□○فرزند آیت الله بهجت (رحمه الله)○□
□پدرم میفرمود: علامه طباطبایی در محضر استاد ـ آقای قاضی ـ دائما نقد و ایراد میکرد؛ دائما اشکالات میکرد. اشکالات در آنجا هم معمولا برهانیست، یعنی فلسفی و نظریست. خود مرحوم علامه طباطبایی نیز نقل کرده که فلسفه من خدمت آقای #قاضی پخته شد. پدرم میفرمود زمان زیادی از جلسه را بحث اینها میگرفت.
□میفرمود: بعضیها در محضر استاد سؤال میکردند ولی به عمرم در محضر استاد سؤال نکردم، اما این را هم بگویم که سؤالی در دلم نماند که جواب نشنوم و استاد جواب ندهد! حتی چند بار شد که استاد ـ آقای قاضی ـ اظهار کرد: و اما سؤال فلانی و اسم بنده را آورد.یکبار هم در کلاس، #علامه_طباطبایی کنار من نشسته بود و به من گفت تو که حرفی نزدی، استاد جواب سؤال تو را میدهد و من چیزی به او نگفتم.
□○به نقل از فارس○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
#قصه_دلی_که_به_شعر_درآمد
□○مرحوم علامه طباطبایی (رحمهاللهعلیه) درباره این سروده میفرماید:
«در ایام تحصیل که در نجف بودم، مدتی ارتباط با ایران به سختی برقرار بود که موجب نبود زمینه مالی و کمبود وسایل اولیه رفاه میشد. علاوه بر آن گرمی هوا در نیمی از سال مشکلات بیشتری به وجود میآورد. به همین جهت روزی خدمت علامه #قاضی رحمت الله علیه رسیدم و قصه دل با او گفتم، ایشان نصایحی فرمودند. وقتی از خدمت استاد بازمیگشتم چنان سبکبار بودم که انگار در زندگی هیچ غم و غصهای ندارم و مضمون پند ایشان را به صورت شعری درآوردم.»
○دوش که غم پرده ما میدرید
○خار غم اندر دل ما میخلید
○در بَرِ استاد خرد پیشهام
○طرح نمودم غم و اندیشهام
○کاو به کف آیینه تدبیر داشت
○بخت جوان و خرد پیر داشت
○پیر خرد پیشه و نورانیام
○برد ز دل زنگ پریشانیام
○گفت که «در زندگی آزاد باش!
○هان! گذران است جهان شاد باش!
○رو به خودت نسبت هستی مده!
○دل به چنین مستی و پستی مده!
○زانچه نداری ز چه افسردهای
○و زغم و اندوه دل آزردهای؟!
○گر ببرد ور بدهد دست دوست
○ور بِبَرد ور بنهد مُلک اوست
○ور بِکِشی یا بکُشی دیو غم
○کج نشود دست قضا را قلم
○آنچه خدا خواست همان میشود
○وانچه دلت خواست نه آن میشود
□○زمهر افروخته، تالیف علی تهرانی○□
@mohamad_hosein_tabatabaei