#داستانک🍒🍇
روزى امام حسن مجتبى عليه السلام پس از شستشو ، لباسهاى نو و پاكيزه اى
پوشيد و عطر زد.
در كمال عظمت و وقار از منزل خارج شد. به طورى كه سيماى جذابش هر بيننده را به خود متوجه مى ساخت 👌🏻
در حالى كه گروهى از ياران و غلامان آن حضرت در اطرافش بودند.از كوچه هاى
مدينه مى گذشت ):
ناگاه با پيرمرد 👴🏽 يهودى كه فقر او را از پاى در آورده و پوست به استخوانش چسبيده ، تابش خورشيد چهره اش را سوزانده بود
مشك آبى به دوش داشت و ناتوانى اجازه راه رفتن به او نمى داد ، فقر و نيازمندى شربت مرگ را در گامش گوارا نموده بود ، حالش هر بيننده را دگرگون مى ساخت ، حضرت را در آن جلال و جمال كه ديد گفت :
خواهش مى كنم لحظه اى بايست و سخنم را بشنو ! امام عليه السلام ايستاد.
يهودى : يابن رسول الله انصاف بده
امام : در چه چيز ⁉️
يهودی : جدت 🌸 رسول خدا مى فرمايد : دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است.
اكنون مى بينم كه دنيا 🌏 براى شما كه در ناز و نعمت به سر مى برى ، بهشت است و براى من كه در عذاب و شكنجه زندگى مى كنم جهنم است.
و حال آن كه تو مؤمن و من كافر هستم !!
امام فرمود : اى پيرمرد
اگر پرده از مقابل چشمانت 👀 برداشته شود و ببينى خداوند در بهشت چه نعمتهايى براى من و براى همه مؤمنان آفريده
مى فهمى كه دنيا با اين همه خوشى و آسايش براى من زندان است ، و نيز
اگر ببينى خداوند چه عذاب و شكنجه هايى براى تو و براى تمام كافران مهيّا كرده ،
#تصديق مى كنى كه دنيا با اين همه فقر و پريشانى❗برايت بهشت وسيع است ⚠️
پس اين است معناى سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه فرمود : دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است ✔
📓 بحارالانوار ج 43، ص 346
به نقل از کتاب داستان های بحارالانوار