eitaa logo
محبت خدا
305 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
14 فایل
در این کانال نزدیکترین راه های رسیدن به خدا از جمله محبت وادب را با هم بررسی میکنیم انتشار مطالب کانال بلامانع وصدقه جاریه هست کانال محبت خدا زیر مجموعه تشکیلات بزرگ تنها مسیر آرامش هست ارتباط باادمین @montazer_35
مشاهده در ایتا
دانلود
✨✨باید به اثر نورانی این اذکار توجه کرد ✨✨ 👆 ⬇️به اعماق فطرت لطیف انسان توجه کرد 🌸✨🌸✨ ✳️بخش اعظمی از آثار تربیتی و معنوی این اذکار در روح انسان ،ناپیداست 🔰به اون عقلانیت قابل لمس برای ما و قابل گفتگو برای ما و فرزندانمون زیاد ربطی نداره ✅اثر خودشو خواهد گذاشت ♻️چون انسان یه موجود ذو ابعاده
🌹کلمه ی لا الله الا الله کلمه ی توحیده ☝️ ✨✨✨اثر عجیبی داره ✨✨✨ 👈وقتی شما دارید تأکید میکنید برای فرزندتون که هیچ خدایی جز خدا نیست 🔆هیچ خدایی رو هم قبل از خدا به میون کشیدید یعنی ذکرشو ،لا الله الا الله، همراه با آموزش الله ،تبارک و تعالی .لا الله الا الله رو هم دارید یاد میدید ✅ و این شیوه ی آموزش ،شیوه ی آموزشیست که با روح انسان کاره خودش رو انجام خواهد داد
🌹کلمه ی لا الله الا الله کلمه ی توحیده ☝️ ✨✨✨اثر عجیبی داره ✨✨✨ 👈وقتی شما دارید تأکید میکنید برای فرزندتون که هیچ خدایی جز خدا نیست 🔆هیچ خدایی رو هم قبل از خدا به میون کشیدید یعنی ذکرشو ،لا الله الا الله، همراه با آموزش الله ،تبارک و تعالی .لا الله الا الله رو هم دارید یاد میدید ✅ و این شیوه ی آموزش ،شیوه ی آموزشیست که با روح انسان کاره خودش رو انجام خواهد داد
🌀انسان باطن ژرف و عمیقی داره 🌹✨ این کلمات همه کلمات نورانی هستن ✨✨ 🌸الله نور السماوات و الارض 🌸 ✅خدا نوره ✨ ✔️اون نوره معنویه که وجود پاک انسان ها هم با اون نور تناسب داره به اون نور تمایل داره 💕 🌱مامیزاریم این کارها همه صورت بگیره و در روح انسان اتفاقات لازم بیفته
🔆باز کنجکاوی ها و پرسش های او مطرح میشه 🙇 🌱با یک آمادگی روحانی و نورانی ،اون پرسش ها رو میکنه ❓❓ ✔️عقلشم شفاف تر و بهتر میتونه مفاهیم معنوی رو بفهمه 👈بعد او رو رها کنید تا به ۴سالگی می رسه
🌺۴ سالش که شد ،درود بر پیامبر اکرم رو ،صلوات رو بهش یاد میدیم 🌺صل الله علی محمد و آله 🌺الهم صل علی محمد و آل محمد رو ۴سالگی باید به بچه یاد داد ◻️حالا ببینید ما حجاب زبان هم داریم ها ☑️ باید این حجاب زبان رو هم ما که فارس هستیم برطرف بکنیم 🔰یعنی این اذکار و معانش رو ممکنه متوجه نشه 🤔 معناشو باید به بچه یاد بدیم
🌺درود خدا بر پیامبر و و خانوادش ⁉️میگه چرا پدر من مادر من درود میفرستن به پیامبر و آلش ؟ 🤔❓ 👈و بچه تو ۴سالگی میبینه ،اینجاهایی که مردم همه دارن صلوات می فرستن ،اینا همه درود میفرستن به پیامبر و اهل بیتش😊 ✅بزارید این دلنشین بشه ✅ته نشین بشه ✳️در روح او ،در اندیشه ی او ⬆️ما بچه رو در فضای آشنایی بااحترامی که همه به پیامبر و اهل بیت میگذارن از ۴سالگی بزرگ می کنیم 👈و به خودشم میگیم تو اینها رو بگو البته به زیبایی و به اصطلاح ظرافت و هنربه خرج بدیم🌹✨🌹😊
⭕️۳سالگی تا ۴سالگی نیاز نیست چیزی بهش یاد بدیم ✔️دیگه بقیه رو خوب باهاش زندگی میکنیم 👪 👈تا ۷سالگی بچه رو امر و نهی جدی نمیکنن 🔺البته امرو نهی نصیحیت اینا خوبه ... ⚠️ولی ،یعنی یک فشار روانی روی بچه نباید بگذاریم ✔️بیشتر باید عملا او رو سوق بدیم به این جهت 📝ادامه دارد...
الهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه افرادی که با حرکات نسنجیده‌شون مردم رو نسبت به انقلابی بودن بدبین کردن و بعد‌ها خودشون به ضد ارزش‌ها تبدیل شدن ... با علی در بدر بودن شرط نیست؛ ای برادر، نهروان در پیش روست .. @mohabbatkhoda
💌 | مسیر سنگلاخ پیروزی حق بر باطل 🌱 رزمایش همدلی: ghadir.org/hamdeli @Panahian_ir
بازگشت شهدای خان طومان❤️ گویا زمان اتمام مأموریت آنهاست و قرار است جانی تازه و حرارتی در جان خسته و ناامید این کشور بدمند😢💐 @mohabbatkhoda
دل به دلدارسپردن کارهردلدارنیست من جان میسپارم دل که قابل دارنیست جانم به فدایت رهبرم @mohabbatkhoda
2945177.mp3
5.64M
از شام بلا شهید آورده اند سوی شهر ما شهید آورده اند🌷 یا زینب مدد @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نماهنگ؛ تشییع پیکرهای مطهر شهدای خان طومان در حرم رضوی @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
81 به خانه که رسیدیم، صدای آب و شستشوی حیاط میآمد. در را که باز کردیم، مادر میان حیاط ایستاده و مشغول شستن حوض بود. سلام کردیم و او با ِ اخمی لبریز از محبت، اعتراض کرد: »علیک سلام! نمیگید من دلم شور میافته! نمیگید دلم هزار راه میره که اینا کجا رفتن!« در برابر نگاه پرسشگر ما، شلنگ را در حوض رها کرد و رو به مجید ادامه داد: »صبح اومدم بالا ببینم الهه چطوره، دیدم خونه نیس! هر چی هم زنگ میزدم هیچ کدوم جواب نمیدادید! دلم هزار راه رفت!« تازه متوجه شدم موبایلم را در خانه جا گذاشته‌ام که مجید خجالت زده سرش را پایین انداخت و گفت: »شرمنده مامان! گوشیم سایلنت بود.« به سمتش رفتم، رویش را بوسیدم و با خوشرویی عذرخواهی کردم: »ببخشید مامان! یواش رفتیم که بیدار نشید!« از عذری که آورده بودم، داغ دلش تازه شد و باز اعتراض کرد: »از خواب بیدار میشدم بهتر بود! همین که از خواب بیدار شدم گفتم دیشب تنها بودی بیام بهت سر بزنم! دیدم خونه نیستی! گفتم خدایا چی شده؟ این دختره کجا رفته؟« شرمنده از عذابی که به مادرم داده بودم، سرم را پایین انداختم که مجید چند قدمی جلو آمد و گفت: »تقصیر من شد! من از الهه خواستم بریم بیرون! فکر نمیکردم انقدر نگران بشید!« سپس شلنگ را برداشت و با مهربانی ادامه داد: »مامان شما برید، بقیه حیاط رو من میشورم.« مادر خواست تعارف کند که مجید دست به کار شد و من دست مادر را گرفتم و گفتم: »حالا بیاید بریم بالا یه چایی بخوریم!« سری جنباند و گفت: »نه مادرجون! الآن ابراهیم زنگ زده داره میاد اینجا، تو بیا بریم.« به شوق دیدن ابراهیم، پیشنهاد مادر را پذیرفتم و همراهش رفتم. داخل اتاق که شدیم، پرسیدم: »مگه امروز نرفته انبار پیش بابا؟« و همه ماجرا همین بود که مادر آهی کشید و پاسخ داد: »چی بگم؟ یه نیم ساعت پیش زنگ زد و کلی غر زد! از دست بابات خیلی شا کی بود! گفت میام تعریف میکنم.« سپس زیر سماور را روشن کرد و با دلخوری ادامه داد: »این پدر و پسر رو که میشناسی، همیشه مثل کارد و پنیر میمونن!« تصور اینکه ابراهیم بخواهد مقابل مجید از پدر بدگویی کند، ناراحتم میکرد، اما مجید مشغول شستن حیاط بود @mohabbatkhoda
82 و نمیتوانستم به هیچ بهانه‌ای بخواهم که به اتاق خودمان برود و دقایقی نگذشته بود که ابراهیم آمد. حسابی از دست پدر دلخور بود و ظاهراً برای شکایت نزد مادر آمده بود. خدا خدا میکردم تا مجید در حیاط است، حرفش را بزند و بحث را تمام کند و همین که چای را مقابلش گذاشتم، شروع کرد: »ببین مامان! درسته که از این باغ و انبار چیزی رسما ً به اسم من و محمد نیس، ولی ما داریم تو این نخلستونها جون می کنیم!« مادر نگاهش کرد و با مهربانی پرسید: »باز چی شده مادرجون؟« و پیش از آنکه جوابی بدهد، مجید وارد اتاق شد و ابراهیم بدون توجه به حضور او، سر به شکایت گذاشت: »بابا داره با همه مشتریهای قبلی به هم میزنه! قراردادش رو با حاج صفی و حاج آقا ملکی به هم زده! منم تا حرف میزنم میگه به تو هیچ ربطی نداره! ولی وقتی محصول نخلستون تلف بشه، خب من و محمد هم ضرر میدیم!« مجید سرش را پایین انداخته و سکوت کرده بود که مادر اشاره کرد تا برایش چای بیاورم و همزمان از ابراهیم پرسید: »خُب مادرجون! حتما ً مشتری بهتری پیدا کرده!« و این حرف مادر، ابراهیم را عصبانی تر کرد: »مشتری بهتر کدومه؟!!! چند تا تاجر عرب مهاجرن که معلوم نیس از کجا اومدن و دارن با هزار کلک و وعده و وعید، سهم خرمای نخلستونها رو یه جا پیش خرید میکنن!« چای را که به مجید تعارف کردم، نگاهم کرد و طوری که ابراهیم و مادر متوجه نشوند، گفت: »الهه جان! من خسته ام، میرم بالا.« شاید از نگاهم فهمیده بود که حضورش در این بحث خانوادگی اذیتم میکند و شاید هم خودش معذب بود که بی معطلی از جا بلند شد و با عذرخواهی از مادر و ابراهیم رفت. کنار ابراهیم نشستم و پرسیدم: »محمد چی میگه؟« لبی پیچ داد و گفت: »اونم ناراحته! فقط جرأت نمیکنه چیزی بگه!« مادر مثل اینکه باز دل دردش شروع شده باشد، با دست سطح شکمش را فشار میداد، ولی گلایه های ابراهیم تمام نمیشد که از شدت درد صورت در هم کشید و با ناراحتی رو به ابراهیم کرد: »ابراهیم جان! تو که میدونی بابات وقتی یه تصمیمی بگیره، دیگه من و تو حریفش نمیشیم!« و ابراهیم خواست باز اعتراض کند که به میان حرفش آمدم و گفتم: »ابراهیم! مامان حالش @mohabbatkhoda
83 خوب نیس! حرص که میخوره، دلش درد میگیره...« ولی به قدری عصبی بود ِ که حرفم را قطع کرد و فریاد کشید: »دل درد مامان خوب میشه! ولی پول و سرمایه وقتی رفت دیگه بر نمیگرده!« و با عصبانیت از جا بلند شد و همچنانکه بد و بیراه میگفت، از خانه بیرون رفت. رنگ مادر پریده بود و از درد، روی شکمش خم شده بود که با نگرانی به سمتش رفتم و گفتم: »مامان! دراز بکش تا برات نبات داغ بیارم.« چشمانش را که از درد بسته بود، به سختی گشود و با صدای ضعیفی پاسخ داد: »نمیخواد مادرجون! چیزی نیس!« وقتی تلخی درد را در چهره‌اش میدیدم، غم عمیقی بر دلم مینشست و نمیدانستم چه کنم تا دردش قدری قرار بگیرد که دستم را گرفت و گفت: »الهه جان! دیشب که شوهرت نبوده، حالا هم که اومده، تو اینجایی، دلخور میشه! پاشو برو خونه ات.« دستش را به گرمی فشردم و گفتم: »مامان! من چه جوری شما رو با این حال بذارم و برم؟« که لبخند بی رمقی زد و گفت: »من که چیزیم نیس! عصبی شدم دوباره دلم درد گرفته! خوب میشه!« و بالاخره با اصرارهایش مجبورم کرد تا تنهایش بگذارم و به طبقه بالا نزد مجید بروم. در ِ اتاق را که باز کردم، دیدم مجید روی مبل نشسته و مثل اینکه منتظر بازگشت من باشد، چشم به در دوخته است. لبخندی زدم و گفتم: »فکر کردم خسته بودی، خوابیدی!« با دست اشاره کرد تا کنارش بنشینم و با مهربانی پاسخ داد: »حالا وقت برای خوابیدن زیاده!« کنارش که نشستم، دست در جیب پیراهن سورمه ای رنگش کرد و بسته کوچکی که با زَر ورق بنفشی کادوپیچ شده بود، در : آورد و مقابل نگاه مشتاقم گرفت که صورتم از خنده پُر شد و هیجان زده پرسیدم »وای! این چیه؟« خندید و با لحن گرم و گیرایش پاسخ داد: »این یعنی این که دیشب تا صبح به فکرت بودم و دلم برات خیلی تنگ شده بود!« هدیه را از دستش َ ر گرفتم و با گفتن »خیلی ممنونم!« شروع به باز کردن کاغذ کادو کردم. در میان زر ورق، جعبه کوچکی قرار داشت که به نظر جعبه جواهرات میآمد و وقتی جعبه را گشودم با دیدن پلاک طلا حیرت زده شدم. پلاک طلایی که به زنجیر ظریفی آویخته شده و در میان حلقه باریکش، طرحی زیبا از نام "الهه" میدرخشید. برای @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سرگردانم....... مثل عقربه های ساعت خودت بگــو... به‌کدام سو بایستم برای سلام‌ دادن به تو؟! *السلام علیک یا ابا صالح المهدی* ✨✨✨✨ ⚫️@mohabbatkhoda
حضرت امام صادق عليه السلام مَن قَرَاَ القُرآنَ وَ هُوَ شابٌّ مُؤمِنٌ اِختَلَطَ القُرآنُ بِلَحمِهِ وَ دَمِهِ وَ جَعَلَهُ اللّه عَزَّوَجَلَّ مَعَ السَّفَرَةِ الكِرامِ البَرَرَةِ، وَ كانَ القُرآنُ حَجيزا عَنهُ يَومَ القيامَةِ ؛   هر جوان مؤمنى كه در جوانى قرآن تلاوت كند، قرآن با گوشت و خونش مى آميزد و خداوند عزّوجلّ او را با فرشتگان بزرگوار و نيك قرار مى دهد و قرآن نگهبان او در روز قيامت، خواهد بود. كافى(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 603، ح 4 🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃 @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محبت خدا
#آزادی_انسان 🌱🌱 130 #فواید_و_برکات_مسافرت اگر ما هجرت های ظاهری را در نظر بگیریم ، این خود مسئله
131 در قرآن آیاتی داریم که امر به سیر در ارض کرده است : (قل سیروا فی الارض) نمل/69 بگو در زمین سیر کنید . (اولم یسیروا فی الارض) روم / 9 آیا در زمین سیر نکردند؟ مفسرین تقریبا اتفاق نظر دارند که مقصود ، مطالعه تاریخ است ؛ ولی در قرآن برای مطالعه تاریخ ، به خواندن کتاب های تاریخی توصیه نمی کند ، بلکه دعوت به مطالعه آثار تاریخی می کند که این صادق تر از مطالعه کتب تاریخ است.👌 🌀چون است و فایده سفر را همراه خود دارد. سفر چیزی است که غیر سفر جای آن را نمی گیرد .✔️ 🌎 🌺شعری در دیوان منسوب به امیر مومنان علی علیه السلام هست که می گوید : تغرب عن الاوطان فی طلب العلی و سافر ففی الاسفار خمس فوائد تفرج هم و اکتساب معیشه و علم و آداب و صحبه ماجد 🔰 ، مثل مرغ پابسته نباش که وقتی به پایش یک لنگه کفش می بندند دیگر نمی تواند تکان بخورد ؛ 🔰سفر کن ، هدف تو از سفر ، طلب علوها و برتری ها یعنی طلب فضیلت ها و کسب کمال ها باشد . ودر سفر پنج فایده نهفته است : 1: 《تفرج هم》؛ هم و غم ، اندوه ها از دلت برطرف می شود ، تفرج پیدا می کنی.✔️ 2: 《و اکتساب معیشه》 ؛ اگر باهوش باشید ، می توانید با مسافرت کسب معیشت کنید . انسان نباید در معیشت ها ، در کسب درآمدها فکرش محدود باشد به آنچه در محیطش وجود دارد.. چه بسا که انسان با لیاقتی که دارد ،اگر پایش را از محیط خود بیرون گذاشته و به محیط دیگر برود ، برایش بهتر باشد ، زندگیش خیلی بهتر شود و رونق بیشتری پیدا کند . ✔️ 3:《و علم 》؛ غیر از کسب معیشت کسب علم کنید .✔️ 4:《و آداب 》؛ همه آداب و اخلاق ها ، آداب و اخلاقی نیست که مردم شهر یا کشور تو می دانند . وقتی به جای دیگری سفر می کنید ، با یک سلسه آداب دیگر برخورد می کنید.. و می توانید آداب خوب را انتخاب کنید .✔️ 5:《و صحبه ماجد》؛ غیر از مسئله کسب علم ، صحبت است . صحبت ؛ یعنی هم نشینی . در سفر ، به هم نشینی با مردمان بزرگ توفیق پیدا می کنید ،گاهی صحبت با افراد بزرگ به روح شما کمال می دهد.✔️ 《فی طلب العلی》، معنایش این نیست که مسافرت کنید و هدفتان از مسافرت این نباشد که برویم ببینیم گران ترین هتل ها را کجا می توان پیدا کرد ،بهترین غذا ها را کجا می توان خورد ،فلان عیاشی را کجا می توان انجام داد و از این قبیل. در طلب فضیلت ها و علوها و رقاء ها و کمال ها از وطن دوری کن . و اینهاست که در اثر از وطن نصیب شما می شود .✔️ 🌱🌱🌱 در راستای شناخت👉 @mohabbatkhoda
محبت خدا
#آزادی_انسان 131 در قرآن آیاتی داریم که امر به سیر در ارض کرده است : (قل سیروا فی الارض) نمل/
🌱🌱🌱 132 👉 🌀 تاریخ نشان می دهد ، که مخصوصا بعد از دوران پختگی ، به مسافرت پرداخته و برگشته اند ، و دیگری داشته اند .👌 در میان علما امتیاز خاصی دارد ؛ مردی جامع الاطراف و ذی فنون است . در میان شعرا شاعری است همه جانبه ، که در قسمت های مختلف شعر گفته است ؛ یعنی دایره فهم سعدی دایره وسیعی است . شعر او به حماسه و غزل عرفانی و اندرز و نوع دیگر ، اختصاص ندارد، در همه قسمت ها هم در سطح عالی است . سعدی مردی است که مدت در عمرش است .✔️ این مرد ، یک عمر نود ساله کرده است و سی سال دیگر دوره کمال و پختگی او بوده که به تالیف کتاب هایش پرداخته است . گلستان و بوستان ، همه بعد از دوران پختگی اوست . به همین دلیل سعدی یک مرد نسبتا کامل و پخته ای است . در بوستان می گوید : در اقصای عالم بگشتم بسی بسر بردم ایام با هر کسی ز هر گوشه ای توشه ای یافتم ز هر خرمنی خوشه ای یافتم در گلستان و بوستان ، سفر به کاشغر ، هندوستان و سفر به حجاز را منعکس کرده است . این است که شما در شعر سعدی ، یک نوع همه جانبگی می بینید ؛✔️ ولی در شعر چنین چیزی نیست . در اشعار نیز نوعی همه جانبگی می توان دید ، چون مولوی بسیار سفر کرده است ؛ با ملت های مختلف به سر برده و با زبان های مختلف اشناست و لغات مختلف به کار برده است، با فرهنگ مختلف آشنا بوده ؛ ✔️ ولی ( با همه ارادتی که به او داریم و اقعا مرد فوق العاده عارفی بوده است و در غزل های عرفانی ، سعدی به گرد او هم نمی رسد و در این زمینه بسیار عمیق است ) است ، یک بعد بیشتر ندارد . او از شیراز نمی توانسته دل بکند . می گوید : اگر چه اصفهان آب حیات است ولی شیراز ما از اصفهان به یا می گوید : خوشا شیراز و وضع بی مثالش خداوندا نگه دار از زوالش او آب مصلی و گلگشت مصلی و همان جایی را که بود چسبید ، و ماند . می گویند یک بار تا یزد آمد ؛ ولی آنچنان ناراحت شد که مرتب آرزو می کرد که به شیراز برگردد. ادامه دارد.... 🌱🌱🌱 در راستای شناخت 👉 @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا