محبت خدا
#دستهای_پنهان #قسمت_پنجم به اوگفتم: مسـیحیان به خـدا، ّنبوت و معاد باور دارند،چرا آنانرا
#دستهای_پنهان
#قسمت_هفتم
مـاکنفرانس هـاي بسـیاري تشـکیل دادیم تـا
براي این مسایل نگران کننـده راه حلهای بیابیم اما هر بار با بن بست روبرو میشدیم
گزارش هاي رسـیده ازجاسوس ها و مزدوران نیز ناامیـدکننده بود، همچون نتایج کنفرانسها که یاصـفر بود و یا زیر
صفر، ناامیدي در ما راهی نداشت زیرا ماخود را با تلاش پیوسته وصبر بیپایان آموخته بودیم.
به یـاد دارم که یکبارکنفرانسـی باحضورشـخص وزیر و بزرگترین کشـیشان و تعـدادي ازکارشـناسان برپا کرده بودیم،
افرادحاضر درجلسه بیست نفر بودندبیش ازسه ساعت گفتگوکردیم وکنفرانس را بدون نتیجه به پایان بردیم.
اما اسقف گفت:
ّ
«ناامیـدنشویـد! مسـیح پس ازسـیصدسال شـکنجه، و تبعیـدوکشـته شـدن خود و پیروانش به حکومت رسـید.شایدهم او از
ملکوت نظر لطفی بیفکندو ما موّفق و شویم حّتی پس ازسیصدسال کّفار را از مراکزشان بیرون برانیم. ما بایدبه ایمان استوار و
بردباري بیپایان ّ مجهز شویم و از همه وسایل و راه ها براي
#دستهای_پنهان
#قسمت_هشتم
تسـّلط و ترویج مسـیحیت درسرزمینهاي مسلمانان بهره ببریم، اگرچه پس از قرنها به نتیجه برسیم؛که پدران براي فرزندان
میکارند».
یکبارکنفرانسـی در وزارت تشـکیل شدکه در آن نمایندگانی از بریتانیاي کبیر، فرانسه و روسـیه در بالاترین سطوح حضور
داشـتند: دیپلمات ها و دین مردان.خوشـبختانه من به دلیل پیونـدهاي نزدیک با وزیر در این کنفرانس شـرکت داشـتم. اعضاي
کنفرانس بهطور گسترده اي مشـکلات مسـلمانان را مورد بررسـی قرار دادنـد. آنـان راه هـاي افزایش فشار بر مسـلمانان،جـدا
نمودن آنهـا از باورهایشـان و بازگردانـدن آنهـا به حوزه ایمـان را مطرح کردنـد- همچنـانکه اسـپانیا پس از قرنهاجنگ با
ّ
مسـلمانان بربر به حوزه ایمان بازگشت - اما نتیجه در سطح نبود من مشروح گفتگو های این کنفرانس را در کتابی
به نام «به سوي ملکوت مسیح» نگاشتم.
ّ
کنـدن ریشه هـاي درختی که درشـرق و غرب زمین گسترش یافته است کار دشواری است اما باید به هر بهایی از دشواری های این کار کاست
اما محمد صلی الله علیه وآله وسلم ازشـرایط زمانی ّ
ّ
انحطـاط شـرق و غرب سودجست و بـا پایان دوران انحطاط بایـداین فرصت از میان میرفت که خوشـبختانه چنین شـد،کار
مسـلمانان به انحطاط گراییدوکشورهاي مسـیحی رو به پیشرفت نهادندو اکنون هنگام آن رسیده است که آنچه راطی قرن
هـا از دست داده ایم با فـداکاري بازسـتانیم. وحکومت نیرومنـدبریتانیاي کبیر در این روزگار لواي این مبارزه فرخنـده را در
دست گرفته است.
#سلام_اقای_من
#سلام_امام_زمانم
🌸جمعہ يعنے زانوے غم دربغل
🍃برسر سجاده هاے العجل
🌸جمعہ يعنے اشڪ هاے انتظار
🍃جمعہ يعنے شڪوه ازهجران يار
🌸جمعہ يعنے آه😔الغوث،الامان😔🙏
🍃درفراق مهدےصاحب زمان
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🙏
روزتون مهدوی🌸🍃
#امام_زمان
@mohabbatkhoda
💢حضرت آیت الله بهجت قدس سره:
تمام #شیعیان به منزلهی اولاد فاطمه علیهاالسلام هستند، ولی #خدا میداند که چه کارهایی میکنیم که شاید سبب شود آن #حضرت از ما و کار ما ناراضی شود.
📚 در محضر بهجت، ج١، ص١٨٣
@mohabbatkhoda
محبت خدا
#دستهای_پنهان #قسمت_هفتم مـاکنفرانس هـاي بسـیاري تشـکیل دادیم تـا براي این مسایل نگران کننـده ر
#دستهای_پنهان
#قسمت_نهم
بخش دوم
درسال1710وزارت مستعمرات من را به مصر، عراق، تهران،حجاز و استانبول فرستاد تااّطلاعات کافی براي ضـعیف کردن مسـلمانان وچیرگی بیشتر بر آنان به دست آورم. همزمان نه نفر دیگر از بهترین کارمندان وزارت که
فعـالیت ، نشـاط و دلبسـتگی کـافی براي تحکیم سـلطه بریتانیا بر امپراطوري عثمانی و دیگرکشورهاي اسـلامی را
داشـتندبه مناطق مختلف اعزام شدنـد. وزارت پول کافی، اّطلاعات لازم، نقشه هاي مربوطه و نام هاي حاکمان، سـران قبایل و
عالمان را در اختیار ما قرار داد. این سخن دبیر کل را هنگامیکه به نام مسیح ما را بدرود میداد، فراموش نمیکنم.
اوگفت: «آینده کشور ما درگرو
موفقیت شماست، آنچه در توان داریدکوتاهی نکنید.»
من با هدف دوگانگی، راهی استانبول مرکز خلافت اسلامی شدم در لندن زبانهاي ترکی، عربی(زبان قرآن) و پهلوي(زبان
ایرانیان) را آموخته بودم ولی حالابایـدزبان ترکی(زبان مسـلمانان ترکیه) را تکمیل مینمودم. آموختن زبان با دانسـتن زبان
ّ
آن طوريکه بتوان ماننـدمردم آن کشورسـخن گفت تفـاوت دارد.
نخست چنـدسـال طول میکشـد اما دونی چند برابر به
درازاخواهدکشیدو من باید زبان را با همه ریزه کاريهایش چنان میآموختم که مورد بدگمانی قرار نگیرم.
اما در این مورد نگرانی زیادي نداشتم زیرا مسلمانان تسامح،سعه صدر وخوش گمانی را از پیامبرشان آموخته اندو بدگمانی
ّ
ا
نزد آنهاچون بـدگمانی براي ما نیست.
حکومت ترکان نیز در رتبه اي نبودکه بتوانـدجاسوسان و مزدوران را بازشـناسد. این
حکومت آنچنان ناتوان و از همگسیخته بود که خاطر ما را آسوده میکرد.
پس از یک سـفرخسـته کننده به اسـتانبول رسـیدم،خود را محمد نامیدم و به مسجد ( محل گردهمایی و عبادت مسلمانان)
رفتم. نظم، پاکیزگی و فرمان برداري آنان شگفت زده ام کرد
#دستهای_پنهان
#قسمت_دهم
بـاخودگفتم:چرا ما با این انسانها میجنگیم؟چرا می کوشـیم آنها را درهم بکوبیم و دسـتاوردهایشان را برباییم ؟؟
آیـا مسـیح مـا را بـدین کـارسـفارش کرده است؟
اما زود این انـدیشه اهریمنی را ازخود دورکردم و دوباره اراده
ّ
نمودم که این جام را تا پایان بنوشم.
بـا عـالم کهنسـالی برخورد کردم به نام احمـد«افنـدم»که درخوش نفسـی، پرحوصـلگی، پاك باطنی وخیرخواهی، بهترین
مردان دینیمـان را همچـون او نیـافته بـودم. اوشب و روز میکوشـیدتـا همچون پیامبرصـلی الله علیه وآله وسـلم شودکه او را
برترین نمونه میدانست. هرگـاه نـام او را میبردچشـمانش پر از اشـک میشـد.
خوشـبختانه اوحّتی یـکبار هم از ریشه و کسان من نپرسید او مرا محمد افندي صدا میکرد. آنچه میپرسیدم به من میآموخت و وقتی فهمید که من درکشورشان
میهمـان هسـتم و براي کـار و زنـدگی درسـایه خلیفه پیـامبر رفته ام، با من بسـیار مهربانی کرد
. اینها دلایلی بود که من براي
زندگی در استانبول ارائهکرده بودم.
به شیخ گفتم: من جوانی هستم که پدر و مادرم را از دست داده ام برادري هم ندارم آنان برایم ثروتی به ارث گذاشته اند. من
اندیشـیدم که قرآن وسـّنت بیاموزم و لذا به پایتخت اسلام آمده ام که به دین و دنیا برسم.
شیخ به من بسیار خوش آمدگفت،
او باکلماتیکه عینًا میآورم گفت: به چنددلیل احترام تولازم است:
1 -تو مسلمانی و مسلمانان برادرند.
2 -تو میهمانی و پیامبر صلوات الله علیه وآله وسلم گفته است: «میهمان را نوازش کنید.»
3 -توجوینده دانشی و اسلام بر بزرگداشت جویندگان
✅چه کسانی از همه دورتر به پیامبرند؟
✳️حضرت محمد(ص):
شخصی که از همه به من دورتر است کسی است که:
👈از فحش گفتن و فحش شنيدن پروا ندارد
👈 بد زبان است
👈 بخيل و متكبر و كينه توز است
👈حسود و سنگدل است
👈 از هر خيرى كه به آن اميد ميرود دور است
👈 به هر شرى كه از آن پرهيز ميشود، نزدیک است.
📙 اصول كافى، ج۳، ص۳۹۹
@mohabbatkhoda
#دستهای_پنهان
#قسمت_یازدهم
دانش پاي میفشارد.
4 -تو در پی کسبی و درخبر است که «کاسب دوست خداست.»
از این مسایل بسیار شگفت زده شده، باخودگفتم:چه خوب بود
مسیحیت چنین حقایق تابناکی داشت و تعجب کردم که چرا
اسلام باچنین مرتبه والایی به دست اینحاکمان سرکش و عالمان بی ا ّطلاع از زندگی بدین پآیه ناتوان و پست شده است.
به شـیخ گفتم: میخواهم قرآنکریم را بیاموزم او از این درخواست من شادمان شدو آموزش سوره حمدو تفسیر مفاهیم آن
را آغاز نمود. تلفظ برخی از کلمات برایم دشوار بود وگاه حّتی در نهایت، مشـقت میدیـدم. به یاد میآورم که تلفظ جمله: «« وعلی امم ممن مهم »»
را پس از ده ها بار تکرار درطول یک هفته آموختم.
زیراشـیخ گفته بود بایدچنان ادغام کنی که
»
هشت «میم» پدیدارشود، بدین ترتیب من درطول دوسال کامل قرآن را از ابتدا تا انتهاخواندم.
او هنگامیکه میخواست مرا آموزش دهدوضوي نماز میگرفت و از من هم میخواست که چون او وضو بگیرم و روي به
قبله بنشینم.
گفتنی است وضویکی ازشـست وشوي هاي مسـلمانان میباشد، ابتدا روي را میشویند،سپس دست راست را از انگشتان تا
آرنج و آنگاه دست چپ را به همین گونه، پس از آن برسـر، پشت گوش ها وگردن دست میکشـندوسـرانجام پاهایشان
را میشویند.
میگویندگرداندن آب در دهان و به بینی کشاندن آن پیشاز وضو بسیار نیکواست.
اسـتفاده از مسـواك برایم بسـیار دشوار بود -و آن چوبی است که براي تمیزکردن دنـدانهایشـان پیشاز وضو به دهـان می
برند.
#دستهای_پنهان
#قسمت_دوازدهم
من معتقد بودم این چوب براي دهـان و دنـدانها زیانآور است،گاهی نیز دهانرا زخم میکرد و از آن خون میآمـد. اما من ناگزیر
از اینکـار بودم زیرا مسواك زدن سـّنت مؤّکـدپیامبرشـان حضـرت
محمد صلی الله علیه وآله وسلم
بود و آنهـا فضـیلت هاي
بسیاري براي آن برمیشمردند.
هنگامیکه در اسـتانبول به سـر میبردم پولی به خادم مسـجدمیپرداختم وشب ها نزدش میخوابیـدم. او فردي تندخو بود،
نـامش مروان افنـدي که نـام یکی از یـاران پیامبرصـلی االله علیه وآله وسـلم بوده است و این خادم به این نام فرخنـده افتخار میکرد
به من میگفت : اگرخـدا به توفرزندي داد نام او را مروان بگذار زیرا او یکی از شخصیتهای بزرگ ومجاهد اسلام
بود.
شام را آن خادم برایم فراهم میکرد و با هم تناول میکردیم،جمعه (عیدمسـلمانان) راکار نمیکردم و دیگر روزها نجاري
کار میکردم، او مزد انـدکی به صورت هفتگی به من میپرداخت.چون من تنهاصـبحهاسـرکار بودم و مزد من نصف مزد دیگر کارگر ها بود
نام نجارخالدبود که به هنگام بیکاري پیرامون فضـیلت هاي خالدبن ولیدپرحرفی میکردخالدبن ولید، نام
یک سردار اسلامی و از اصحاب پیامبر صلیالله علیه وآله وسلم بوده و براي اسلام بسیار رنج کشیده است.
وي از آن اندوهگین بود که امیرالمؤمنین عمر بن الخطاب به هنگام خلافتش،خالدبن ولیدرا برکنارکرد.
ّخالد
نجار بسـیار بداخلاق و تندمزاجی بود او به من اطمینان داشت
اما من دلیلش را نمیدانستم شایدسبب این اعتمادش
این
بودکه من حرف شنوو مطیع بودم و در امور دین و مغازه اش با او بحث نمیکردم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_مهدی_جان (عج)
مهرتو را خدا
به گل و جانمان سرشت
دنیای درکنارتو
یعنی خود بهشت
باید زبانزد
همه دنیا کنم تو را
باید که مشق
نام تو را تا ابد نوشت
السلام علیک یا صاحب الزمان
#امام_زمان
#سلام_امام_زمان
@mohabbatkhoda
🔶گاهی تشخیص ولیّ خدا در «مصداق عدالت» با تشخیص تو فرق دارد
🔶باید آمادگی روحی داشته باشی تا امر مولایت را بپذیری
🔻 #نیاز_ما_به_حکمت برای تشخیص مصداق (ج۴)
📌موسی(ع) به خضر(ع) گفت: میخواهم پیش شما شاگردی کنم. خضر فرمود: اگر میخواهی با من بیایی، سؤال نکن (کهف/۷۰) رفتند در کشتی نشستند، خضر شروع کرد به سوراخکردن کشتی و موسی اعتراض کرد...
🔸بعضیها اینجا میگویند: «خضر داشت ظلم میکرد، درحالیکه باید عدالت داشته باشد و الا ولایت ندارد!» در پاسخ میگوییم: مصداق عدالت را چه کسی باید مشخص کند؟ اگر تشخیص ولیّ خدا، در مصداقِ عدالت با تشخیص شما تفاوت داشت، تکلیف چیست؟!
📌اگر قدرت تحلیل نداشته باشی و نتوانی حکمت اوامر امامزمان(ع) را بفهمی، حضرت بهجای اینکه جهان را اداره کند باید مدام برایت توضیح بدهد! باید قدرت تحلیل داشته باشی تا مثل موسی(ع) با خضر(ع) برخورد نکنی و به قضاوتها و دستورهای امامزمان(ع) ایراد نگیری.
🔸ممکن است امامزمان(ع) در یک مسئلهای، داوری کند و شما دلیل درستبودنِ داوری حضرت را نفهمی. لذا باید آمادگی روحی داشته باشی تا امر مولایت را بپذیری.
👤علیرضا پناهیان
🚩هیئت ثارالله قم - ۹۷.۱۱.۱
محبت خدا
#دستهای_پنهان #قسمت_یازدهم دانش پاي میفشارد. 4 -تو در پی کسبی و درخبر است که «کاسب دوست خداست.
#دستهای_پنهان
#قسمت_سیزدهم
او در خلوت
از من درخواست لواط میکرد، اینکار به گفته شـیخ احمدبراي آنها مؤّکدمنع شده است، اما خالد در واقع اعتقادی به دین نداشت
اما ، اگرچه به ظاهر و پیش دوسـتانش به آن تظاهر میکرد. او به نمازجمعه میرفت، اما روزهای دیگر نمیدانم
نمـاز میخوانـد یـا نـه؟ ولی مـن از ایـنکـارخـودداري میکردم، بـه گمـانم او بـا دیگرکـارگرانش چنین میکرد. یکی از
کارگران جوان و زیبا از «سلانیک» و یهودي بود که مسـلمان شده بود،گاهی باخالدبه قسمت پشت مغازه که انبارچوب
ّ
بود میرفتنـدو وانمود میکردنـدکه میخواهنـدانبـار را مرتب کننـد، اما من میدانستم که آنها در پی انجام کاری دیگری
هستند.
من در مغازه غذا میخوردم و براين ماز به مسـجدمیرفتم. تا وقت نماز عصـر در مسـجدمیماندم و پس از نماز راهی خانه
شیـخ احمـدمیشـدم. درخانه او دوساعت به آموختن قرآن و زبانهاي ترکی و عربی میپرداختم. هر آدینه زکات پولی را
که در یکهفته به دست آورده بودم به وي میپرداختم. این زکات در واقع رشوه اي بودکه من براي تـداوم روابط به او می
دادم تا مرا بهتر آموزش دهد. او در آموزش قرآن، مبانی اسـلام و ریزه کاريهاي دو زبان عربی و ترکی ازچیزي فروگذاري
نمیکرد.
هنگامیکه شیخ احمد دریافت که من همسر ندارم از من خواست که با یکی از دخترانش ازدواج کنم. من خودداري کردم و
گفتـم:که نـاتوانم وچـون دیگر مردان قـادر به ازدواج نیسـتم. البته این مطلب را پس از آنکه او بر اینکـار پافشـاري کرد و
تهدیدکرد روابطش را با من خواهد برید این عذر را آوردم