#رمان_هاد
_پارت۱۰۹
شاهرخ خندید.
- آخه هر جوری می خوام درت کنم نمیشه. گفتم شاید اینجوری فایده داشته باشه
- پس بگو چرا اینقدر تلاش می کنی روابط من و خانواده حسنه بشه! می خوای منو دک کنی
- خوشم می آد زود می گیری. ولی یه مشکلی هست با اینکه زود می گیری سرعت عملت پائینه
- بذار خیالت رو راحت کنم: مامان بابای من عوض بشو نیستن خودتو خسته نکن
شاهرخ که داشت بند کفشش را که شل شده بود می بست چیزی نگفت. شروین کمی سکوت کرد و بعد در حالی که در فکر فرو رفته بود پرسید:
- اگر اوضاع عوض نشه چی؟ می تونم بمونم؟
- تا کی؟
- نمی دونم. تا وقتی بتونی یه خونه مستقل داشته باشم. باید برم دنبال کار از این خانواده چیزی به من
نمی رسه!
- من مشکلی با موندن تو ندارم ولی فکر نمی کنم این راه حل خوبی باشه
شروین درمانده گفت:
- پس من چه کار کنم؟
- پاشو بریم فعلا صبحونه بخوریم. من 9 کلاس دارم
همین طور که می رفتند شروین گفت:
- چند شبه موقع نماز بلند میشم اما نمی تونم نماز بخونم. انگار اونم دیگه نمی خواد
- به همین زودی ناامید شدی؟
- باور کن خیلی دلم می خواد لااقل برای امتحان هم که شده اما ناامیدی عجیبی تو دلمه. انگار می گه
برگرد همون جا که تا حالا بودی
- اگر می خواست همون جائی باشی که قبلا بودی صدات نمی کرد.
- اما اگر واقعاً می خواست منو از خودش دور نمی کرد
- مطمئنی اونه که دورت می کنه؟ چرا همه چیز رو میندازی گردن اون؟ این توئی که ضعیف شدی و
نمی تونی وزنه خودت رو برداری
شروین زیر لب گفت:
- راستش خجالت می کشم ... خیلی ضایع است. حالا که مشکل دار شدم یادش افتادم
- این خیلی خوبه اما باید جبران کنی نه اینکه هر روز ازش دور تر بشی. نشون بده که واقعاً می خوای
برنده باشی
- چطوری؟
- اونقدر التماسش کن تا باور کنه پشیمونی
شروین با دلخوری گفت:
- ولی اون که میدونه. خوشش میاد التماسش کنم؟
- اینجوری به خودت ثابت می شه که چقدر تو هدفت جدی هستی. اون میدونه اما باید تو هم بدونی چقدر
برات مهمه. چیزی رو که به راحتی به دست بیاری به راحتی هم از دست می دی
شاهرخ این را گفت و به مغازه اشاره کرد و گفت:
- اینم کله پاچه ای!
شروین نگاهی به سردر مغازه انداخت گفت:
- اینکه هرچی سوزوندیم بر می گردونه!
شاهرخ دستگیره را گرفت، اشاره ای به خودش کرد و گفت:
- من که برام بد نیست یه کم چاق بشم!
وقتی منتظر آوردن غذا بودند شاهرخ گفت:
- اون اوایل تنها کاری که می کردم این بود که موقع نماز سر سجاده می نشستم و باهاش حرف می زدم. شاید بعضی اوقات از تنبلیم بود اما بیشتر مواقع همین احساس های تو رو داشتم اما می دونستم تا وقتی ظرفم رو از چیزهای کثیف خالی نکنم نمی تونم از بارون پرش کنم. هیچ وقت اولین روزی رو که
تونستم نماز بخونم یادم نمی ره. مطمئنم اگر برای داشتنش تلاش نکرده بودم هیچ وقت قدرش رو نمی
دونستم
شروین دست هایش را زیر چانه اش گذاشته بود و به شاهرخ که بیرون مغازه را نگاه می کرد و در
خیالات خودش غوطه ور بود خیره شده بود. نگاه عمیقش سنگینی عجیبی داشت. آنقدر غرق در افکار
خودش بود که متوجه آمدن غذا نشد. شروین صدایش زد.
- اوم! چه بوئی داره!
شاهرخ آنقدر با شوق و ذوق غذا می خورد که شروین هم به خوردن ترغیب می شد.
ادامه دارد....
✍ میم مشکات
@mohabbatkhoda
#رمان_هاد
پارت۱۱۰
فصل بیست و دوم
توی سالن منتظر بود. هانیه با سینی وارد شد و سینی را جلوی شاهرخ گرفت. شربتی را که توی سینی
بود برداشت و تشکر کرد.
- الان خانم میان
کمی از شربت را خورده بود که مادر شروین همراه شراره وارد سالن شدند. شاهرخ بلند شد و سلام
کرد.
- سلام، خوش اومدید. بفرمائید
شاهرخ به شراره هم سلام کرد.
- سلام خانم کوچولو!
شراره دامن مادرش را گرفت و کمی خودش را پشت مادرش قایم کرد و جواب داد. وقتی نشستند مادر
گفت:
- پدرش گفته بود نماینده اش رو فرستاده ولی باور نکردم. انگار قضیه واقعاً جدیه!
- از اینم جدی تر، پسر شما دچار بحران روحی شدیدی شده و من اومدم که راجع بهش باهاتون حرف
بزنم. حرف زدن با پدرش که فایده چندانی نداشت. امیدوارم شروین برای شما مهم باشه
- فکر نمی کردم سر یه مسئله ساده قشون کشی کنه
- چرا فکر می کنید ناراحتی اون یه مسئله ساده است؟
مادرش بی تفاوت گفت:
- چون شروین هیچ مشکلی نداره. تا حالا که اینجوری بوده
- خیلی مطمئن حرف می زنید. توی این مدتی که با شروین بودم فهمیدم مشکلش مهم تر از این حرف
هاست
- پس یکی مثل شما رو پیدا کرده که برای ما شاخ و شونه می کشه
- شروین از بی توجهی شما به من پناه آورده. چرا نمی خواید بپذیرید رفتارتون با اون درست نیست
مادر خندید:
- جالبه! حالا دیگه ما شدیم بحران؟
- من نمی گم رفتار اون درسته اما شما به عنوان پدر و مادر باید رفتار درست رو یادش بدید
- می خواید بگید رفتار ما تا حالا اشتباده بوده؟
شاهرخ سعی می کرد مادر را قانع کند:
- اون از بی توجهی شما به شدت آسیب دیده. آسیب روحی که می تونه همه زندگیش رو تحت تأثیر قرار
بده
مادر پوزخندی زد:
- پس شما اومدید اینجا که به من بگید با پسرم چطور برخورد کنم؟
- من اومدم بهتون بگم اگر این روش رو عوض نکنید آینده بدی در انتظار اونه
- یعنی فقط ما مقصریم؟
- من اشتباهات اون رو هم بهش گفتم اما این شما هستید که نوع برخورد و رفتارتون رفتار اون رو شکل میده. بچه ی شما چیزی نمیشه که می خواید یا می گید اونی می شه که هستید
مادر که به نظر می آمد کم کم داشت عصبانی می شد گفت:
- ببینید آقای محترم من نمی دونم شروین چی به شما گفته اما به شما اجازه نمی دم اینطور گستاخانه با
من حرف بزنید
شاهرخ همانطور آرام گفت:
- بنده بی ادبی نکردم فقط مشکلات پسرتون رو گفتم
- من و شروین هیچ مشکلی با هم نداریم. این یه دعوای خانوادگیه. نمی فهمم چرا شما خودتون رو
قاطی ماجرا کردید؟ اون پسرمنه و ما می تونیم خودمون مشکلاتمون رو حل کنیم. نیازی به واسطه هم
نداریم
- یعنی حرف شروین رو می فهمید؟
ادامه دارد....
✍ میم مشکات
@mohabbatkhoda
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
◈خرّم #آدینه که آن یار درآید بیرون
▣از پس پرده #غیبت قمر آید بیرون
◈از شبستان غم آلوده🖤شبهاےفراق
▣قاصد #صبح خودآسیمه سرآید بیرون
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃
@mohabbatkhoda
#تنهامسیری_ام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃 امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف:
🌸هر كه ما را دوست دارد، بايد به كردار ما عمل كند و از پارسايى مدد گيرد
چرا كه آن، بهترين مددكار در امر دنيا و آخرت است.✅
📚الخصال /۱۰/۶۱۴
@mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴مسیر منتهی به مصلی تهران|۵ ساعت قبل از آغاز مراسم
#اقتدا_به_امام
#بیعت_با_ولی
🆔 @tehrantanhamasiri
🌹خاطره ای از رهبر معظم انقلاب درباره شهید نواب صفوی :
♦️سخنرانی نواب یك سخنرانی عادی نبود . بلند می شد و می ایستاد و با شعار كوبنده و با شعاری شروع به صحبت می كرد . من محو نواب شده بودم . خودم را از لابلای جمعیت به نزدیكش رسانده و جلوی نواب نشسته بودم . تمام وجودم مجذوب این مرد بود و به سخنانش گوش می دادم و او هم بنا كرد به شاه و به دستگاههای انگلیس و اینها بدگویی كردن .
♦️ اساس سخنانش این بود كه اسلام باید زنده شود . اسلام باید حكومت كند واین كسانی كه در راس كار هستند اینها دروغ می گویند . اینها مسلمان نیستند و من برای اولین بار این حرفها را از نواب صفوی شنیدم و آنچنان این حرفها درون من نفوذ كرد و جای گرفت كه احساس می كردم دلم می خواهد همیشه با نواب باشم . این احساس را واقعا داشتم كه دوست دارم همیشه با او باشم .
📚مرکز اسناد انقلاب اسلامی
سالروز شهادت شهید نواب صفوی
#بیعت_با_ولی
#اقتدا_به_امام
〰〰〰〰〰〰〰〰
🌺 @IslamLifeStyles_fars
روایت رسانه دولتی انگلیس از برگزاری نماز این هفته تهران
📺 شبکه انگلیسی «بی. بی. سی» به نقل از کارشناسان گزارش داد زمانی که نماز جمعه به امامت رهبر معظم ایران برگزار میشود، قرار است پیام مهمی در آن داده شود.
#اقتدا_به_امام
#بیعت_با_ولی
@mohabbatkhoda
⭕️از دورانی که سگ آمریکایی بالاتر از شاه ایران بود ، رسیدیم به دورانی که کفش یک سردار ایرانی ، قیمتی تر از سر رئیس جمهور آمریکا شد.
🔹 روح امام خمینی(ره) و شهدای انقلاب اسلامی، خصوصا #سردار_دلها #شهید حاج قاسم سلیمانی شاد.
👈 انشاءالله خداوند به رهبر عزیزمان سلامتی عطا کند که همچین اقتداری را مدیون تدابیر ایشان هستیم!
@mohabbatkhoda
🔴 🇮🇷 امام خامنهای:
فذکر هم بأیام الله
اهمیت ایام الله؛ موسی کلیم الله مامور بود که ایام الله را به یاد مردم بیاورد.
@mohabbatkhoda
🔴 🇮🇷 امام خامنهای:
یوم الله یعنی ان روزی که دست قدرت خدا را انسان در حوادث مشاهده میکند. آن روزی که ده ها میلیون در ایران و صدها هزار در عراق و کشورهای دیگر به پاس خون سردار سپاه قدس به خیابان ها آمدند از ایام الله است.
@mohabbatkhoda
#امام_خامنه_ای:
🔹دو هفتهای که بر ما گذشت دو هفته استثنایی بود، ماجراهای تلخ و شیرین، حوادث درس آموز برای ملت ایران پیش آمد، یوم الله یعنی روزی که دست قدرت خدا را انسان در حوادث مشاهده میکند.
🔹آن روزی که دهها میلیون در ایران در عراق و بعضی کشورهای دیگر به پاس خون فرمانده سپاه قدس به خیابانها آمدند و بزرگترین جهان رو شکل دادن یکی از ایام الله است.
🔹آن روزی ام که موشک های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پایگاه آمریکایی را در هم کوبید و آن روز یکی از ایام الله است.
🔹 در دو هفته گذشته در مقابل چشمان ما ملت ایران مشاهده کردید، این روزهای نقطه عطف تاریخ هستند، روزهای عادی نیستند اینی که یک نیرو و ملتی، این قدرت را دارد این توان روحی را دارد که به یک قدرت متکبر زورگوی عالم این جور سیلی بزن، این نشان دهنده دست قدرت الهی است پس آن روز جزء ایام الله است.
@mohabbatkhoda
⭕️فرازهای تاریخی و ماندگار نمازجمعه امروز
1⃣ فریاد انتقام سوخت حقیقی موشکهایی بود که پایگاه آمریکایی را زیر و رو کرد.
2⃣ جنتلمنهای پشت میز مذاکره همان تروریستهای فرودگاه بغداد هستند.
3⃣ ترامپ، دلقکی است که تظاهر میکند حامی ایرانیها است اما به آنها خیانت خواهد کرد.
4⃣ تنها راه ملت ایران قوی شدن است.
5⃣ خطاب به دولتهای انگلیس، فرانسه و آلمان: شما کوچکتر از آن هستید که بخواهید ملت ایران را به زانو در بیاورید.
@mohabbatkhoda
سلام عرض ادب
عصر جمعتون بخیر ✋
در مورد رفتن با عجله روحانی از نماز جمعه لطفا با عجله قضاوت نکنیم !
اول اینکه چیز عجیبی نبود !
دوم اینکه ممکنه عذر موجهی داشته و ما نمی دونیم چی بوده !
سوم ممکنه قبل از رفتن با رهبری خدا حافظی کرد و ما ندیدیم !
چهارم ممکنه سفر کاری داشت و ما خبر نداریم !
پنجم ممکنه با بدبینی نگاه کنیم بگیم برای حاشیه سازی بوده !
خب حالا می ریم سراغ گزینه پنجم !
آیا موفق شد ؟؟؟
بهتون می گم آری !
تو هر گروه خودی و انقلابی که رفتم دیدم یه حجم وسیعی از گفتگوها در همین مورد هست !!!
معنیش اینه که روحانی حتی با یه حرکت اضافه خودش هم ما رو به تلاطم انداخت و از اصل موضوع پرت کرد !!!!
#نماز_جمعه
@mohabbatkhoda
اصل موضوع اما چی بود ؟
اول : حضور میلیونی جمعیت تهران که در نوع خودش بی نظیر بود برای یک نماز جمعه !
دوم حضرت رهبری یک مانور قدرت نمائی از حضور مردم به فاصله اندکی از مراسم تشییع پیکر سردار و اون حوادث بعدی براه انداخت !
این جمعیت رو با این صلابت و قدرت دیگه هیچ نیرویی قادر نبود اینجوری جمع کنه !
سوم حضرت آقا هوشمندانه دنیا رو ایندفعه بصورت آنلاین اورد پای کار انتقال حرفای انقلاب !
بسیاری از شبکه های تلویزیونی مطرح دنیا حتی امریکا خطبه هیا حضرت آقا رو پخش کردند و بعضیهاشون هم به تفسیر و تحلیل پرداختن
می دونید بدون کمترین هزینه امکانات رسانه اتی دنیا رو اوردن پای کار انتقال پیام جبهه مقاومت در نیا !!!
واقعا این یک شاهکار بود !
چهارم : بخش مهمی از خطبه آقا در مورد سردار سلیمانی بود !!۱
می دونید می خواستن چی رو به ملت و دنیا بفهمونن !؟
مکتب سلیمانی !!!!
اصلا موضوع شخص نبود !
سلیمانی بعنوان نماد یک مکتب مترقی انسانی پر نفوذ در دنیا مطرح شد !
دقت کردید از سپاه قدس بعنوان یک نیروی نظامی اسم نبردن !!!؟
پنجم : حضرت رهبری با زیبائی هرچه تمام تر نیروی قدس رو یک نیروی بدون مرز معرفی کردند !
انصافا چنین تعبیر زیبایی با اون اوصاف انسانی بودن اهداف نیروی قدس در نوع خودش بی نظیر بود !
ششم حضرت آقا به راحتی آب خوردن همه زحمات شبکه های اون ور مرزی رو باطل کردند !
این چند روز فعالیت ضد انقلاب و دشمنان چی بود !؟
که اون دوتا حرکت مهم حضور گسترده مردم در تشیع و اون حرکت عظیم و بیاد ماندنی موشک باران و شکست امریکا رو به حاشیه ببرن !
هفتم یک دفاع جانانه اما هوشمندانه و زیبا از مدافعان حریم امنیت کشور بخصوص ماجرای زدن عین الاسد رو چنان مطرح کردند که تقریبا خیلی از تلاشهای امریکا رو برای کوچک کردن اون خنثی کردن !
چون داشت زنده به سراسر دنیا پخش می شد !
هشتم مردم رو تشویق کردند به قوی شدن !
خب این قدرت در کجاست !؟
بارها بهش اشاره کرده بودند که باید در داخل کشور قوی بشیم !
قدرت همینجاست و باید بهش مسلح بشیم !
نهم : یه تو دهنی محکم به روحانی زدند !
چند روز قبل روحانی گفته بود که مردم به من رای دادن برای پیگیری همین سیاست مذاکره با دنیا !
امروز رهبر با زیرکی و قدرت هرچه تمام تر بیان کردند که مردم ما همونایی بودن که تو خیابون و این چند روز دیدید و حرف مردم هم ایستادگی مجاهدانه بود و مقاومت
دهم حضرت اقا یک اشاره محکم هم کردند به انتخابات !
خیلی مهم بود !
غیر مستقیم مردم رو تشویق کردند که باید در انتخابات شرکت کنید و دشمن اینو نمی خواهد !
وتاکید کردند که بزودی در این باره صحبت خواهند کرد !
یازدهم امام مسلمین در خطبه عربی شون رمز عملیات جبهه مقاومت رو برای بیرون راندن امریکا مخابره کردند !
اونجایی که گفتند :
🔹سرنوشت منطقه به آزادی از سلطه آمریکا بستگی دارد.
این شد رمز عملیات جبهه مقاومت ✋
دوازدهم : حضرت رهبری در اول صحبت هاشون به آیه ۵ سوره ابراهیم اشاره کردند و موضوع ایام الله و ارتباط دادنش با اون دو موضوع حضور میلیونی جمعیت و ردن موشک به پایگاه امریکا و ... و اینا رو ایام الله نام بردند و دست قدرت الهی در کار بود
نعمت های پنهان و آشکار و صبر و ظفر رو با هم توضیح دادند و از همه مهمتر اینکه برای حفظ این نعمتها باید شکر گزار نعمت های خدا باشیم تا اینا برامون حفظ بشه !
خب حالا واقعا حیف نیست اینهمه نعمت و برکت حضور رهبر و مردم رو در نماز جمعه امروز با رفتن زود هنگام روحانی به حاشیه ببریم !؟
#نماز_جمعه
@mohabbatkhoda
🌀 خدا چگونه راه «توجیه ترس» را بهروی انسان میبندد؟
🌀 اثر وضعیِ ترسیدن از خدا، نترسیدن از غیرخداست
🔻 #از_غیر_خدا_نترسیم (ج۲) - ۱
🔹 دین جلوی «توجیه ترس» را میگیرد؛ بسیاری از آیات و روایات برای این است که انسان ترس خودش را توجیه نکند. خداوند برای اینکه راه توجیه ترس را ببندد، چهکار میکند؟ مثلاً میفرماید «مرگ شما دست من است» یا میفرماید «رزق و روزیِ شما دست من است» پس دیگر چرا میترسید؟
🔹 یکی از ترسهای رایج، ترس از مرگ و ترس از جنگ و جهاد است. خداوند به کسانی که از ترس مرگ، از جهاد فرار میکنند، میفرماید: حتی اگر در بُرجهای محکم باشید، باز هم مرگ، یقۀ شما را میگیرد (نساء/۷۸) طبق آیات و روایات، جهاد، مرگ انسان را نزدیک نمیکند.(ارشاد مفید/۱/۲۳۸)
🔹 یکی دیگر از ترسهای رایج، ترس از فقر است و خدا برای اینکه این ترس انسان را بریزد، رزق و روزی را به خودش نسبت میدهد و میفرماید «روزیِ شما دست من است!»
🔹 خداوند از یکطرف، راههای توجیه ترس را بهروی ما میبندد تا از غیرخدا نترسیم و از طرف دیگر، میفرماید: «از خود من بترسید؛ من میتوانم بلا بر سرتان بیاورم...»
🔹 ترسیدن از خدا، یک راهحل دیگر برای از بینبردنِ ترس انسان است. اثر وضعیِ ترسیدن از خدا، نترسیدن از غیرخداست. توجه به عواملی مثل مرگ، فشار قبر و... یک راه است برای اینکه ترس از غیرخدا در وجود ما از بین برود.
🔹 امامصادق(ع) میفرماید: هرکسی از خدا بترسد خدا همه را از او میترساند و کسی که از خدا نترسد، خدا او را از همهچیز میترساند. (منلايحضرهالفقيه/۴/۴۱۰)
🔹 سردار سلیمانی کسی بود که از خدا میترسید. یکی از نتایجش این بود که وقتی داعشیها میخواستند برخی از مناطق را تصرف کنند، همینکه شنیدند سردار سلیمانی دارد به سمت آن منطقه میآید، عقبنشینی کردند!
👤علیرضا پناهیان
🚩دانشگاه تهران - ۹۸.۱۰.۱۷
@mohabbatkhoda
#رمان_هاد
پارت۱۱۱
- مسلماً
- پس چرا سعی دارید مجبورش کنید کاری رو بکنه که دوست نداره؟
- من هیچ وقت مجبورش نکردم کاری بکنه
- پس چرا از خونه فرار کرده؟
مادر با دلخوری گفت:
- منم اگر یکی رو پیدا می کردم که اینطور لی لی به لالام بذاره تا تقی به توقی می خورد فرار می کردم. اگر منجی مثل شما نداشت هرگز این کار رو نمی کرد. شما خودتون رو بکشید کنار همه چیز درست می شه. شروین بر می گرده خونه و زندگیش رو می کنه
- اگه قضیه به این راحتیه چرا شما منجی اون نمی شید تا به شما پناه بیاره؟ اگر درکش می کنید چرا بی
توجه به خواسته اون مجبورش می کنید با کسی که دوست نداره ازدواج کنه؟ شما که نمی خواید بگید که
از نظر شروین خبر ندارید
مادر شروین که از این حرف خیلی عصبانی شده بود گفت:
- این پسره احمق فکر کرده چهار روز از این خونه رفته هر غلطی دلش می خواد می تونه بکنه؟ می دونم باهاش چه کار کنم
شاهرخ همچنان خونسرد گفت:
- چرا از اختلاف فکر اون با خودتون اینقدر برآشفته می شید؟ چرا اون باید باب طبع شما زندگی کنه؟
قبول کنید بعضی چیزها اگر براساس میل خودش باشد ضرری براش نداره
مادر داد زد:
- مسایل خصوصی ما هیچ ربطی به شما نداره
- به من ربط نداره ولی به پسر شما چرا، تحمیل های شما داره زندگی رو برای اون سخت می کنه
مادرشروین با عصبانیت بلند شد.
- من اجازه نمی دم شما برای من تعیین تکلیف کنید
- چنین قصدی ندارم فقط دارم هشدار می دم. شروین رو بیشتر درک کنید
- بفرمائید بیرون آقا
شاهرخ بلند شد و مادرش ادامه داد:
- من هم به شما هشدار می دم که توی زندگی خصوصی مردم دخالت نکنید. هانیه؟ راه خروج رو بهشون نشون بده
این را گفت و همان طور که غرغر می کرد از سالن خارج شد.
- آدم پیدا کرده. با این قیافش!
شاهرخ که از حرف زدن مأیوس شده بود به حرف های مادر شروین لبخندی زد. بعد نگاهش را به طرف شراره که روی مبل نشسته بود و به او خیره شده بود چرخاند. شراره لبخند کوچکی زد. شاهرخ هم لبخند زد. مادر سرش را از در سالن آورد تو:
- شراره! بیا ببینم
شراره دوان دوان به سمت مادرش رفت. هانیه به سمت در اشاره کرد:
- بفرمائید آقا
شاهرخ پالتو و شال گردنش را برداشت و راه افتاد. وقتی از در بیرون رفت هانیه پرسید:
- آقا؟ حال آقا شروین خوبه؟
شاهرخ با مهربانی گفت:
- بله، نگران نباشید
هانیه دهان باز کرد تا چیزی بگوید اما صدای مادر که صدایش می زد مانع شد:
- من باید برم آقا. راه رو که بلدید؟
- بله ممنون
*
شروین روی مبل افتاد و گفت:
- خب؟ پس میانجی گری هم بی فایده بود. بهت گفته بودم
بعد در حالیکه سعی می کرد دلخوری اش را به روی خودش نیاورد ادامه داد:
- پس تصویب شد
- چی؟
- اینکه من بمونم
قبل از اینکه شاهرخ جواب بدهد کسی در زد:
- بفرمائید
کسی که وارد اتاق شد دختری بود که شروین تمایل چندانی برای روبرو شدن با او نداشت.
- ببخشید استاد، اجازه هست؟
- خواهش می کنم. بفرمائید
شروین برای اینکه نخواهد حرفی بزند سرش را پائین انداخت و مشغول ور رفتن با گوشی اش شد.
ادامه دارد....
✍ میم مشکات
@mohabbatkhoda
#رمان_هاد
پارت۱۱۲
- ببخشید استاد این مسئله هائی که گفته بودید حل کنیم چند تاییش واقعاً سخته. هرکاری می کنم جور در
نمیاد
بعد برگه ها را به شاهرخ داد و اضافه کرد:
- می خواستم اگه میشه یه راهنمائی بکنید
شاهرخ مسئله ها را نگاه کرد بعد سر بلند کرد و گفت:
- راستش من الان کلاس دارم باید برم
- کی وقتتون آزاد؟ فردا صبح هستید؟
- آره فردا از 8 صبح هستم. البته امروز هم بعد از کلاس یک ساعتی هستم ولی فکر کنم دیر وقت بشه
این را گفت و یکدفعه چشمش به شروین که سرش روی موبایلش بود افتاد و انگار فکری به ذهنش
رسیده باشد گفت:
- البته ایشون هم می تونن کمکتون کنن. درسته آقای کسرائی؟
شروین که جا خورده بود سر بلند کرد:
- ها؟ بله؟
- ایشون چند تا مسئله دارن منم کلاس دارم شما می تونید کمکشون کنید؟
شروین که هنوز گیج بود گفت:
- من؟ ولی فکر نمی کنم بتونم
- اینها درس های سال پیشه. مسلماً بلدید.
شروین به تته پته افتاد.
- ولی ... باشه ... اما قول نمیدم بلد باشم
دختر که چندان راضی به نظر نمی آمد گفت:
- ولی استاد من می تونم فردا بیام. اینجوری مزاحم ایشون هم نمیشم
شروین با چهره ای عصبانی و نگاه هایی خشمگین در حالیکه سعی می کرد دختر نبیند برای شاهرخ
خط و نشان می کشید ولی شاهرخ بی توجه به چهره سرخ شده شروین همانطور که سعی می کرد
جلوی خنده اش را بگیرد گفت:
- نه، مزاحمتی نیست. ایشون مباحث آنالیز رو خیلی خوب بلدن
شروین دید چاره ای ندارد.
- بله، خواهش می کنم مزاحمتی نیست
شاهرخ بلند شد، کیفش را برداشت و تعدادی برگه سفید روی میز جلوی شروین گذاشت و گفت:
- چرکنویس، ممکنه نیاز بشه
بعد به سمت در رفت و گفت:
- موفق باشید. من بعداً جواب
ها رو نگاه می کنم تا اشکالی نداشته باشد. فعلا خداحافظ
در را باز گذاشت و رفت. هر دویشان نگاهشان به درمانده بود بعد سرشان را به طرف هم چرخاندند.
دختر زیر لب گفت:
- اگر می دونستم شما اینجایید اصلا نمی اومدم
شروین که فکر نمی کرد بعد از آن معذرت خواهی سخت و رسمی! چنین چیزی را بشنود چهره اش
در هم رفت و گفت:
- واقعا آدم نمک نشناسی هستید. من که معذرت خواهی کردم
- هرجور دلتون می خواد رفتار می کنید بعد می خواید با یه معذرت خواهی همه چیز رو تموم کنید
شروین که خیلی بهش برخورده بود گفت:
- مطمئن باشید من هم اصالا تمایلی به دیدن شما نداشتم. دیدید که استاد گفتن. پس زودتر بیاید این مسئله
ها رو حل کنیم تا هر دومون خلاص شیم
دختر در حالیکه می نشست با لحن محکمی گفت:
- حتماً!
شاهرخ که توی راهرو، پشت دیوار ایستاده بود و صدایشان را می شنید، جلوی خنده اش را گرفت تا
مبادا صدایش را بشنوند. وقتی سرو صدایشان خوابید و مطمئن شد که مشغول حل مسئله هستند رفت...
شروین روی صندلی نشسته بود و منتظر بود تا شاهرخ کلاسش تمام شود.
- مثل اینکه مسئله ها خیلی هم سخت نبود
سرش را به طرف شاهرخ که داشت نزدیک می شد چرخاند.
- خیلی خوشحالی، نه؟
شاهرخ که وانمود می کرد چیزی نفهمیده گفت:
- تو هم باید خوشحال باشی. حل کردن اون مسئله ها یعنی درست رو خوب یاد گرفتی
شروین بلند شد و خاک های خیالی شلوارش را تکاند و گفت:
- هه هه! با مزه!
شاهرخ خندید.
ادامه دارد....
✍ میم مشکات
@mohabbatkhoda
طایب.mp3
18.95M
⭕️ سخنان استاد طائب در مورد اتفاقات اخیر
🔹چرا آمریکا با ایران جنگ نظامی نمیکند؟
🔹چرا دشمن به جنگ روانی رو می آورد؟
#انتقام_سخت
#استاد_طائب
@mohabbatkhoda
#سلام_امام_زمانم
ای پادشه خوبان ، داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد ، وقت است
که باز آیی
الهم عجل لولیک الفرج 🌺
@mohabbatkhoda
#تنهامسیری_ام
#صحیفه_سجادیه
🍃 خدای خوبم، در بستن راه نفوذ شیطان یاریم کن
🍃خدایا یاریم کن و پناهم بده
تا عظمت تو را درک کنم
💠 و خود را در محضر تو ببینم
💠 و یقین کنم که مرا و اعمالم را
می بینی
💠پس در محضر تو هر گناهی را
بزرگ ببینم
🍃خدایا یاریم کن تا به ندای درونم
که هنگام پیش آمد گناه، برانگیخته میشود و صدایم میزند و هشدارم میدهد
💠 توجه کنم و نادم شوم تا به توبه دست یابم
🍃 خدای خوبم
💠 مرا در توبه و استغفار از
گناهان کوچک، یاری کن و موفق کن
🌟استغفار از شنیدنی های بی اهمیت
که آرام آرام گوشم را آلوده میکنند
🌟استغفار از دیدنی های نامناسب
که چشمها و نگاهم را آلوده میکنند
🌟استغفار از کلمات نامناسب و بیجا
که از گوشهٔ زبانم رها میشوند و دهان و سخنم را آلوده میکنند
🌟 استغفار از این کوچکهای مزاحم؛
از این دیده نشدنی های غفلت ساز
💠 خداوندا یاریم کن تا آرام آرام، به لطف تو همه نادیدنی های کوچک گناه آلودم را ببینم و بزرگ ببینم
و به اذن تو و عنایت تو، مصون شوم
از گناه ✨
🍃خدایا یاریم کن
💥تا دغدغه ام افزودن لذت دنیا نباشد
و دغدغه ام افزودن و توسعه سهم عصمت و مصونیتم از گناه باشد 💫
💖 خدای خوبم پناهم بده و یاریم کن
@mohabbatkhoda
سلام خوبید
خیر مقدم عرض میکنم خدمت دوستان عزیزی که بتازگی به ما پیوستند
امیدوارم از مطالب کانال استفاده کنید و خوشتون بیاد💐
برای دسترسی به مطالب کانال میتونید پیام سنجاق شده رو مطالعه کنید ✅
🌀 پدر و مادرها مواظب تشویقهای خود باشند
🌀 گاهی تشویق، موجب تولید ترس در انسان میشود
🌀 زندگی از سرِ ترس، موجب ضعف و کاهش خلاقیت انسان میشود
🔻 #از_غیر_خدا_نترسیم (ج۲) - ۲
🔹 خیلی از آدمها به «زندگیکردن از سرِ ترس» عادت کردهاند، اینها مدام در ذهن خودشان دنبال یک مشکلی میگردند تا از آن بترسند و فکرشان را مشغول آن کنند. درحالیکه این ترسها موجب میشود آدم، ضعیف بشود و خلاقیتش از بین برود.
🔹 اگر انسان خیلی از ترسهای رایج در زندگی را نداشته باشد، با خلاقیتِ بیشتر، زندگی خواهد کرد. مثلاً وقتی کارکردن یا درسخواندنِ شما بهخاطر ترسِ از فقر و کمبودهای دیگر نباشد، اگر کارگر باشید، کارگرِ خلاق کارخانه خواهید شد و اگر درس بخوانید، خیلی راحت، دانشمند خواهید شد.
🔹 وقتی برای یک امتحان یا حل مسئله، جایزه میگذارند، استرس یا ترسِ از اینکه «مبادا این جایزه را از دست بدهم» موجب میشود خلاقیت افراد در حل مسئله، پایین بیاید. اما وقتی جایزهای در کار نباشد، معمولاً خلاقیت افراد در حل مسئله، بیشتر میشود.
🔹 پدر و مادرها حتی در تشویقکردن بچهها هم باید مراقب باشند. در روایت هست، اگر در مقابل کسی از او تعریف کنی مثل این است که با خنجر به او ضربه زدهای (شرح ابنابیالحدید/ ۱۸ /۲۵۶) چرا این نوع تشویقکردن، بد است؟ چون در کنار این تشویق، یک ترس هم تولید میشود؛ ترس از اینکه «مبادا این را از دست بدهد» یا «ترس از اینکه در رقابت، عقب بماند» این ترسها را باید از زندگی زائل کرد.
👤علیرضا پناهیان
🚩دانشگاه تهران - ۹۸.۱۰.۱۷
@mohabbatkhoda