ما لازم داریم خداوند در دل ما عظمت داشته با
✅🚩💠 آخرین پیام ازصوتی جلسه اول استاد پناهیان: "مرحله ی اول نماز خوب خوندن رفتار در نماز هست که باید مؤدبانه باشه" 😢 آقا ما تو نماز میخوایم توجه به خدا پیدا کنیم ! ✅ ببخشید "توجه" رو چطور مینویسن ؟؟؟ با تاء دندونه دار یا دسته دار؟! اصلا من و تو می فهمیم توجه یعنی چی؟؟؟ ❓❗♦ قدرت توجه کردن میدونی چیه؟؟! چیزیه که "باید خدا از آسمان بالا به انسان هدیه بکنه" 💟👇 نماز یعنی چی؟ " رعایت ادب چشم گفتن" و فرمان اطاعت کردن " و این خیلی زیباست " یه مدتی سعی کن سر نماز ادب رو رعایت کنی بعد یه عشقی از خدا تو دلت می افته که نگو ... 🌺🌹🌺💓✌🔜 یه مدتی ادب رعایت کن در بارگاه ربوبی، یه معرفتی خدا به تو عنایت خواهد کرد که نپرس ... صورت به خاک بگذار بگو : 😞 خدایا خواستی صورت به خاکم بنگری/ بهر مویت در هلاکم بنگری / هان ببین افتاده ام از پا برت... من برای کی سجده میکنم جز تو ؟ ""نشون بده سر نماز که از خدا حساب میبری..."" این هیچ کاری نداره... 💠💠💠 @mohabbatkhoda
گفت: آن اقلیت در تجمع مقابل آن دانشگاه چه شعارهایی میدادند؟ گفتم: علیه رهبری و سپاه جسارت کرده و عکس سردار شهیدمان را پاره کرده و آتش زدند! گفت: سفیر انگلیس هم آنجا بود؟ گفتم: آری همانجا بود! گفت: تجمع مقابل کدام دانشگاه بود؟ گفتم: دانشگاه امیرکبیر گفت: همان امیرکبیر که به توطئه‌ی انگلیس ترور شد؟ گفتم: آری، همان امیرکبیر که سرِ را زد و در پی پیشرفت و استقلال ایران بود و مقابل سیاست‌های انگلیس ایستاد! و انگلیس با توطئه، دستور قتلش را از شاه مست گرفت! همان انگلیس در تجمعی که به جسارت به تمثال قهرمان ملی‌مان، شهید حاج قاسم سلیمانی منجر شد، سفیرش میدان داری می‌‌کرد! سرداری که سرِ را زد و سالها برای استقلال و امنیت ایران و ایرانی کوشید و از جان مایه گذاشت. انگلیس دلش برای سالهایی که امیرکبیری در میدان نبود و همه جوره در ایران جولان میداد تنگ شده است. زهی خیال باطل! ایران پر است از امیرکبیرها و سلیمانی ها... ✍امید حاجی زاده ✅ با بدون سانسور
‍ ‍🚨 امروز شاه فرار کرد🚨 مردم شاهدوست ایران!؟⁉️ ❇️تاریخ معاصر ایران را بررسی کنید، از قاجار تا پایان پهلوی که آخرین دوره پادشاهی در ایران بوده است، مجموعا ۹ شاه به قدرت رسیده اند. 🔹نکته جالب اینجاست، از این ۹ پادشاه فقط ۳ نفر با مرگ طبیعی دوران سلطنتشان به پایان رسیده است. 🔸۶ پادشاه یا توسط مردم ترور شده اند مثل ناصرالدین شاه، یا با دخالت کشورهای خارجی از کشور فرار کرده و تبعید شده اند مثل محمدعلی شاه و رضاشاه پهلوی. و یا با اعتراض مردم از قدرت کنار رفته اند مانند: محمدرضا پهلوی. ✅این تصور که عموما مردم ایران شاه دوست بوده اند، تصور اشتباهی است. ❗️تاریخ می گوید ایرانی ها هر بار که توانسته اند در برابر ظلم پادشاهان مستبد مقاومت کرده اند.👌 🔴امروز، عده ای در مورد محمد رضا پهلوی چنین تصویرسازی میکنند که او شاه خدمتگزار و محبوبی بود و از اواخر سال ۵۶ به دلیل نابسامانی ها با اعتراض عمومی مردم مواجه شد‼️ در حالی که محمدرضا در طول ۳۷ ساله خود در برهه های مختلف با ترور تظاهرات عمومی طراحی کودتا مواجه بود. 🔺اولین بار سال ۱۳۲۷ در دانشگاه تهران ترور شد، مردم در سال ۳۱ و ۳۲ در تظاهرات سراسری مجسمه های شاه را پایین کشیدند و شاه به بغداد فرار کرد. 🔻در سال ۴۲ با کشتار سنگین مردم معترض را سرکوب کرد. در دهه پنجاه اوج فعالیت برای شناسایی و سرکوب مخالفین بشمار میرفت. ✳️همه این موارد یعنی نظام شاهنشاهی پهلوی در طول ۳۷ سال سلطنت محمدرضا مداوم اما غیرمستمر با اعتراضات مردمی روبرو بوده است. انقلاب اسلامی محصول چند ماه تظاهرات و یا صرفا افزایش گرانی ها و تورم نبود.❗️ 🔅تاریخ را بطور یک مجموعه باید مورد تحلیل قرار داد. ✍علیرضا زادبر @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴📽 تفاوت نگاه یک #سلبریتی خوک صفت به مردم ایران، با یک #نظامی_سپاهی 🇮🇷 @IslamLifeStyles
🔴اعتراف روحانی به اینکه مدیریت بلد نیست! امروز آقای روحانی که 7سال دم از بلد بودن زبان دنیا و مدیریت و اقتصاد دانی و... می‌کرد، اعتراف کرد که بلد نیست بدون آمریکا و اروپا کاری انجام دهد. این اعتراف مفهوم این جمله است 👇 من بدون وابستگی به بیرون از کشور توانایی مدیریتی ندارم. آری روحانی بلد نیست به توان داخلی و جوانان تکیه کند، او فقط باید به آمریکا و انگلیس و آلمان و فرانسه خودش را وصل کند تا شاید بتواند اقتصاد کشور و زندگی مردم را بیشتر خراب کند. آری او بلد نیست @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روحانی: من بلد نیستم کاری به دنیا نداشته باشم و برای حل مشکلات فقط به داخل نگاه کنم شما که بلد بودید با سیاست خارجی مشکلات رو حل کنید پس چرا وضعیت مملکت الان اینجوریه!؟ شما فقط یه چیزی از سیاست خارجی شنیدید، سیاست خارجی یعنی تقویت رابطه با همسایگان، حذف دلار و تقویت پیمان‌های دو جانبه مالی و ایجاد راه‌های دور زدن تحریم‌ها، شما کدوم رو انجام دادید!؟ @mohabbatkhoda
ریاست را بس کنید این همه شماتت را صبح جمعه خبر شنیدم که به کفم داده اید دولت را عشق من کلبه عمو سام است جان دهم لحظه زیارت را من فقط وعده را بلد هستم اکبرم داده این مهارت را! عادتم بوده لاف ها بزنم نکنم ترک هرگز عادت را صنعتم واردات جاسوس است شده ام خبره این تجارت را رونق اقتصاد داخل، هووی! من بلد نیستم راهت را سایه جنگ گرچه شکل من است رد کنم کلا این شباهت را می زنم هرکه انتقادی داشت حظ کنید این همه جسارت را روی یو اس کراش دارم من بند او کرده ام سیاست را قافیه هرچه بود بی خود بود هرکه غیر از خودم خر است. تمام! ✍ زهرا آراسته‌نیا @mohabbatkhoda
رمان_هاد آی دی نویسنده داستان @Goli64
_پارت۱۰۹ شاهرخ خندید. - آخه هر جوری می خوام درت کنم نمیشه. گفتم شاید اینجوری فایده داشته باشه - پس بگو چرا اینقدر تلاش می کنی روابط من و خانواده حسنه بشه! می خوای منو دک کنی - خوشم می آد زود می گیری. ولی یه مشکلی هست با اینکه زود می گیری سرعت عملت پائینه - بذار خیالت رو راحت کنم: مامان بابای من عوض بشو نیستن خودتو خسته نکن شاهرخ که داشت بند کفشش را که شل شده بود می بست چیزی نگفت. شروین کمی سکوت کرد و بعد در حالی که در فکر فرو رفته بود پرسید: - اگر اوضاع عوض نشه چی؟ می تونم بمونم؟ - تا کی؟ - نمی دونم. تا وقتی بتونی یه خونه مستقل داشته باشم. باید برم دنبال کار از این خانواده چیزی به من نمی رسه! - من مشکلی با موندن تو ندارم ولی فکر نمی کنم این راه حل خوبی باشه شروین درمانده گفت: - پس من چه کار کنم؟ - پاشو بریم فعلا صبحونه بخوریم. من 9 کلاس دارم همین طور که می رفتند شروین گفت: - چند شبه موقع نماز بلند میشم اما نمی تونم نماز بخونم. انگار اونم دیگه نمی خواد - به همین زودی ناامید شدی؟ - باور کن خیلی دلم می خواد لااقل برای امتحان هم که شده اما ناامیدی عجیبی تو دلمه. انگار می گه برگرد همون جا که تا حالا بودی - اگر می خواست همون جائی باشی که قبلا بودی صدات نمی کرد. - اما اگر واقعاً می خواست منو از خودش دور نمی کرد - مطمئنی اونه که دورت می کنه؟ چرا همه چیز رو میندازی گردن اون؟ این توئی که ضعیف شدی و نمی تونی وزنه خودت رو برداری شروین زیر لب گفت: - راستش خجالت می کشم ... خیلی ضایع است. حالا که مشکل دار شدم یادش افتادم - این خیلی خوبه اما باید جبران کنی نه اینکه هر روز ازش دور تر بشی. نشون بده که واقعاً می خوای برنده باشی - چطوری؟ - اونقدر التماسش کن تا باور کنه پشیمونی شروین با دلخوری گفت: - ولی اون که میدونه. خوشش میاد التماسش کنم؟ - اینجوری به خودت ثابت می شه که چقدر تو هدفت جدی هستی. اون میدونه اما باید تو هم بدونی چقدر برات مهمه. چیزی رو که به راحتی به دست بیاری به راحتی هم از دست می دی شاهرخ این را گفت و به مغازه اشاره کرد و گفت: - اینم کله پاچه ای! شروین نگاهی به سردر مغازه انداخت گفت: - اینکه هرچی سوزوندیم بر می گردونه! شاهرخ دستگیره را گرفت، اشاره ای به خودش کرد و گفت: - من که برام بد نیست یه کم چاق بشم! وقتی منتظر آوردن غذا بودند شاهرخ گفت: - اون اوایل تنها کاری که می کردم این بود که موقع نماز سر سجاده می نشستم و باهاش حرف می زدم. شاید بعضی اوقات از تنبلیم بود اما بیشتر مواقع همین احساس های تو رو داشتم اما می دونستم تا وقتی ظرفم رو از چیزهای کثیف خالی نکنم نمی تونم از بارون پرش کنم. هیچ وقت اولین روزی رو که تونستم نماز بخونم یادم نمی ره. مطمئنم اگر برای داشتنش تلاش نکرده بودم هیچ وقت قدرش رو نمی دونستم شروین دست هایش را زیر چانه اش گذاشته بود و به شاهرخ که بیرون مغازه را نگاه می کرد و در خیالات خودش غوطه ور بود خیره شده بود. نگاه عمیقش سنگینی عجیبی داشت. آنقدر غرق در افکار خودش بود که متوجه آمدن غذا نشد. شروین صدایش زد. - اوم! چه بوئی داره! شاهرخ آنقدر با شوق و ذوق غذا می خورد که شروین هم به خوردن ترغیب می شد. ادامه دارد.... ✍ میم مشکات @mohabbatkhoda
پارت۱۱۰ فصل بیست و دوم توی سالن منتظر بود. هانیه با سینی وارد شد و سینی را جلوی شاهرخ گرفت. شربتی را که توی سینی بود برداشت و تشکر کرد. - الان خانم میان کمی از شربت را خورده بود که مادر شروین همراه شراره وارد سالن شدند. شاهرخ بلند شد و سلام کرد. - سلام، خوش اومدید. بفرمائید شاهرخ به شراره هم سلام کرد. - سلام خانم کوچولو! شراره دامن مادرش را گرفت و کمی خودش را پشت مادرش قایم کرد و جواب داد. وقتی نشستند مادر گفت: - پدرش گفته بود نماینده اش رو فرستاده ولی باور نکردم. انگار قضیه واقعاً جدیه! - از اینم جدی تر، پسر شما دچار بحران روحی شدیدی شده و من اومدم که راجع بهش باهاتون حرف بزنم. حرف زدن با پدرش که فایده چندانی نداشت. امیدوارم شروین برای شما مهم باشه - فکر نمی کردم سر یه مسئله ساده قشون کشی کنه - چرا فکر می کنید ناراحتی اون یه مسئله ساده است؟ مادرش بی تفاوت گفت: - چون شروین هیچ مشکلی نداره. تا حالا که اینجوری بوده - خیلی مطمئن حرف می زنید. توی این مدتی که با شروین بودم فهمیدم مشکلش مهم تر از این حرف هاست - پس یکی مثل شما رو پیدا کرده که برای ما شاخ و شونه می کشه - شروین از بی توجهی شما به من پناه آورده. چرا نمی خواید بپذیرید رفتارتون با اون درست نیست مادر خندید: - جالبه! حالا دیگه ما شدیم بحران؟ - من نمی گم رفتار اون درسته اما شما به عنوان پدر و مادر باید رفتار درست رو یادش بدید - می خواید بگید رفتار ما تا حالا اشتباده بوده؟ شاهرخ سعی می کرد مادر را قانع کند: - اون از بی توجهی شما به شدت آسیب دیده. آسیب روحی که می تونه همه زندگیش رو تحت تأثیر قرار بده مادر پوزخندی زد: - پس شما اومدید اینجا که به من بگید با پسرم چطور برخورد کنم؟ - من اومدم بهتون بگم اگر این روش رو عوض نکنید آینده بدی در انتظار اونه - یعنی فقط ما مقصریم؟ - من اشتباهات اون رو هم بهش گفتم اما این شما هستید که نوع برخورد و رفتارتون رفتار اون رو شکل میده. بچه ی شما چیزی نمیشه که می خواید یا می گید اونی می شه که هستید مادر که به نظر می آمد کم کم داشت عصبانی می شد گفت: - ببینید آقای محترم من نمی دونم شروین چی به شما گفته اما به شما اجازه نمی دم اینطور گستاخانه با من حرف بزنید شاهرخ همانطور آرام گفت: - بنده بی ادبی نکردم فقط مشکلات پسرتون رو گفتم - من و شروین هیچ مشکلی با هم نداریم. این یه دعوای خانوادگیه. نمی فهمم چرا شما خودتون رو قاطی ماجرا کردید؟ اون پسرمنه و ما می تونیم خودمون مشکلاتمون رو حل کنیم. نیازی به واسطه هم نداریم - یعنی حرف شروین رو می فهمید؟ ادامه دارد.... ✍ میم مشکات @mohabbatkhoda
❣ ◈خرّم که آن یار درآید بیرون ▣از پس پرده قمر آید بیرون ◈از شبستان غم آلوده‌🖤شبهاےفراق ▣قاصد خودآسیمه سرآید بیرون 🌸🍃 🌹🍃 @mohabbatkhoda
🍃 امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف: 🌸هر كه ما را دوست دارد، بايد به كردار ما عمل كند و از پارسايى مدد گيرد چرا كه آن، بهترين مددكار در امر دنيا و آخرت است.✅ 📚الخصال /۱۰/۶۱۴ @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴مسیر منتهی به مصلی تهران|۵ ساعت قبل از آغاز مراسم #اقتدا_به_امام #بیعت_با_ولی 🆔 @tehrantanhamasiri
🌹خاطره ای از رهبر معظم انقلاب درباره شهید نواب صفوی : ♦️سخنرانی نواب یك سخنرانی عادی نبود . بلند می شد و می ایستاد و با شعار كوبنده و با شعاری شروع به صحبت می كرد . من محو نواب شده بودم . خودم را از لابلای جمعیت به نزدیكش رسانده و جلوی نواب نشسته بودم . تمام وجودم مجذوب این مرد بود و به سخنانش گوش می دادم و او هم بنا كرد به شاه و به دستگاههای انگلیس و اینها بدگویی كردن . ♦️ اساس سخنانش این بود كه اسلام باید زنده شود . اسلام باید حكومت كند واین كسانی كه در راس كار هستند اینها دروغ می گویند . اینها مسلمان نیستند و من برای اولین بار این حرفها را از نواب صفوی شنیدم و آنچنان این حرفها درون من نفوذ كرد و جای گرفت كه احساس می كردم دلم می خواهد همیشه با نواب باشم . این احساس را واقعا داشتم كه دوست دارم همیشه با او باشم . 📚مرکز اسناد انقلاب اسلامی سالروز شهادت شهید نواب صفوی 〰〰〰〰〰〰〰〰 🌺 @IslamLifeStyles_fars
روایت رسانه دولتی انگلیس از برگزاری نماز این هفته تهران 📺 شبکه انگلیسی «بی. بی. سی» به نقل از کارشناسان گزارش داد زمانی که نماز جمعه به امامت رهبر معظم ایران برگزار می‌شود، قرار است پیام مهمی در آن داده شود. @mohabbatkhoda
⭕️از دورانی که سگ آمریکایی بالاتر از شاه ایران بود ، رسیدیم به دورانی که کفش یک سردار ایرانی ، قیمتی تر از سر رئیس جمهور آمریکا شد. 🔹 روح امام خمینی(ره) و شهدای انقلاب اسلامی، خصوصا حاج قاسم سلیمانی شاد. 👈 ان‌شاءالله خداوند به رهبر عزیزمان سلامتی عطا کند که همچین اقتداری را مدیون تدابیر ایشان هستیم! @mohabbatkhoda