#دستهای_پنهان
#قسمت_دوازدهم
من معتقد بودم این چوب براي دهـان و دنـدانها زیانآور است،گاهی نیز دهانرا زخم میکرد و از آن خون میآمـد. اما من ناگزیر
از اینکـار بودم زیرا مسواك زدن سـّنت مؤّکـدپیامبرشـان حضـرت
محمد صلی الله علیه وآله وسلم
بود و آنهـا فضـیلت هاي
بسیاري براي آن برمیشمردند.
هنگامیکه در اسـتانبول به سـر میبردم پولی به خادم مسـجدمیپرداختم وشب ها نزدش میخوابیـدم. او فردي تندخو بود،
نـامش مروان افنـدي که نـام یکی از یـاران پیامبرصـلی االله علیه وآله وسـلم بوده است و این خادم به این نام فرخنـده افتخار میکرد
به من میگفت : اگرخـدا به توفرزندي داد نام او را مروان بگذار زیرا او یکی از شخصیتهای بزرگ ومجاهد اسلام
بود.
شام را آن خادم برایم فراهم میکرد و با هم تناول میکردیم،جمعه (عیدمسـلمانان) راکار نمیکردم و دیگر روزها نجاري
کار میکردم، او مزد انـدکی به صورت هفتگی به من میپرداخت.چون من تنهاصـبحهاسـرکار بودم و مزد من نصف مزد دیگر کارگر ها بود
نام نجارخالدبود که به هنگام بیکاري پیرامون فضـیلت هاي خالدبن ولیدپرحرفی میکردخالدبن ولید، نام
یک سردار اسلامی و از اصحاب پیامبر صلیالله علیه وآله وسلم بوده و براي اسلام بسیار رنج کشیده است.
وي از آن اندوهگین بود که امیرالمؤمنین عمر بن الخطاب به هنگام خلافتش،خالدبن ولیدرا برکنارکرد.
ّخالد
نجار بسـیار بداخلاق و تندمزاجی بود او به من اطمینان داشت
اما من دلیلش را نمیدانستم شایدسبب این اعتمادش
این
بودکه من حرف شنوو مطیع بودم و در امور دین و مغازه اش با او بحث نمیکردم.
#شهید_شو
#قسمت_دوازدهم
🌹شهید دکتر عبدالحمید دیالمه
شهیدی که خیلی خیلی ازش یاد گرفتم..
پنج جلد کتاب ایشون
رو بخونید🌹