محـــــلِّم
بسم رب نور🍃
خاطرات اردو جهادی🍃
#اردو_جهادی_اقبالآباد
#قسمت_دوازدهم
مهسا تو دوست داری در آینده چیکاره بشی؟
چند لحظه خیره بهمون نگاه کرد و زیرلب گفت: نمیدوم.
ازش پرسیدم به چه شغلی علاقه داری؟
یکم حالت تفکر به خودش گرفت و گفت دوست دارم برم رشته تجربی.
گفتم ما رشته دانشگاهی 👩🎨 مد نظرمونه. دوست داری رفتی دانشگاه چه رشته ای بخونی؟
شونه هاش رو بالا انداخت و دوباره گفت نمیدونم.''
برای برنامه الگوسازی داستان زندگی دکترحسابی رو براشون تعریف کرده بودیم. فراز و نشیب هایی که داشت؛ اینکه مشکلات زندگی، کمبودها و فقر و ... نمیتونه جلوی پیشرفت مارو بگیره.🎯
اینکه خودشون با تلاششون میتونن آیندشون رو بسازن. بعد ازشون پرسیدیم در آینده خودشون رو در چه جایگاهی میبینن.
هرکدوم یه شغل گفتن. دکتر، پرستار، معلم، دامپزشک، آرایشگر؛ در این بین تنها کسی که هیچ تصوری از آیندش نداشت مهسا بود.
'' باران با لحن تندی گفت: خانم مهسا هر چی ما میگیم رو نمیفهمه همشو داره اشتباه میگه.
انتظار داشتم مهسا از خودش دفاع کنه اما فقط سکوت کرد و سرشو پایین انداخت؛ ''
ساعت بعد قرار بود املای درگوشی کار کنیم، یک قسمت کوتاه از داستان📚 علی لندی که ساعت قبل براشون خونده بودیم رو برای املا انتخاب کردیم. بچه هارو به دو گروه ۵ نفره تقسیم کردیم و چون تعدادشون فرد بود یک نفر به عنوان داور انتخاب شد. داور وظیفه نظارت بر اجرای قوانین و تصحیح املاها رو برعهده داشت.
مرضیه برای گروه اول املا میگفت و من برای گروه دوم. به این صورت که یک عبارت کوتاه رو درگوش نفر اول میگفتیم و اون عبارت رو به نفر بعدی میگفت طوری که کسی صداش رو نشنوه. به همین منوال، عبارت به نفر بعدی منتقل میشد تا درنهایت به نفر آخر برسه و اونو تو دفتر بنویسه.
هرگروهی که کمترین غلط رو داشت به عنوان برنده اعلام میشد.🎉
در این بین، بچه ها از اینکه مهسا عبارت هارو خوب متوجه نمیشه و اشتباه منتقل میکنه به شدت شاکی بودن و مدام غر میزدن ...
ادامه دارد ...
✍فرزانه ابراهیمی
📌 گروه جهادی شهید مسعود طاهری
#تجربه_نگاشت
#معاونت_جهادی
➖➖➖➖➖➖➖➖
حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان فارس
@mohallemfars
محـــــلِّم
بسم رب نور🍃
خاطرات اردو جهادی🍃
#اردو_جهادی_اقبال_آباد
#قسمت_دوازدهم
به دلیل درخواست های مکرر والدین این ساعت قرار بود ریاضی کار کنیم. مباحث مشکل دار از قبل مطرح شده بود.
از آنجایی که در حسینیه به تخته دسترسی نداشتیم، تصمیم گرفتیم بچه هارو به حیاط ببریم تا بتونیم از سرامیک های نمای ساختمان به عنوان تخته استفاده کنیم.
با یک مثال عینی و ملموس شروع کردم. پشت به آفتاب ایستادم و از یکی از بچه ها خواستم قد و سایه منو با کتاب ریاضیش اندازه بگیره و بعد نسبتش رو به دست بیاره.
برای اطمینان از اینکه بچه ها خوب مطالب رو یاد گرفتن شروع به سوال پرسیدن ازشون کردیم.
نفر اول با راهنمایی خودمون به سوال جواب داد، نفر دوم نتونست جواب بده؛ نفر سوم مهسا بود. براساس ذهنیتی که از قبل داشتم انتظار داشتم نتونه مسئله رو حل کنه یا حداقل با راهنمایی ما به جواب برسه اما در کمال تعجب به سرعت جواب داد.💡
🎊 روز جشن 🎊
+ ''مهسا توهم برو برای خودت بادکنک بگیر، بعد بیا سوال رو حل کن.
همچنان که مشغول نوشتن بود بدون اینکه سرش رو از روی دفتر بلند کند گفت: نه خانم اول حل میکنم بعد میرم بادکنک میگیرم.
+ تا اون موقع تموم میشه ها.
_ اشکال نداره. ''
در حسینیه منتظر بچه ها نشسته بودم که دیدم مهسا کتاب ریاضی به دست اومد. گفت بقیه دوستاش نمیان و ازم خواست مسئله ای که صبح براشون توضیح داده بودم رو مجدد توضیح بدم.
چند مثال برایش حل کردم؛ گیرایی بالایی داشت و زود یاد میگرفت.
یک سوال چالشی نوشتم و ازش خواستم خودش حل کنه. در همین حین دوستان بادکنک هایی که برای جشن دهه فجر وصل کرده بودن را باز کردند. بچه ها هرچی دستشون بود روی زمین گذاشتن و به سمت بادکنک ها هجوم بردن. اما مهسا بی توجه نشسته بود و داشت مسئله رو حل میکرد.
علاقه مهسا به درس ریاضی مشهود بود. شاید اگر زمینه و فرصت های آموزشی بهتری در اختیارش قرار میگرفت و اعتماد به نفس کافی بهش داده میشد، میتوانست عملکرد بهتری از خودش نشون بده.
به نظر من حفظ یک ذهن باز و بدون پیشداوری در مورد تواناییهای دانشآموز، اهمیت زیادی دارد و کمک میکند تا معلمان به بهترین شکل ممکن از استعدادهای هر دانشآموز پشتیبانی کنند و به آنها کمک کنند تا به حداکثر پتانسیل خودشون برسند.
این پیشداوری ها میتواند منجر به ایجاد فرصتهای بیشتر یا کمتر برای دانشآموز شود و حتی تصویری که دانشآموز از خودش دارد را تغییر بدهد.
✍فرزانه ابراهیمی
📌گروه جهادی شهید مسعود طاهری
#معاونت_جهادی
➖➖➖➖➖➖➖➖
حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان فارس
@mohallemfars