eitaa logo
محبت خدا
305 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
14 فایل
در این کانال نزدیکترین راه های رسیدن به خدا از جمله محبت وادب را با هم بررسی میکنیم انتشار مطالب کانال بلامانع وصدقه جاریه هست کانال محبت خدا زیر مجموعه تشکیلات بزرگ تنها مسیر آرامش هست ارتباط باادمین @montazer_35
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣ ❣﷽ وقتی سلامت می کنم دهانم عطر یاس میگیرد ، در هر گوشه ی قلبم هزار شاخه ی نرگس می روید ، آسمان دلم آفتابی می شود و بهار طلوع میکند ... واین سپیده دمانِ پرتبرکِ هرروزِ من است. 🌼 🍃 @mohabbatkhoda
محبت خدا
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 92 استاد پناهیان 💠 خدمت آموزش و پرورشیان عزیز بودم گفتند ما چه جوری ت
93 استاد پناهیان 💠 رگ خواب شما رضایت اهل بیته ، بخدا قسم به هر کدوم شما بگن کاراتون مورد رضایت امام زمان (عج) نیست دق میکنید . اگه قبوله من یه روایت خوشگل برات بخونم صفا کنی؟ قبوله اقا ؟ بله...... ✅ 🔴 فرمود تو از دوستان خاص ما نیستی ، اگر مردم شهرت هزار نفر یا بیشتر باشند اونوقت همه به تو لبخند زدند و گفتند تو آدم خوبی هستی ، خوشحال بشی ، مردم شهرت برگردند بیخود به تو بگن تو آدم بدی هستی و تو ناراحت بشی . تو چیکار به حرف مردم داری ؟ کسی از دوستان خاص ماست که مستقل باشه ، ✅ خودش محکم وایساده دیگه ، چیکار داره کسی تحویلش بگیره یا نگیره . ✅ مستقل بودن و کجا تجربه کنیم ؟ اونجایی که همه مهمونا نشستن تو خونه ، موذن میگه ، الله اکبر .... میگی من کار دارم الان میخوام نماز بخونم ... آخه ، الان مهمون هست ، آخه ناجوره ، آخه ضایعه ... اینا چیه میگی ؟ حتی نمیخواد دیگرانم دعوت بکنید ، به مهمون میگی ، شما این میوه رو میل بفرمایید ، 🍊🍋 اینم یه مجله ، اینم یه روزنامه ، 📖📰 من دو دقیقه کار دارم برم و برگردم ، میگه کجا ؟ میگی نمازم و اول وقت بخونم ، من بنده هستم ، من عبدم . اربابم فرمان داده من باید برم ، من مثل شما آزاد نیستم عزیز دلم فدات بشم . ✅🔰 مثلا ها ... اگه رفیق جون جونیت بود راحت باش باهاش ، بگو دو دقیقه اینجا باش تا من نمازم و بخونم و برگردم . آقا چرا من نماز بخونم اون نخونه ؟ شاید خدا از اون نمیخواد ، شاید اون بنده ضعیف خداست ، تو چیکار داری سر نماز دعاشم بکن برگرد بهش لبخندم بزن . 😊 چیکار داری ؟ کار تو اثرش و روی اون میگذاره . میگه عجب آدم مستقلی ، چقدر قرصه . ✅ چرا ما به هم دیگه نگاه میکنیم برای نماز خوندن ؟ مستقل باشیم رو پای خودمون بایستیم . @mohabbatkhoda
⭕️ نماز شب ، موجب درمان بيماري ها 🌷قال رسول الله -صلي الله عليه وآله - عليكم بصلاة الليل فانها سنة نبيكم و داءب الصالحين قبلكم و مطردة الداء عن اجسادكم 🌷 ✅نماز شب را به پا داريد ، زيرا نماز شب سنتي است از پيامبرتان رسول الله (ص ) و رسم صالحان و پاكاني است كه قبل از شما بودند نماز شب موجب طرد و دفع بلا و دردها و بيماري ها از بدن شما مي باشد ✅. (تفسير صافي ، ص 265 ، ثواب الاعمال ، ص 96) . @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسیجیان دلاورآغازروزهایی که به نام شماست برایتان پربرکت باد، هرچندتاریخ ثبت کرده روز بدون نام و حضورشما بی روزیست اللهم صل علی محمدوآل محمد و عجل فرجهم @mohabbatkhoda
سلام علیکم خیر مقدم خدمت دوستان عزیز که به جمع محبت خدایی ها پیوستند مطالب کانال را از بالا دنبال کنید
❇️🌀🔶🔷 👇 بیایید با خدا زندگی کنیم؛ نه اینکه گاهی به او سـر بزنیم تا با کسی زندگی نکنی نمی‌توانی او را بشـناسی و با او انس بگـیری...❗️ اگر مدتی شب و روز با کسی زندگی کنی به او انس خواهی گرفت؛ اگر با خدا انـس پیدا کنی شــدیداً به او علاقــمند میـــشوی...‼️ خدا تنها انیسی است که مأنوس خود را هرگز تـنها نمیگـذارد...👌👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۰۲ دیگه آماده میشه.« سپس چشمان گود رفته اش از شادی درخشید و با لحنی پیروزمندانه ادامه داد: »هر سال این موقع باید با کارگر و انباردار و بازاری سر و کله میزدم که چندرغاز سود بکنم یا نکنم! حالا امسال هنوز هیچی نشده کلی سود کردم و پولم چند برابر شده! میگفت وقتی برج تکمیل شه، سرمایه ام ده برابر میشه! میگفت اآلن پول تو قطر ریخته، فقط باید زرنگ باشی و عُرضه داشته باشی جمع کنی!« و در مقابل سکوت سنگین من و عبدلله، سری جنباند و با صدایی گرفته گفت: »خدا بیامرزه مادرتون رو! بیخودی چقدر حرص میخورد. حالا کجاس که ببینه چه معامله ُ پر سودی کردم!« از اینکه با این حالت از مادر یاد کرد، دلم شکست و دیدم که ابروان عبدالله هم در هم کشیده شد و در جواب سرمستی پدر ِ که از معامله پرمنفعتش حسابی سر کیف آمده بود، چیزی نگفت. فنجانهای خالی را جمع کردم و به آشپزخانه رفتم که بیش از این حوصله شنیدن حرفهای پدر را نداشتم. چهل روز از رفتن مادر گذشته بود و هر چند من و عبدالله همچنان غمگین و مصیبت زده بودیم، ولی پدر مثل اینکه هرگز مادرم در زندگی‌اش نبوده باشد، هر روز سر ِ حالتر از روز گذشته به خانه می‌آمد. فنجانها را شستم و به بهانه استراحت به اتاقم رفتم که بعد از روزها نگاهم در آیینه به صورت افسرده ام افتاد. هنوز سیاهی پای چشمانم از بین نرفته و رنگ غم از صفحه صورتم پا ک نشده بود که اندوه از دست دادن مادر به این سادگیها از دلم رفتنی نبود. همانجا کنار دیوار روی زمین نشستم و بنا به عادت این مدت، مشغول قرائت قرآن برای هدیه به روح مادر شدم که همدم این روزهای تنهایی و غریبی ام، کلام خدا بود و دلجوییهای عبدالله و چقدر جای مجید در این روزهای بی کسی ام خالی بود که گرچه آتش کینه و تنفرش در دلم سرد شده بود، اما هنوز دلم صاف نشده و آمادگی دیدارش را نداشتم و شاید هر چه این دوری بیشتر به درازا میکشید، همراهی دوباره اش برایم سخت‌تر میشد. من در طول چند ماه زندگی مشترکمان با تمام وجودم تلاش کرده بودم که او را به سمت مذهب اهل تسنن بکشانم و توفیقی نمییافتم و او به بهانه شفای مادرم، چه راحت مرا به سوی ُبرد که همچون یک شیعه دست به دعا @mohabbatkhoda
۲۰۳ توسل زده و به دامن پیشوایان تشیع دست نیاز دراز کنم و این همان عقده تلخی بود که در دلم مانده و آزارم میداد. ولی در هر حال دوره چهل روزه هم تمام شده و دیگر نمیتوانستم به بهانه خط و نشان های پدر هم که شده از دیدارش بگریزم. چند آیه‌ای خوانده بودم که کسی به در اتاق زد و آهسته در را گشود. عبدالله با لبخند کمرنگی که روی صورتش نشسته بود، قدم به اتاق گذاشت و آهسته خبر داد: »الهه! مجید اومده!« با شنیدن نام مجید، قلبم به لرزه افتاد و شاید عبدالله تلاطم نگاهم را دید که به آرامی خندید و گفت: »میدونی از صبح چند بار اومده دم ِ در و بابا اجازه نداده؟ حالا که بابا راضی شده و راهش داده، تو دیگه ناز نکن!« چین به پیشانی انداختم و با درماندگی گفتم: »عبدالله! من چهل روزه که باهاش حرف نزدم! الآن آمادگی شو ندارم...« که به میان حرفم آمد و قاطعانه نصیحت کرد: »الهه جان! هر چی بگذره بدتره! بالاخره باید یه روزی این کارو بکنی، پس چه فرصتی بهتر از همین امشب؟« سپس قرآن را از دستم گرفت و بوسید و روی میز کنار اتاق گذاشت و با نگاه منتظرش، وادارم کرد تا از جا برخیزم. لحظه‌ای مکث کردم و آهسته گفتم: »تو برو، من الآن میام.« و او با گفتن »منتظرم!« از اتاق بیرون رفت. حالا میخواستم پس از چهل روز با کسی ملاقات کنم که روزی عاشقش بودم و امشب خودم هم نمیدانستم چه آشوبی در دلم به پا شده که اینچنین دست و پایم را گم کرده‌ام. برای چندمین بار خودم را در آیینه بررسی کردم، خوب میدانستم صورتم طراوت روزهای شاد گذشته را ندارد و در نگاهم هیچ خبری ازشور ِ زندگی نیست، ولی نا گزیر بودم با همین حالت اندوهگین، در برابر چشمان مشتاق و نگاه عاشقش ظاهر شوم. با گام هایی سست و لبریز از تردید از اتاق خارج شدم و همین که قدم به اتاق نشیمن گذاشتم، نگاهم برای نشستن در چشمانش بیقراری کرد و بی‌آنکه بخواهم برای چند لحظه محو چشمانی شدم که انگار سالها پیر شده و دیگر حالی برایشان نمانده بود. مقابل پایم بلند شد و همانطور که نگاه تشنه‌اش به صورت پژمرده ام مانده بود، با صدایی که نغمه غم‌انگیزش را به خوبی حس میکردم، با مهربانی سلام کرد. روی مبلی که در دیدش نبود، @mohabbatkhoda
۲۰۴ نشستم و جواب سلامش را آنقدر آهسته دادم که به گمانم نشنید. پدر با اخم سنگینی که ابروهایش را تا روی چشمانش پایین کشیده بود، سر به زیر انداخته و هیچ نمیگفت که عبدالله رو به مجید کرد: »خیلی خوش اومدی مجید جان!« مجید به لبخند بیرنگی جواب مهربانی عبدالله را داد و پدر مثل اینکه از خوش برخوردی عبدالله خوشش نیامده باشد، خودش با لحنی پُر غیظ و غضب آغاز کرد: »اون روزی که اومدی تو این خونه و الهه رو خواستگاری کردی، قول دادی دخترم رو راحت بذاری تا هر جوری می خواد اعمال مذهبی‌اش رو انجام بده، ولی به قولت وفا نکردی و الهه رو اذیت کردی!« نگاهم به مجید افتاد که سا کت سر به زیر انداخته و کلامی حرف نمیزد که انگار دیگر رمقی برایش نمانده بود و در عوض پدر مقتدرانه ادامه میداد: »خیال نکن این چهل روز در حَقت ظلم کردم که نذاشتم الهه رو ببینی! نه، من ظلم نکردم اولا ً این خود الهه بود که نمیخواست تو رو ببینه، ثانیا ً من به عنوان باباش صلاح میدونستم که یه مدت از تو دور باشه تا ِ آروم بگیره! حالا هم اگه قول میدی که دیگه اذیتش نکنی، اجازه میدم برگرده سر خونه زندگی‌اش. البته نه مثل اوندفعه که امروز قول بدی و فردا بزنی زیرش!« مجید سرش را بالا آورد و پیش از آنکه چیزی بگوید، به چشمان غمزده ام نگاهی کرد تا اوج وفاداری‌اش را به قلبم اثبات کند و بعد با صدایی آهسته پاسخ پدر را داد: »قول میدم.« و دیگر چیزی نگفت. عبدالله زیر چشمی نگاهم کرد و با اشاره چشمش خواست تا آماده رفتن شوم. سنگین از جا بلند شده و برای برداشتن سا ک کوچک وسایلم به اتاق رفتم. حال عجیبی بود که دلم برایش دلتنگی میکرد و پایم برای رفتن پیش نمیرفت که هنوز خورشید عشقش که چهل روز میشد در دلم غروب کرده بود، سر بر نیاورده و به سرزمین قلبم نتابیده بود. وسایل شخصی ام را جمع کردم و از اتاق بیرون آمدم که دیدم پدر و عبدالله در اتاق نیستند و مجید در پاشنه در به انتظارم ایستاده است. همانطور که به سمتش میرفتم با چشمانی که جز سایه غم رنگ دیگری نداشت، نگاهم میکرد و پلکی هم نمیزد. نزدیکش که رسیدم، با مهربانی سا کم را از دستم گرفت و زیر لب زمزمه کرد: »باورم نمیشه داری دوباره باهام میای ! @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
____________________ ____________________ 📗🌤️📗🌤️📗🌤️📗 ☀️ صــبح انتـظار . . . این روزگار، روزگار قدرت نمایی خدای متعال است وحضور جمهوری اسلامی ایران در این منطقه از جهان مبدائی برای حوادث باور نکردنی در سراسر عالم است منتظر باشید السلام علیك يا اباصالح المهدی الا به جاده خورشيد، تكسوار بيا تو را به حرمت چشمان انتظار بيا تو ای مسافر سرچشمه های روشنگر دیده ها نشسته بر دل آينه ها غبار، بيا غريب میشود ای دوست، زندگی بی تو به كوی غربت ياران بی قرار بيا بـــہ امــید ظہــۅر اندڪـی صبـر فرج نزدیـڪ استـــ ____________________ ____________________ 📗🌤️📗🌤️📗🌤️📗 @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 💐
اگر یادتون باشه جلسه قبل درباره مذمت ترس و ترساندن حرف زدیم و در انتها از مسخره کردن گفتیم وگفتیم که بعضی ها از ترس مسخره شدن عقایدشون رو زیر پا میگذارند و یا پنهان میکنند و اشاره کردیم به این آیه شریفه که (انا کفیناک من المستهزئین ) ما تو را از مسخره کنندگان کفایت میکنیم و همچنین گفتیم که سه دسته مومنین را مسخره میکنند ⛔️مومن که نفاق در وجودش هست . ⛔️ کافرین ⛔️ منافقین
در قرآن کریم امر شده به اینکه از همنشینی با مسخره کنندگان پرهیز کنید📛 معمولاً کسانی مورد تمسخر واقع می‌شوند که نماد ایمان و مذهب هستند گاهی از روی بی هنری مردم رو مسخره میکنند . اما جالبه بدونید چارلی چاپلین هیچگاه مذهب کسی رو مسخره نمی‌کرد .🤠
جابجا کردن آیات قرآن و وسیله خندیدن دیگران را فراهم کردن گناه است گاهی کفار مکه اینکار رو انجام میدادند امروز هم از همین شیوه برای تمسخر دین و دینداری استفاده میکنند. با کشیدن کاریکاتور ویا ساختن لطیفه های موهون در مورد قرآن یا اهل بیت و یا بزرگان دین به تمسخر مینشینند👿👹
کسانی که نماد مذهب و ایمان هستند و یا آیات قرآن رو وارد شوخی هامون نکنیم به هر نیتی که باشه ⛔️ اگر هر کاری جزء نظام اعتقادی ما قرار گرفت محال است تغییر کند . عمل های ما بتدریج اعتقاد ما میشود . سرزنش و مسخره شدن را در قرآن پیگیری کنید ! هیچ کجا نگفته حالا که مسخره شدید شما هم مسخره کنید یا سرزنش کنید ❌
فراموش نکنید که چون تکلیف الهی رو انجام میدهید مسخره میشوید ✅ گفتیم که ترس آتش هست اگر مراقب آتش دنیا نباشید♨️ آتش جهنم را هم نمیتونید خاموش کنید تا. ترس در وجودتان باشد تر و خشک با هم میسوزد .
چکار کنیم تا ترس از بین برود ⁉️ اول کلیت آن را اثبات کنیم تا کم کم حل شود ترس دو نیت دارد . همه مفاهیم اخلاقی نسبی هستند و هیچ مفهومی نیست که خوب یا بد باشد ترس هم همینطور هست گاهی ترس مذموم و گاهی ترس ممدوح هست
مثلا راستگویی بسته به نیت فرد می‌تواند خوب یا بد باشد راست فتنه‌انگیز از صدتا دروغ بدتر است .♨️ همه مفاهیم بستگی به نیت آدم دارد. ترس یا نسبت به شیطان👹 هست یا به سمت خدا 💗 الاعمال بالنیات همه اعمال به نیت پشت صحنه بستگی دارد .
کسی که می‌ترسد و وارد کار خوب نمیشود مجازات میشود . ترس ، ذاتی انسان هست اگر به سمت خدا برود خوب است ترس از حق الناس ، ترس از خدا ، ترس از جهنم خوب هست ✅ ترس از مردم ، ترس از مسخره شدن، بد هست ⛔️ احتیاط حکم عقل هست نه حکم ترس انسان از روی عقل احتیاط میکند ولی اگر از ترس باشد مذموم هست .
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💞🌸
خوب الحمدلله خداوند توفیق داد تا این مباحث اخلاقی رو با توجه به آیات قرآن بیان کنیم به لطف خدا اگر عمری باقی بود از جلسات آینده تفاوت های زن و مرد و نکات برخورد با همسران رو در اختیار شما قرار میدیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه سوال مومن از کجا متوجه بشه که در وجود اون نفاق وجود داره یا نه،نشانه اش چیه؟ نشانه ها منافق در قرآن زیاد آمده اینکه در ظاهر ابراز ایمان کنند و در پنهان خلاف آن را عمل کنند ، در قلب‌های آنها مرض هست ، مومنین را مسخره میکنند اما اگر ما بخواهیم تشخیص بدیم که علائم نفاق رو داریم یا نه باید ببینیم آیا هر چیزی که برای خودمون می‌پسندیم برای اطرافیان هم می‌پسندیم؟ آیا وقت نماز کسل هستیم یا مشتاق نمازیم؟ پیامبر می‌فرماید از نشانه های منافق این است که هر گاه نام مرا بشنود صلوات نفرستد انشاالله که ما جزو منافقین نباشیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹